سلام علیکم و رحمه الله
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوکل علیه، ثم نصلی و نسلم علی اشرف الانبیا و المرسلین، حبیب اله العالمین، المصطفی الامجد، المحمود الاحمد، ابالقاسم محمد، صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین المنتجبین و عترته المعصومین، سی ما بقیه الله الاعظم، روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.
آداب دائمی انسان مؤمن
«بسم الله الرحمن الرحیم. حم. وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ. إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ»؛
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان و شب اول از شبهای نورانی و مبارک قدر و شب ضربت خوردن و به بستر افتادن اسدالله، امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب علیه صلوات الله است.
مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در بیان مراقباتی که انسان مؤمن، در ورود به شبهای قدر دارد، یک تذکر و هشداری میدهد، که به نوعی جزء آداب دائمی انسان مؤمن است، اما برای چنین مواقف و مواقیت مهمی، جدیتر و بااهمیتتر است، و آن این است که انسان با نگرانی وارد این شب بشود و این شب را بگذراند، انسان ترس داشتهباشد از این که چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ ترس نه ناشی از ترسیدن از خداست. اگر تصور کنید، شما عزیزان، اکثرتان یا دانشجو هستید یا دوران دانشجویی را سپری کردید، بعضی از آزمونها و امتحانات مهماند. هرچه هم انسان برایش آماده باشد، به واسطۀ آن اهمیت، از نگرانیاش کم نمیشود. شب کنکور، شب بعضی از آزمونها، شب بعضی از امتحانات، بناست در این شب چیزهایی نوشته بشود که به اندازۀ یک عمر، به اندازۀ هزار ماه، برای ما اهمیت دارد، سعادت ما، خدایی نکرده شقاوت ما، رزقی که خداوند قرار است از مادیات و معنویات و دینداری و کرامات خودش به ما نصیب بکند و از نعمتهای خودش، مهلتی که بناست به ما بدهد که چقدر فرصت داریم برای عمل.
اهمیت آخرین اعمال
خیلی از شما عزیزان ممکن است در همین قضایای اخیر، با مرگهایی که برخلاف انتظار بود مواجه شدهباشید، هر چند این اتفاق، اتفاقی است که دائم در زندگی ما جریان دارد، انسانهایی که فکر میکردیم خیلی عمر خواهند داشت، بیشتر از ما زنده خواهند بود، اما به یکباره مهلتشان تمام میشود. حالا این مهلت تمام شدن، فرقی نمیکند مثل سردار سلیمانی باشد که برایش پایان مهلت است، یا یک آدمی که زندگی معمولی از نظر بندگی خداوند گذرانده، یا یک نفر که خدایی نکرده با معصیت عمرش را به پایان رسانده، یک لحظه به او گفته میشود عمرت تمام شد، به همین دلیل در دعاها، یک دعای قشنگی به ما یاد دادند، میگویند که: خدایا بهترین اعمال من را آخریهایش قرار بده، بهترین حالات من حالات آخر عمر من باشد، تصور بکنید یک نفر مثل زبیر، جزء کسانی باشد که تشییعکنندۀ اندک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشند، شمشیرزنان صدر اسلام باشند، اولین مسلمانها باشند، اعمال، اعمال برجستهای است، ولی با چه تمام میشود؟ خیلی مهم است.
«أَنْ تَجْعَلَ خَیْرَ عُمْرِی آخِرَهُ، وَخَیْرَ أَعْمَالِی خَواتِیمَها»؛ خدایا بهترین کارهایم را آخرین کارها قرار بده، در دعای زیبای مکارم الاخلاق امام سجاد(ع)، به خدا عرض میکند: خدایا، «عمِّرنی ما امَّرتنی»، خدایا عمر به من بده، هر چقدر عمر دادی در طاعت تو سپری بشود. و اگر دیدی عمر من «مرتعا للشیطان»؛ چرا گاهی برای شیطان شده، هر وقت شیطانی از کنار من رد میشود بهرهای میبرد، سیر از عمر من بلند میشود، «فَاقْبِضْنِی إِلَیک قَبْلَ أَنْ یسْبِقَ مَقْتُک إِلَی»؛ خدایا جان من را بگیر. حال این مهلت کی تمام میشود؟
نگرانی برای شب قدر
یک خبرهایی امشب هست. میرزا جواد آقا، اعلی الله مقامه، استاد حضرت امام راحل میفرماید: «امشب را نگران باشید، با نگرانی سپری کنید.»؛ وقتی انسان با نگرانی سپری کند، آن نگرانی مراقبتی برای او ایجاد میکند. اشارهای به آداب امشب خواهم کرد، اما اصل شب قدر، قدر به معنای اندازه و ارزش و وزن، و تقدیر یعنی آنچه برای انسان قرار است مقرر شود بر اساس ارزش انسان، ارادهای که به کار میبرد در سال آینده، انتخابهایی که خواهد کرد، قابلیتهایی که خواهد داشت. همه اینها در دستگاه دقیق محاسبه الهی قرار میگیرد و یک سال آینده ما مقدر میشود. جا دارد آدمی نگران شود، به خصوص اینکه خدا به ما وعده داده که «الدعا ترد القضا»؛ چه بسا تصمیمات حتمی به واسطۀ دعا تغییر میکند. چه بسا انسان در آن لحظهای که مینویسند، التجاع و التماس و توسل و توجه و عنابهای که به محضر خداوند دارد، باعث شود تقدیر دیگری برایش نوشته شود.
