مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۲۵ دقیقه·۳ سال پیش

فقط همان‌هایی که می‌چشند، می‌دانند!

بسم الله الرحمن الرحیم

« الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی حبیب الله العالمین ابوالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین »

شب سوم شهادت حضرت أباعبدالله الحسین علیه السلام است، ان‌شاءالله که خداوند سبحان این توسل‌ها، این عزاداری‌ها، این توجه‌ها را به بهترین وجه بپذیرد و موجبات نورانیت دل ما و فرزندان ما را، نسل اندر نسل، فراهم بفرماید؛ به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. « الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم »

آزادگی، نتیجه دستیابی به معرفت الله

بحث ما در این شب‌ها راجع به حدیث معرفت الله از منظر أباعبدالله الحسین علیه السلام بود. به عرض رساندیم که حضرت در این فرمایش بسیار ناب و ارزشمند، راه سعادت حقیقی را به بشریت نشان داده‌اند؛ از جهتی هم تبیین دیدگاه قرآنی در این زمینه است؛ چون روایات ما شرح آیات قرآن است‌. حضرت فرمودند که « ما خَلَقَ اللهُ العِباده الّا لِیَعرِفوهُ»، خداوند ما انسان‌ها را جز برای اینکه به معرفت الله دست پیدا کنیم، خلق نکرد. نتیجه دستیابی به معرفت خدا چیست؟ حضرت فرمود: «فَاِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ»، کسی که خدا را بشناسد، بندگی خدا را می‌کند و کسی که بندگی خدا را بکند، «فاِذا عَبَدوهُ اِستَغنَعوا بِعِبادِته عَن عِبادَه مِن سَواه»، به حسب بندگی خداوند سبحان، از عبودیت و بندگی غیر خدا وارسته می‌شود؛ به آزادگی حقیقی می‌رسد، به عزت دست پیدا می‌کند؛ مثل خود أباعبدالله الحسین که این توحید حقیقی چگونه او را عزیز کرد. هیهات مِن الذّله. من گرفتار چند روز زندگی بیشتر کردن در دنیا نیستم. من آزادم. أباعبدالله‌الحسین خود این مسیر را به معنای حقیقی کلمه در اوج طی کرد.

معرفت خدا، معرفت امام زمان

مطابق روایت شیخ صدوق، کسی از حضرت پرسید: این معرفت‌الله چیست؟ «سأله الرجلٌ عن معرفهالله؟» جوابی که ایشان دادند، جواب مهمی بود. حضرت فرمودند که « مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ». معرفت خدا، معرفت امام زمان است، معرفت انسان متکامل و نهایی هر عصر است، آن کسی را که خداوند متعال اطاعت‌ از او را واجب کرده است.

دیشب عرض کردم که فرمایش امام دو قسمت دارد. یکی آنکه در مسئله امام زمان، معرفت ایشان را با معرفت خدا گره زده است. یکی‌دیگر آنکه مسئله اطاعت از امام زمان را مطرح کرده است که این مورد با قسمت اخیر فرمایش حضرت امام تناسب دارد. یعنی اطاعت امام در مسیر بندگی خداوند سبحان است. این‌ها، دو نکته این فرمایش است. راجع به نکته اول، دیشب عرایضی را تقدیم داشتیم. در روایات دیگر نیز این بحث مطرح است که اوج معرفت الهی توسط آشنا شدن و معرفت به امام معصوم حاصل می‌شود، مثل همان روایت سلسله‌ی ذهبیه، مثل روایتی که امام رضا(ع) فرمود و یا فرمایشات دیگر، در روایتی از رسول گرامی اسلام است که حضرت می‌فرمایند: «مَن عرفَنی فقد عرفَ الحق»، کسی اگر من را بشناسد، خدا و حق را شناخته است. اگر کسی به معرفت امیرالمومنین نائل شود، به معرفت خدا می‌رسد.

دو معنای معرفت امام

یک معنایی از معرفت امام آن است که خب ببینید ما که در حال حاضر امام را در دسترس نداریم، منظور شناخت آثار، فرمایشات، کلمات و سیره ائمه معصومین، احادیثی که از آنها نقل شده و هرچیز دیگری که از آنها باقی مانده است مثل خود قرآن، تمام روایاتی که شرح این‌ها می‌باشد، است. آشنا شدن با معارف اهل بیت، آشنا شدن با امامان است و خیلی هم مهم و اساسی است و باید خیلی برای آن کار کرد. ولی یک آشنا شدن دیگر نیز مطرح است که آن هم در مسیر اسم الهی حرکت کردن است. چون خود ائمه معصومین فرمودند « نحن اسماء‌الله... »، یا آنکه رسول‌الله فرمودند: من اسم اعظم خدا هستم. دیشب عرض کردیم که اسم، نشانه است و ما از طریق نشانه، خدا را می‌شناسیم. آیت‌الله العظمی، امام معصوم است. بزرگ‌ترین نشانه‌ی خدا در امام معصوم است. چرا؟ چون امام معصوم باب‌الله است. یعنی از طریق او ما به خداوند سبحان وصل می‌شویم. اگر امام معصوم باب‌الله است، بین او و دیگران چه واسطه‌هایی است؟ من الان فرصت بسط بحث را ندارم ولی عزیزان را به مسئله بابیت ارجاع می‌دهم.

مسئله بابیت در تشیع

بحث بابیت، یک بحث مهم در دنیای تشیع است. گرچه در دوره‌های متاخر ائمه معصومین، مورد سوء‌استفاده قرار گرفت و ائمه معصومین یک مقدار مسئله باب را جمع کردند وگرنه به طور مثال، خود رسول گرامی اسلام می‌فرمایند: « أنا مدینة العلم و علی بابها » یعنی حضرت علی (ع)، باب من است. حضرت سلمان فارسی، باب امیرالمومنین بود. اگر عزیزان ما این مسئله باب را تعقیب کنند، برخلاف عناوین دیگر، مثل قیّم، مثل وکیل، که آن‌ها جنبه‌های دیگری دارد؛ مسئله‌ باب ارتباط برقرار کردن با امام معصوم از ابعاد ملکوتی امام معصوم بود. یک چیز عجیبی می‌خواسته است ذیل بحث باب راه بیفتد. انحرافات نگذاشت که آن موضوع بسط پیدا بکند. آن می‌شود مثلاً سلمان فارسی باب امیرالمومنین(ع) است. خب راه ورود به سلمان کیست؟ او هم یک باب دیگری دارد، او هم یک باب دیگری دارد، همین‌گونه سلسله‌وار تا به ما برسد. یعنی الان که ما اینجا هستیم یک راهی حقیقی به طرف امام معصوم وجود دارد. یک کسی که نزدیک به ماست ولی یک چهره در امام معصوم دارد، این وسط وجود دارد. کسانی که اهلش هستند این فضا را می‌پیمایند. بعد او ما را به یک شخص بالاتر وصل می‌کند. در این مسیر، انسان با حقیقت اسم الهی آشنا می‌شود. با حقائق اسماء‌الهی که نشانه‌های خدا هستند، آشنا می‌شود. این مسیر طی می‌شود، طی می‌شود، تا اینکه انسان برسد به این‌که با خود امام معصوم ارتباط برقرار بکند و محو در او بشود. البته وقتی محو در او شد، این را باید توجه داشته باشیم، امام معصوم خودش را نشان نمی‌دهد، خدا را نشان می‌دهد.

باب‌الله بودن امام معصوم

عزیزان خیلی به این بحث توجه داشته باشند، اینجا یک مرحله بسیار حساسی است. شیخیه چرا منحرف شدند؟ اگر عزیزان این تاریخ‌ها را بدانند، شیخ احمد احسایی و پیروان ایشان چرا دچار انحراف شدند؟ برخی از افراد در همین دوره معاصر که مسئله ولایت را خیلی شدید کرده‌اند، حرف‌شان این است که مسئله خدا که هیچ! ما اصلا به خدا راهی نداریم. آنچه که است، فقط امام معصوم است. این حرف، حرف درستی نیست. آن حرفی که حرف شیعه است، این است که امام معصوم باب خداست، باب‌الله است. «من اراد الله بدا بکم» امام معصوم طریق به‌سوی خداوند سبحان است. در آن آیه شریفه‌ای که خداوند سبحان می‌فرماید: « وَأَن لَوِ استَقاموا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسقَيناهُم ماءً غَدَقًا »{جن، ۱۶}. اگر انسان‌ها روی طریقت، استقامت بورزند، ما آب فراوان و گوارا به او می‌نوشانیم. امام صادق(ع) می‌فرماید: مواظب باشید، منظور از طریقت، ولایت امیرالمومنین است و منظور از آب گوارا، علم کثیر است؛ یعنی به حقایق فراوانی دست پیدا می‌کند. اینجا توجه بفرمایید، ولایت امیرالمومنین طریقت به حساب آمد؛ طریق یعنی راه. راه ارتباط برقرار کردن عمیق و حقیقی با خداوند سبحان، ارتباط برقرار کردن عمیق با امام زمان است، با حجت خدا است، آن آینه‌ی تمام نمایی است که خدا را نشان می‌دهد. انگشت امام معصوم به طرف خدا بلند است. به خودش دعوت نمی‌کند. مثل آن انحرافاتی که در مسیحیت پیش آمد. خب در نص صریح قرآن آمده است که می‌فرماید: « يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ...» {نساء، 171} در دینتان غلو نکنید. در جای دیگر خداوند متعال خیلی با عتاب و خطاب اشاره می‌کند به حضرت عیسی (خیلی شیرین است، ظرائف زیادی دارد که چرا اینگونه خطاب می‌کند) که «...يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّه...» {مائده، 116}.

اشتباه پنداشتن امامان معصوم در جایگاه ربوبیت

چرا این مسئله به وجود آمده است؟ آن کسانی که وقتی از مسیر انسان کامل حرکت می‌کنند، چون با مجلای‌ اتمّ خدا روبه‌رو می‌شوند، یک مرز بسیار حساسی است که دیشب اشاره‌ای به آن کردم، یک‌دفعه با یک صحنه‌ای روبه‌رو می‌شوند که او واسطه‌ی فیض به کل ماسوا است. چون خلیفه الله است. از خدا می‌گیرد و آن را به کل هستی می‌رساند. واسطه‌ی فیض قرار می‌گیرد؛ چون اینگونه است، بسیاری این‌جا دچار اشتباه می‌شوند. خیلی از افراد که از طریق روایات و مأثورات ما، می‌خواهند امام را بشناسند، دچار همین اشتباه می‌شوند. مثل شیخیه. عرض کردم اسم نمی‌برم، مثل برخی از فضاهایی که همین الان موجود است و مسئله ولایت را خیلی تبلیغ می‌کنند، مثل غُلات شیعه. غلات شیعه در طول تاریخ حرفشان چه بود؟ غلات شیعه این اصل را رعایت نکردند. اصل چه بود؟ «نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِیّة وَ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُم...»، ما را از ربوبیت پایین بیاورید، هرچه می‌خواهید درباره ما بگویید، حق گفتید؛ نادرست نیست. در زیارت رجبیه که یکی از بهترین زیارات است، آنجا توجه دارید، آنجا ما چه می‌گوییم، می‌گوییم «...لاَ فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُكَ...»، این مرز عجیبی است، یعنی وقتی کسی در فضای امام معصوم می‌رود، با یک حقیقت عظیمی روبه‌رو می‌شود. عظیم‌تر از انسان کامل، خداوند سبحان است. یعنی در میان موجودات، عظیم‌تر از حقیقت انسان کامل، انسان خلیفة الله است دیگر، خلیفه باید واسطه باشد، از مستخلفٌ عنه بگیرد، بر مستخلف علیهم بریزد، باید جایگاهش یک چنین موطنی باشد.