تبصرهای برای قانون ارث
خدا در آیات ارث، که این روزها همگی توفیق داریم که آیات قرآن را بخوانیم، انشاءالله که هم شفاعت و قرائت و تدبر و عمل به قرآن را داشته باشیم، میفرماید «فاذا حضر قسمه»؛ موقعی که درحال تقسیم ارث هستید، اگر فقیری آمد، یا فامیلهایی که به آنها ارث نمیرسد، طبقات دوم و سوم ارث هستند، به آنها هم چیزی بدهید. قانون ارث را میگذارد که بیان میدارد به این افراد ارث میرسد، اگر پسر و پدر باشند دیگر برادر و پسر عمو و طبقات دیگر ارث نمیبرند. قانون را گذاشته ولی بعدش میگوید اگر سر تقسیم ارث رسیدند، آنها را بیبهره نگذارید. خدا از یک خصائص و اسماء حسنی و صفاتی از خودش در این آیات مثال میزند. به ما میگوید در آنجا که تقسیم میکردند اگر بنا نبود به تو برسد اگر خودت را در معرض بگذاری به تو هم تعلق میگیرد. کسی ناامید نشود، کسی فکر نکند که تمام شد.
شب قدر را قدر بدانیم
منی که گذشتهام را آنگونه که باید رقم میزدم، رقم زدم حالا که آمدهام باید چه بگویم؟ خیر این خبرها نیست. بله، به ما گفته بودند خیلی با توجه وارد شب قدر شوید. بعضی اساتید به ما فرمودهاند بعضی افراد یک سال منتظر شب قدر هستند. یک سال! یعنی از شب بیست و سوم که تمام میشود برنامهریزی میکند برای شبهای قدر سال بعد. به ما فرمودند که اگر میخواهید شب قدر را درک کنید، از اول ماه مبارک رمضان شبی هزار بار سوره قدر را بخوانید.
توصیههایی برای اینکه شب قدر شناس باشیم به ما کرده بودند، اما الان که آمدهایم در محضر امیرالمؤمنین، در خانۀ امیرالمؤمنین نشستهایم و در خانه خدا، میگوییم خدایا من میدانستم و الان هم میگویم که کوتاهی کردم. با دست خالی آمدهام. امشب را قدر بدانید، فکر نکنید مهم شب بیست و سوم است. در هر کدام اتفاقی میافتد. مثل کسی که از شب اول ماه رمضان قدر دانسته و سود برده و بهره برده، امشب را که فرمودند در شب نوزدهم نوشته میشود، در شب بیست و یکم ابرام میشود و در شب بیست و سوم نهایی میشود و به محضر ولی عصر، ارواحنا فداه میرسد. هر کدام از این شبها یک سهمی از آن سعادتی که خدا در معرض بندههای خودش قرار داده با آن لطف و مهربانی خودش، در این شبی که «سلام هی حتی مطلع الفجر» سهمی دارند و باید حواسمان به آن باشد. با توجه و با قدرشناسی و با فرصتشناسی در این شبها باشیم. ارتباطاتی عجیبی هم دارد که به ما فرموند کسی که فاطمه زهرا سلام الله علیها را به حقش بشناسد، شب قدر را شناخته است. به ما فرمودند شب قدر ارتباط و اتصال وثیقی با حجت خدا دارد، چه وجود شریف نبوی، چه ائمه معصومین علیهم السلام، چه حضرت بقیه الله ارواحَ لهُ الفداه. شب قدر متوصل است به حجت خدا. خب همه اینها از یک طرف، وزن، اهمیت و آن جلوۀ عالی این شب و این شبها را به ما نشان میدهد، از یک طرف به ما امید میدهد.
کریم و کرامت
یک روایتی شما شنیدید این روزها به واسطۀ میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام، که از حضرت سوال کردند: کرامت چیست؟ کرم یعنی چه؟ فرمودند: یعنی قبل از اینکه از تو درخواست شود، تو بدهی. کسی میآید، میدانی چیزی نیاز دارد، قبل از اینکه از تو بخواهد، عرضه حال بکند، حاجت را طلب کند، به او بپردازی. این میشود کریم.
اینکه در دعای ابوحمزه به خدا میگویم «یاکریم، یاکریم الصفح»؛ یعنی خدایا، منی که الان آمدم اینجا، نه، آن کسانی که نیامدند، تو میدانی چه میخواهند، تو خودت را کریم نام نهادی و به ما گفتند کریم یعنی کسی که اگر نیازی در کسی دید و داشت، بدون اینکه طرف درخواست بکند هم به او بدهد. دیگر من چه ناامیدی داشته باشم؟ اصلاً چه بگویم؟
در دعایی میگوید: خدایا من چه به زبان بیاورم؟ تو حال من را میدانی، چه طور ساکت باشم که نگران هستم؟ این است که بنده مدام بین خوف و رجاء، هی بین امید و نگرانی است. و خدا این حال بنده را دوست دارد. خدا دوست دارد بنده به این صفای باطن برسد، به این نتیجه برسد که همۀ اسباب منقطع است به جز خودش، به جز خدا، همۀ سببها منقطع است. وقتی همۀ سببها منقطع شد، دیگر تمام اتصال و ظرفیت درک فیوضات برای بنده فراهم شده. تا موقعی که دلخوشی بنده به عمل صالح خودش است... حالا بعضیها که اصلاً به این فضاها وارد نیستند، اما آنهایی که اهل معرفت هستند و اهل تدین هستند، اهل بندگی خدا هستند، گاهی وقتها اینطور حجابهایی دارند، همه عمل نیک خودش برایش جذاب میشود.
خب ما امشب هزار بار نامهای خدا را خواندیم، صد بار به خدا پناه بردیم، تمام است دیگر. میگوید: نه به این هم دل، خوش نکن. صد رکعت نماز میخواهی بخوانی، به آن هم دل، خوش نکن. چیزی برای دل خوش کردن ندارید، برس به یک نقطه
که حالا من اشاراتی بکنم و فرصت هم خیلی زیاد نیست. مقدماتی فراهم بکنیم در دلمان که این مقدمات زمینۀ جلب رحمت الهی را فراهم میکند. این هم از این باب نیست که خدا عنایتش محدودیتی دارد، از این باب است که ما آدمهای محدودی هستیم. این ظرف دل را اگر از چیزهای غیر، پر کردیم، دیگر جای عنایات و انوار الهی نیست. جارو کن خانه سپس میهمان طلب. دل را باید خالی کرد، از چه؟ اولاً از کینه نسبت به مؤمنان، اگر از کسی، فامیلی، غیرفامیلی، دوستی، همکاری، ناراحتی داریم که به حق است، گاهی وقتها حسد و کینهای نابهحق است، میگوید این دل را خالی کن.
پنج تعهد برای بهشت
روایتی است از وجود شریف نبوی، میفرماید که: «مَنْ يَضْمَنْ لِي خَمْسا أَضْمَنْ لَهُ اَلْجَنَّةَ»؛ کسی که پنج تعهد به من بدهد، من برای او متعهد میشوم که بهشتی است. آن پنج مورد چیست؟ سوال کردند که «قیل یا رسول الله ما هی»؛ اینها چه هستند؟ فرمودند که:
«اَلنَّصِيحَةَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ نسبت به رابطۀ بین خودش و خدا خیرخواه باشد، بداند که نمیتواند مکر نسبت به رابطۀ خودش با خدا بورزد. باصفا و بیغل و غش دلش را محضر خدا بیاورد.
«اَلنَّصِيحَةَ لِرَسُولِهِ»؛ نسبت به پیامبر دلسوز و خیرخواه باشد، در محبت به پیامبر، در محبت به خاندان پیامبر، در التزام به آن چه که پیامبر گفتند،
«اَلنَّصِيحَةَ لِكِتَابِ اَللَّهِ»؛ نسبت به قرآن اینطور باشد. رابطۀ بین خودش و کتاب خدا را اصلاح بکند.