امامان معصوم، راه ارتباطی با خداوند

از نظر هستی‌شناسانه، شما اگر نگویید امام این جایگاه را دارد، بالأخره باید یک موجودی این جایگاه را داشته باشد. بعضی‌ها می‌گویند این غلو است! این غلو نیست. غلو این است که کسی بیاید حضرت عیسی را به‌ عنوان خدا تلقی بکند. یا مشرکانه، یا منحصراً فرقی ندارد. کسی بیاید امیرالمؤمنین(ع) را خدا تلقی بکند. چرا در ارتباط با امیر المؤمنین این مشکلات بوجود آمد؟ چرا غلات دچار این گرفتاری شدند؟ عجیب است، راجع به رسول‌الله اینطور نیست ولی راجع به امیرالمؤمنین(ع) است. نکته‌های بسیار ظریفی اینجا وجود دارد. در امیرالمؤمنین چه می‌گذرد؟ چون رسول الله پاسدار شریعت و ظاهر دین است، اسرار باطنی را هویدا نمی‌کند. ولی، ولیّ خدا که نبی نیست، این اسرار شریعت را باز می‌کند. چرا تمام عرفا سلسله‌های خودشان را به امیرالمؤمنین(ع) منتهی می‌کنند؟ چون اسرار شریعت توسط امیرالمؤمنین انتشار پیدا می‌کند. اینجا، جای غلو است. اینجا جای این است که بسیاری دچار اشتباه بشوند. امیرالمؤمنین، امام معصوم، آیت‌الله العظمی است. نه اینکه کسی گمان بکند این پایان خط است. نه! وقتی کسی هم به آن طریقی که عرض کردم برسد، محو امام معصوم بشود، در واقع محو خداوند سبحان شد. او فقط طریق است؛ فقط راه است، به ما راه را نشان می‌دهد. نهایت کار، توحید است. هیچ‌کس حق ندارد دیگران را بنده‌ی خودش بکند.

در قرآن نگاه بکنید. یکی از نقدهایی که به احبار، به علمای یهود و امثال آن‌ها داشتند این بود که شما دارید مردم را بنده‌ی خودتان می‌کنید. در حالی‌که باید خدا را نشان بدهید. نه خودتان را نشان بدهید. باید دعوت به سوی خدا کرد نه دعوت به سوی خود. ائمه‌ی معصومین به معنای تام کلمه این را رعایت کردند. شما در همین دعای توسل نگاه بکنید؛ مشکلاتی که ما با وهابیت و این‌ها داریم همین جاها است. دعای توسل را نگاه بکنید. اول، وسط، آخر و همه جای آن توحید موج می‌زند. در عین حال می‌گوییم شما هستید که راه ارتباط ما با خداوند سبحانید. آن‌ها طریق هستند، آن‌ها باب هستند. در معرفت الهی هم آن‌ها بزرگترین وسیله‌ی راهیابی به حقیقت خداوند سبحان هستند. این بخش اول فرمایش امام بود.

بندگی خدا کردن

بخش دوم چه بود؟ بخش دوم این است که حضرت می‌فرماید «...یَجِبُ عَلَیهِم طَاعَتُهُ» چرا این مسئله مطرح شده است؟ ببینید، در روایت أباعبدالله الحسین(ع) فرمود اگر کسی خدا را بشناسد، خدا را بنده می‌شود. بندگی می‌کند و اگر بندگی بکند، آزاد می‌شود. یک سؤال؛ وقتی ما خدا را شناختیم، چگونه باید خدا را بندگی بکنیم؟ بندگی خدا به چه شکل است؟ عقل ما، علم ما، کلیاتی را نشان می‌دهد. ما یک حدود کلی می‌فهمیم که آرام گفتن ذکر یا بلند گفتن ذکر به لحاظ تربیتی تأثیر دارد، این را می‌دانیم. به لحاظ دانش و تجربه به آن رسیده‌ایم. شما ذکر را در درون خودت بگو یا آرام بر لب بگو یا یک وقتی فریاد بکش؛ بلند بگو. این‌ها همه تأثیر دارد. یک وقتی حالت انسان این است که می‌خواهد بلند بلند با خدا مناجات بکند. این تأثیرش فرق می‌کند با آنجایی که آرام آرام حرف می‌زند، با آنجا که در دل خودش حرف می‌زند. گاهی اوقات انسان دوست دارد فریاد بزند؛ تأثیرات عجیبی دارد. ما این‌ها را می‌فهمیم.

عقلانی بودن دین

ما این‌ها را می‌فهمیم، ولی چه می‌دانیم کجا باید بلند بگوییم، کجا باید کوتاه بگوییم! بله؛ عقل بِما هُوَ عقل دسترسی دارد؛ چون امر غیر معقول در شریعت گفته نمی‌شود. امر غیرمعقول در شریعت گفته نمی‌شود. همین امروز داشتم روایتی را امیر مومنان علی(ع) می‌خواندم؛ حضرت فرمود: اگر خداوند متعال از محارم و گناهان نهی نمی‌کرد، یَجِبُ عَلَی العاقِلِ که همه‌ی آن‌ها را ترک بکند. یعنی عقل می‌فهمد این‌ها نادرست است. حدود کلی را متوجه می‌شود. چه‌طور باید مسئله‌ی بندگی خدا را فهم و درک بکند؟ چه‌طور حرف بزنیم؟

چرا تنها عقل قدسی می‌تواند راهنما باشد؟

ما کلیاتی را درک می‌کنیم، اما بندگی خدا کردن به حسب این‌که تمام عیار باشد و تمام شئون وجود ما را بپوشاند، این به یک عقل قدسی نیاز دارد. این باید یک ارتقاء عظیمی پیدا بکند، حالا این عقل قدسی، تعبیر فیلسوفان ما است. چون آن‌ها می‌گویند از مراحل آغاز عقل، عقل هیولایی و عقل بالملکه و عقل بالفعل و عقل مستفاد که حالا یک توضیحاتی دارند. به آن‌جا که رسید عقل انبیاء را فیلسوفان ما عقل قدسی می‌دانند. تعبیری که اهل معرفت ما دارند، خیلی واضح‌تر و شفاف‌تر است. آن‌ها می‌گویند کسانی که در مسیر سفر اول هستند، یعنی از کثرت‌ها تازه دارند به آن امر واحد هستی می‌رسند، این‌ها مقتدا نمی‌توانند باشند، این‌ها معلم ما نمی‌توانند باشند. این‌ها راهنمای ما نمی‌توانند باشند، چون خودشان هنوز دارند در مسیر حرکت می‌کنند؛ این را می‌گویند سفر اول. از کثرت‌ها به طرف وحدت می‌رود. وقتی به وحدت رسید، سفر دومش شروع می‌شود. سفر دومش چیست؟ سفر در صفات الهی است. چه کسی می‌تواند روش تام بندگی را به ما نشان دهد، طوری که ما به آزادی مطلق برسیم؟ برخی آزادی‌ها نسبی است؛ عقل ما چیزهایی را درک می‌کند، به اقتضای عقل‌مان عمل بکنیم از خیلی از بندگی‌ها رها می‌شویم ولی خیلی از اوقات در دوراهی‌ها می‌افتیم، مشتبهات زیاد است، نمی‌دانیم این‌جا باید چه کار بکنیم، ما چه می‌دانیم این کاری را که الان مدنظر قرار دادیم، اثراتش در عالم دنیا روی چندین لایه‌ی مسائل فردی و خانوادگی و اجتماعی و این‌ها چیست. اغلب، ما در تحلیل‌هایمان چرا دچار اشتباه می‌شویم؟ چون یک پدیده را فقط از یک‌سری منظرها نگاه می‌کنیم. اگر توجه داشته باشیم که حتی به لحاظ عالم ماده یک مسئله کوچکی مثلا فرض کنیم حجاب زن، ده تا لایه دارد، تاثیرات فردی، تاثیرات خانوادگی، تاثیرات اجتماعی و... .

تاثیر سایر عوامل در یک پدیده

بعد یک دفعه متوجه می‌شویم که غیر از لایه‌ی عالم ماده عالم مثال و برزخ هم هست. خود عالم مثال و برزخ یک مرتبه نیست. آقایان گفتند این بیان کلی اش هست، چندین مرتبه هست. اقتضای حجاب یا بی حجابی در آن عوالم چیست؟ اقتضای حجاب یا بی حجابی، به تعبیر یکی از اساتید بزرگوار ما می فرمودند که ما وقتی این روایت را از حضرت زهرا(س) می‌شنویم، خیلی برای ما مفهوم نیست. می‌گوید برای زن شایسته این است که نه آن نامحرمی را ببیند، نه نامحرمی او را ببیند. برای ما خیلی مفهوم نیست. آن‌جایی برای ما مفهوم نیست که وقتی کوری می‌آید داخل خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا(س) ، ابراز نگرانی می‌کند. می‌گویند آن که تو را نمی‌بیند می‌گوید باشه، چرا؟ چون که ما فقط لایه‌ عالم ماده رو تحلیل می‌کنیم. به تعبیر ایشان می‌گفت: یک بنده خدایی که اهل کشف و مکاشفه بود، ایشان می‌گفت: من هر وقت چشمم ولو به ناگاه، به نامحرمی بیفتد، تا مدت‌ها از فتوحات معنوی محروم می‌شوم. ما چه خبر داریم که تاثیراتش در عالم مثال چیست؟ چه خبر داریم در عالم عقل چیست؟ چه خبر داریم در مسیر آینده، چه کتل‌هایی در راه است، چه فراز و نشیب هایی در راه هست، کی می‌تواند این حرف را بزند؟ کسی که وقتی عمل را ببیند تا اعماق آن بصیرتش نفوذ کند.

چگونه نگاه نافذ و بصیرت حاصل می شود؟

. چه طور می‌شود، یک کسی تا یک چیزی را می‌بیند، عرض کردم انسان ها مختلف هستند. بعضی ها که عقلشان خیلی قوی هست خیلی چیزها از یک کار می‌فهمند؛ خیلی مسائل می‌فهمند. اما چگونه می‌شود که یک کسی آنقدر نگاهش نافذ باشد، که وقتی یک کار را می‌بیند تا اعماق تاثیراتش را متوجه شود‌. چگونه؟

آقایان می‌گویند: باید شخصی سفر اول را برود، سفر دوم را در کثرات اسمایی پروردگار طی کند، این‌ها توضیحات فراوانی دارد که نمی‌خواهم واردش شوم، به سفر سوم برسد؛ سفر سوم چیست؟ سفر سوم این است که کسی که به آنجا رسیده، با نگاه حقانی، یک وجود الهی پیدا کرده، حالا، این تعبیرات روایات ما است، ما چون توجه نمی‌کنیم، گه‌گاهی فکر می‌کنیم که این‌ها از کجا درآمده است.