«اَلنَّصِيحَةَ لِدِينِ اَللَّهِ»؛ برای دین خدا خیرخواه باشد.
آخر فرمودند: «اَلنَّصِيحَةَ لِجَمَاعَةِ اَلْمُسْلِمِينَ»؛ نسبت به عموم جامعۀ مسلمان خیرخواه باشد، دلسوز باشد.
ابتلائات اخیر
در همین اتفاقاتی که به واسطه این ابتلای اخیر شاهد بودید، تفاوت بین انسان دیندار و جامعۀ دور از خدا، جوامع دینی و جوامع بیدین، آدم دنیاطلب و آدم باورمند به حیات اخروی را دیدید. یک جایی، این جا بچههایی که مطلع شده بودند که اموات بدون تجهیز، بدون آداب دفن به قبرشان وارد میشوند ناراحت بودند، احساس میکردند که مدیون و متعهدند، آنقدر پیگیری کردند تا زمینۀ ابتدا تیمم، بعد غسل و به هر حال تجهیز اموات با احترام فراهم شد. یک جایی ممکن است در همین جا یا جاهای دیگر فامیل فرار میکرد از فامیل، آن فرار انسان از برادر و پدر و مادر و همسر و فرزند را میدیدید. یک جایی دغدغۀ محرومین در این فضای آسیب دیدن اشتغال فرد را ناآرام میکند، همین کار زیبا و ارزشمندی که هیئات مذهبی انجام دادند، همین هیأت، این برکاتی که ناشی از این عنایت اهل بیت، این دلهای تربیت شده به تربیت اهل بیت از آن بروز کرد، در توجه به آدمهای محروم. یک جایی میبینی غارت و دزدی میشود، فرصتی برای کسانی که فرصتطلبی میکنند. خیرخواه جامعه باشد انسان، میگوید اول این دل را از کینه، از خودخواهیها دور بکن.
آداب مناجات
نکتۀ بعدی؛ با خدا طوری روراست باش و باورمند باش که به تمام آنچه که او برای تو مقدر میکند راضی باشی، هر چیزی به خصوص در این دنیا که ما در پرده و حجاب فهم از آخرت هستیم خدای مهربان، یا ارحم الراحمین. روزی ده بار در نماز واجبمان میگوییم «بسم الله الرحمن الرحیم»، ده بار دیگر هم دوباره آن خدا را با نام «الرحمن الرحیم» صدا میزنیم. این همه خدا خودش را مهربان معرفی کرده است. نسبت به این خدای مهربان راضی باشیم. اگر یک جا از ما چیزی گرفت، اگر به ما چیزی داد، اگر بلایی از او رسید، اگر نعمتی سلب کرد، راضی باشیم. این رضا، ضمانت جلب نعمتهای الهی است. طبیعتاً آدم راضی آدم شاکری است. از آدم راضی ناسپاسی سر نمیزند، چون در تمام بلاها آن رحمت خدا جلوهگر است. عجیبتر من عرض کنم در فرمایشات اولیاءمان، میگوید آن کافری هم که مواجه میشود با غضب اولیاء الهی، آن کسی که ضربهای میخورد، از همین ضربه هم او سود برده. این دشمنی که مواجه میشود با امیرالمؤمنین علیه السلام و کشته میشود، او هم از رحمت امیرالمؤمنین علیه السلام بهرهمند شده، که چه بسا ماندنش فرو رفتن بیشتری در جهنم برای او داشت، که اگر سعادتی داشت اصلاً امیرالمؤمنین علیه السلام او را نمیکشت. امام(ره) در آن نامۀ عرفانی خودش میفرماید که اولیاء و انبیا، عاشق خدا و عاشق آثار الهیاند. انسان هم جزء آثار الهی است و انسان چه مؤمن و چه غیرمؤمن نشانۀ آن صانع است و این عاشق صانع به مصنوعات هم عشق میورزد. بنابراین پیامبر صلوات الله علیه هم به مشرکان عشق میورزد، بنابراین پیامبر صلوات الله علیه هم دلش میسوزد برای هدایت اینها، بنابراین پیامبر صلوات الله علیه آنقدر ناراحت است از کجروی مشرکان که خدا به او میگوید اینقدر دیگر برای اینها دل نسوزان، چرا اینقدر خودت را