سفر سوم و سیر در سریان کل هستی

شما همان زیارت رجبیه که می‌فرماید: «لاَ فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُكَ» ادامه آن را شما نگاه کنید، شما در همان زیارت رجبیه خطاب به خداوند متعال عرضه می‌دارید: «...فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ...» این دیگر از معرفت عادی ما خارج است. این آقایان اهل معرفت این‌ها را خوب توضیح دادند. می‌دانی معنایش چیست؟ خطاب به خدا می‌کنی و عرض می‌کنید: خدایا به این امام معصوم، شما تمام زمین و آسمان را پر کردید! ما نمی‌فهمیم این‌ها یعنی چی. یعنی وقتی کسی در سفر دوم رفت، حالا یک سفر سوم دارد که با نگاه حقانی برمی‌گردد، تمام کثرات را از بالا تا اعماق مشاهده می‌کند. حالا به تعبیر خودشان، ساری در سریان کل هستی می‌شود. چطور است که حضرت آیت‌الله بهجت می‌فرمود: این حرفی که ما می‌زنیم، قبل از اینکه شما بشنوی، امام زمان(عج) شنیده‌است. حضرت ولی عصر که خلیفة‌الله است، چطور می‌تواند واسطه‌ی جریان فیض به کل هستی باشد؟ جز اینکه حاضر است؛ واسطه‌ی بین خدا و تمام موجودات است. کسی که در سفر سوم می‌آید و سریان در حقایق اشیا پیدا می‌کند، آنجا اعماق اشیا را تا مراتب از عرش تا فرش می‌تواند بشناسد. او می‌تواند بگوید چه غذایی حلال است؛ چه غذایی حرام است. او می‌تواند بگوید، آقا گوشت خوک نجس است. او می‌تواند بگوید سگ داستانش این است. او می‌تواند بگوید این دیدنی‌ها درست است و آن غلط است. این ازدواج‌ها درست است و آن ازدواج‌ها غلط است. بخش‌هایی را ما می‌فهمیم. سطوحی را ما درک می‌کنیم.

راه بندگی

اگر ما بخواهیم بندگی خداوند سبحان را بکنیم، امام راهش را فرموده‌است. راه بندگی خداوند سبحان چیست؟ اطاعت از امام معصوم. آقا یک حرفی بنده می‌زنم و چیزی شما می‌شنوید؛ قرآن تمام حقیقت هستی است که از طریق جان رسول‌الله (ص) نازل شده‌است. تمام حقیقت نظام عالم است که از مجرای معصومانه‌ی به تمام معنای رسول‌الله (ص) جریان پیدا کرده‌است.

خاتم الانبیا به چه معناست؟

خاتمیت یعنی چی؟ حرف و بحث‌هایی مطرح می‌کنند. آقا انبیا آمدند. ما یک انسان کامل عصری داریم، انسان کامل عصری یعنی در هر عصری یک نفر باید در قله باشد‌. انسان‌های کامل دیگری هم داریم که انسان‌های کامل نسبی هستندکه در همان زمان افرادی هستند بالا ولی آن در هر عصری یکی است و از یکی بیشتر هم نمی‌تواند باشد.. این علتی دارد به تعبیر آقایان حکما، علت این است که قانون الواحد اجازه نمی‌دهد دو تا باشد‌، حتما باید یکی باشد‌ تا بتواند با یکی ارتباط برقرار کند. آن نبی رفت و نبی دیگر آمد و این موضوع تکرار شد تا به رسول الله می‌رسیم. رسول الله هم طبق فرمایش اهل معرفت، هم طبق آیات و روایات و هم طبق آثاری که بروز پیدا کرده بود، رسول گرامی اسلام انسان مطلق همه اعصار است، یعنی آنچه که لازم و ممکن بود، بازتابی از کل هستی در قالب یک پیام برای انسان‌ها باشد، عرضه شد. امیرالمؤمنین هم به همان جا راه دارد، ولی مورد جدیدی نمی‌تواند عرضه کند‌، همان است. معنای خاتمیت این است. ائمه معصومین دقیقاً و البته به قدم تبعیت نه اصالت، اصالت فقط برای رسول الله هست، لذا شرافت اصیل پیمودن این راه و فتح این مقام، فقط منحصرا برای رسول الله هست. ولی بعد امیرالمؤمنین هم به آنجا می‌رسد ولی دقیقا به همان نقطه و به قدم تبعیت می‌رسند. چه بیاورد؟ حرف جدید چه دارد که بزند؟ تمام شد قرآن.

اصول برگشت ناپذیر قرآن

از امام صادق (ع) پرسیدند که ما هرچه سوال می‌کنیم، شما جواب می‌دهید. از کجا؟ دو روایت جداگانه‌ای در این باب هست. یک زمانی امام صادق (ع) می‌فرمایند این جهان نه فقط کره زمین، این جهان مثل کف دست برای من می‌ماند. یک جای دیگر می‌فرمایند: من هر چه می‌گویم از قرآن می‌گویم.

کل روایات ما شرح و بسط آیات قرآن است. موضوع جدید اصلا امکان عرضه ندارد، آنچه که قرآن فرمود.

بله ما در مسیر فهم قرآن حرکت می‌کنیم و تلاش می‌کنیم که قرآن را بفهمیم ولی اصول قرآن برگشت ناپذیر هست. اگر فرمود اینها راه به ضلالت میبرند و در آخر جهنم است، بحث تمام است. اصلا حرف نباید بزنیم. مسأله واضح و مسلم است.

تعصبات دوره جدید، مانع درک مفاهیم قرآن

نه این‌که فکر نکنیم، آن‌هایی که صدها سال فکر کردند، هرچه بیش‌تر فکر کردند، در مقابل قرآن خاضع‌تر شدند. این را بدانید، اگر برخی از تعصب‌های دوره‌ی جدید، - همیشه در هر دوره‌ای تعصب‌هایی شکل می‌گیرد، الان هم دوره‌ی مدرنیته جدید یک تعصبات خاص خودش را دارد؛ زمانی که این تعصاب فرو بریزد، - در عصر جدید خیلی فضاهای خوبی برای ما باز شد، زاویه‌ی دیدهایی که وجود نداشت، علوم انسانی جدید، زاویه‌ی دیدهایی ایجاد کرد که قبلا بسیاری از این‌ها وجود نداشت، باید انصاف داشت. نگاه‌های جامعه‌شناختی که الان شکل گرفته، به این سبک وجود نداشت. الان ما یک مشکل دیگر پیدا کردیم و آن تعصب است. یک فضاهایی را که به دست آمده، اگر با این زاویه‌ی دیدها، حالا فرد به حسب قدرتش، ما ادعایی نمی‌کنیم، ولی به حسب همین زاویه‌ی دیدهایی که داده شده، انسان یک مقدار اطلاع پیدا می‌کند، وقتی به طرف استنتاق از قرآن می‌رود، استظهار از قرآن، نه تحمیل بر قرآن، نه تفسیر به رای، اصلا بسیاری الان معتقدند، وجوه عظیمی از اعجاز دین در جنبه‌های جامعه‌شناختی و روان‌شناختی آن است، ابعادی وجود دارد که ما اصلا به آن توجه نکردیم.

چرا دین در زمان ظهور جدید به نظر می‌رسد؟

اگر این تعصب‌ها شکسته شود، در یک فضای کاملا منصفانه، با این زاویه‌ دیدهای جدیدی که شکل گرفته، راه را باز کنیم، اصلا احساس می‌کنید یک دین جدید دارد عرضه می‌شود. تحولات عظیم اتفاق می‌افتد. فهم‌های گسترده...

چرا وقتی حضرت حجت می‌آید، همه فکر می‌کنند دین جدید عرضه شد؟ فهم‌های وسیع، گسترده، این تعصب‌ها فرو بریزد، ببینید قرآن چطور عالم‌گیر خواهد شد! سخن حق، سبحانه و تعالی است که توسط معصوم‌ترین مجرا، -می‌دانید که عصمت مدارج دارد، عصمت درجاتی دارد- دیگر پاک‌تر و معصوم‌تر از جان رسول‌الله، امکان وقوع ندارد. سقف نهایی انسانیت است.

علت خاتمیت پیامبر اسلام

لذا علت خاتمیت این است، اگر راه داشت کس دیگری خاتم می‌شد. خاتمیت، خاتمیت زمانی نیست، خاتمیت به لحاظ رتبه‌ی انسانیت و دریافت آخرین پیام الهی است.

مسیر بندگی

حالا ائمه‌ی معصومین این‌ها را شرح می‌کنند، حالا امام حسین (ع) حق ندارد بگوید که اگر کسی می‌خواهد مسیر بندگی را طی کند که بندگی با عمل گره خورده از جمله: اعمال قلبی، اعمال ظاهری، اعمال فردی، اعمال جمعی و اجتماعی و در واقع هزار هزار شئون مختلف ما در زندگی داریم. خب این‌ها را من چگونه باید پیاده کنم؟ می‌گوید: شما امام معصوم را نگاه کن. نمی‌گوید: دنبال فهم نرو. خود آن‌ها توصیه می‌کنند به این سمت بروید. این‌ها عصاره‌ی دفائن عقول است. بسیاری از مسائل را عقل خودش ابتدائاً بخواهد بفهمد، نمی‌تواند بفهمد؛ ولی به تعبیر این آقایان، عقل منور به نور شرع می‌تواند بفهمد. این فهم یک چیز دیگری است. می‌تواند بفهمد. حالا بحث‌ها فراوان است. حالا اگر ما مثلاً می‌گوییم تولید علوم، تولید علوم حقیقی اینجاست که فهم اتفاق بیفتد. همه‌ی داشته‌های خودمان را به محضر قرآن و روایات عرضه بداریم، ببینیم از آیات و روایات چه می‌فهمیم؟ آنجا ببینید چه اتفاقاتی می‌افتد. حضرت فرمود: اگر خدا را می‌خواهید بشناسید از طریق امام، خدا را می‌خواهید بندگی کنید، از طریق امام شما می‌توانید، و آزاد می‌شوید. امامان ما را به طرف بندگی خودشان نمی‌خواهند. امام حسین (ع) نمی‌خواست یارانش بنده‌ی او باشند. امام حسین (ع) می‌خواست یاران او بنده‌ی خدا باشند. عشق بازی در محضر حضرت حق(سبحانه و تعالی) داشته باشند. امیرالمومنین (ع) نمی‌خواهد ما بنده‌ی او باشیم. امیرالمومنین (ع) می‌خواهد ما بنده‌ی خدا بشویم. چرا اینقدر این‌ها عزیز هستند؟ چون این‌ها ما را به طرف خودشان دعوت نمی‌کنند.

لزوم محبت در کنار اطاعت

آنجایی هم که فرمود: «...مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى...»{شوری،23}، باز فرمودند این مودت و محبت برای خودتان است. چون ببینید، مسیر اطاعت اگر خشک و بدون محبت باشد، درست انجام نمی‌گیرد. اگر ما می‌خواهیم اطاعت امام معصوم بکنیم، بهترین اطاعت در فضای محبت شکل می‌گیرد. لذا شما می‌بینید در مسئله‌ی ولایت امام معصوم، چندین حلقه، به هم پیوند خورده است؛ معرفت را آوردند، اطاعت محض را آوردند ولی محبت و عشق را هم آوردند. این‌ها با هم که می‌شوند، انسان در مسیر رسیدن به آن آزادگی نهایی، در مسیر بندگی خدا، در مسیر رها شدن از قید و بندها سرعت می‌گیرد.

آزادی حقیقی

این مسیر را در واقع ادامه می‌دهد و ادامه می‌دهد تا در واقع آن آزادگی حقیقی اتفاق بیفتد. آزادی حقیقی شرح مفصلی برای خودش دارد؛ مثلا شما آن بحث «... اِلهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلیکَ...» {مناجات شعبانیه}را در همین مسیر بیاورید، معنا کنید. کمال انقطاعی به سوی خداوند سبحان. آن روایاتی که راجع به منطق عبادات هست، امام صادق(ع) در روایت می‌فرمایند: «إنّ العبادَ ثَلاثةٌ» بندگان سه دسته‌اند؛ خیلی باید توجه داشته باشیم؛ آنهایی که بنده خدا نیستند که هیچ؛ این تعبیر که می‌فرماید: « إنّ العبادَ ثَلاثةٌ» یعنی آنهایی که در مسیر بندگی خدا هستند. اگر در این فضا قدم برداریم؛ حرکت کنیم و فکر کنیم، متوجه خواهیم شد؛ چون بعضی مواقع چیزهایی در ذهن ما می‌آید؛ مثلا فکر می‌کنیم، دین و متدینین همیشه شکست‌خورده اند؛ اصلا این حرف‌ها نیست! جهان دست امام معصوم (ع) است. جهان دست خدا است؛ منتها بعضی چیزها، امتدادهای زمانیش طولانی است. این راه، اگر کسی حواسش جمع باشد، می‌تواند تا حدودی با عقل خودش بفهمد، خداوند چکار می‌کند؛ ائمه (ع) با انسان‌ها چطور برخورد می‌کردند؛ اینکه ۶۰۰ سال پیش چطور بوده است؛ اکنون چطور است؛ مثلا در غرب جدید چه اتفاقاتی افتاده است؛ سیر چیست و به کجا می‌رود؛ ذره‌ای تکان خوردن برگی در درخت بدون علم و اختیار و اراده حق تعالی نیست.

احساس اختیار انسان و مالکیت خداوند

این بستر اختیار انسانی را خود خداوند متعال ایجاد کرد. در سوره حمد آنجا که می‌گوید: « مَالِکِ یَوْمِ الدِّین»، خداوند فقط مالک روز قیامت نیست؛ مالک همه چیز است، هم دنیا و هم خرت؛ این « مَالِکِ یَوْمِ الدِّین» یک جور تهدید است! چون انسان وقتی در دنیا است؛ حالا این، بحث ویژه خودش را می‌طلبد که ما چرا احساس اختیار می‌کنیم و این در چه فضایی است؛ یک برش از برش‌های هستی است که ما در آن احساس اختیار می‌کنیم؛ می‌توانیم حرف بزنیم، شما می‌توانستید بیایید، می‌توانستید نیایید، ما می‌توانستیم بیایم یا نیاییم. این حرف را بزنیم یا نزنیم، یک برش از برش‌های هستی است. چه چیزی در این برش از هستی اتفاق افتاد که ما احساس اختیار می‌کنیم؟ بحث‌های خيلی خوبی اینجا مطرح است. در این برش که احساس اختیار می‌کنیم، احساس می‌کنیم، ما مالکیم. من مالک سخن گفتن، اعضا و جوارح، خانه، زمین و ... هستم.

تمام آنچه را در شریعت داریم، در این لایه است؛ چقدر روایت داریم: هر کاری می‌خواهی انجام بدهی، انجام‌ بده؛ هرطور می‌خواهی حرف بزنی، حرف بزن؛ هر چه را میخواهی نگاه بکنی، بکن، هر چه را میخواهی بخوری، بخور، بله، در اینجا شما احساس اختیار می‌کنی؛ ولی« مَالِکِ یَوْمِ الدِّین»؛ یک زمانی می‌شود، این لایه جمع می‌شود. برای شخص همان لحظه مرگش که شروع شد، این لایه برایش جمع می‌شود؛ وقتی لایه برایش جمع شد، آنجا مالکیت اطلاقی خداوند را درک می‌کند، مثل چه چیز می‌ماند؟ مثل «کالمَیِّتِ فی یَدی الغاسِلِ» مؤمن، مثل مُرده ای در دست غسال است.{شرح نهج‌البلاغه جلد 11، ص 200}، آیا مرده در دست غسال اختیار دارد؟ این طرف، آن طرفش می‌کند؛ او اختیاری ندارد! وقتی انسان از دنیا مفارقت پیدا کرد؛ آن مالکیتی که احساس می‌کرد، دیگر جمع می‌شود. مالکیت که جمع شد، حالا می‌بیند، تحت قهر هستی قرارگرفته است. حالا او دیگر ضوابط خودش را پیش می‌برد؛ خب، این‌جا این‌ها را خوردی، این حرف‌ها را زدی، این‌ها را دیدی، این فکرها را داشتی. این‌ها را دیدی، این فکرها را داشتی، عقاید و افکارت منحرف بود، اخلاق ناپسند داشتی بدتر از اعمال، اخلاق بد است. حالا از این به بعد قهر هستی با این‌ها کار می‌کند. آن‌جا مالک یوم الدین، خداوند مالک است؛ حواست باشد. یک وقتی این لایه باریک از حوزه اختیار که احساسش می‌کنی، جمع می‌شود. بعد آن وقت ما در دست هستی می‌افتیم. ما در دست خداوند سبحان می‌افتیم. امام صادق(ع) فرمودند «ان العباد ثلاثه»؛ بندگان خدا سه گروه‌اند. یعنی بعضی‌ها اصلا بنده خدا نیستند؛ اصلا هیچ. بر کبریایی حضرت حق دردی نمی‌نشیند اگر تمام مردم یک عصر(البته امکانش نیست) همه کافر شوند. از خدا چه کم می‌شود؟ از دین خدا چه کم می‌شود؟ از اولیا الهی چه کم می‌شود؟ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ»{مائده، ۱۰۵}؛ نص صریح قرآن است. اگر شما هدایت بشوید، گمراهی گمراهان چه ضرری به شما می‌زند؟ فوقش این است که می‌خواهند گردن ما را بزنند. خب بزنند. اصلا انسان مومن متقی، پولادین و ضربه ناپدیر می‌شود. اگر درست به وظیفه اش عمل بکند، چه کسی چه کاری راجع به او می‌خواهد بکند؟ می‌خواهد به او فحش بدهد؟ خب بدهد؛ باز بالاتر می‌رود. می‌خواهد او را بزند؟ خب بزند؛ بالاتر می‌رود. دست و پای او هم بسته نیست. او نیز شمشیر برمی‌دارد و می‌زند. او نیز وظیفه‌اش را انجام می‌دهد. اگر تمام دنیا را کفر و فسق فرا بگیرد، من چه کاره‌ام؟ من چطوری باید با خودم عمل کنم؟ ان العباد ثلاثه. این‌هایی که خیلی آزاد شدند از بندگی و بردگی بسیاری، تازه این‌ها سه گروه هستند. این‌ها خیلی آزادند ولی هنوز آزاد آزاد نیستند. عده‌ای بندگی خدا می‌کنند برای بهشت، خیلی عالی‌ است‌. مبادا این‌ها را از دست خودمان بگیریم. در آن قد و اندازه نیستیم که در آن طیف سوم بگنجیم من خودم را می‌گویم. بسیار من دیدم که بعضی این روایت و بحث‌ و تحلیل‌ها را مطرح می‌کنند و گهگاه آن‌هایی که در دست ما بود برای این که حرکت متعالی داشته باشیم از دست ما گرفته می‌شود. حالا خوشا به حال استعداد کسی که به این معرفت الهی برسد. آن هم عده‌ای. عده‌ای از ترس جهنم بندگی می‌کنند. عالی‌ هستند. همه اینا متعالی‌اند.

عالی هستند، همه‌ی این‌ها متعالی هستند، همه‌ی این‌ها اهل سعادت هستند. عده‌ای از غیر از خدا بریدند، مواظب باشید. ان‌شاالله که اگر مستعدی در ما هست، بخواهد این پرواز را داشته باشد، خوشا به حالش.

فقط همان‌هایی که می‌چشند، می‌دانند!

شهیدی داشتیم، اینطور که نقل کردند، نزدیک نماز ظهر گریه‌اش شروع می‌شد، -من که اینطور نیستم، شاید شما اینطور باشید- نزدیک اذان ظهر که می‌شود، نزدیک نماز که می‌شود، تحملش تمام می‌شود. حالا دست کم ما بتوانیم در طول عمرمان سه چهار رکعت نماز هم به منطق احرار بخوانیم. چون امام می‌فرماید آزادگان حقیقی کسانی هستند که «حُباً لَه»عبادت می‌کنند. بنده خودم را می‌گویم، ما خدا را نمی‌شناسیم که دوستش بداریم. ما همیشه فکر می‌کنیم خدا مثلا یک مزاحم است. ما هر چه داریم و نداریم از خداست، هر چه می‌خواهیم از خدا می‌خواهیم، ارحم الراحمین است. شما جنبه‌های رحمتی حق را در نظر بگیرید؛ صد بار توبه شکستی؟ باز هم می‌گوید بیا. چون ما مخلوقش هستیم، ما اثرش هستیم. هر موجودی اثرش را دوست دارد. حالا بماند آن‌جایی که جهنم می‌برد، آن چه سرّی دارد. انسان به هوش می‌گوید یا ارحم الراحمین. حالا ما اگر در طول عمرمان یک حرکت اینطوری هم داشته باشیم، خیلی برایمان عالی است. راه بالاخره این است.

حضرت می‌فرمایند در بندگی خدا «...فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ» ما یک چیز می‌گوییم، شما یک چیز می‌شنوید، عملا چه اتفاقی در زندگی انسان می‌افتد، فقط همان‌هایی که می‌چشند، می‌دانند. نه مثل افراد اسیری مثل من. حالا آقایان که می‌گویند ٣٠ منزل از منازل سلوک در نفس است. ان‌شاالله که عزیزان بالاتر از این حرف‌ها باشند، اما ما هنوز مزه‌ی قلب را نچشیدیم، مزه‌ی سرّ را نچشیدیم، نمی‌دانیم این‌ها چه هستند. ما با نفس گرفتار هستیم. ما الان خیلی اگر مسافر باشیم در راه خدا، سفر ما سفر نفسانی است. تا ٣٠ منزل، سفر نفس است. من کجا هستم؟

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام «مکتوبات هیأت ‌الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفسخنرانیمحرم ۱۴۰۰حجت الاسلام امینی نژاد
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید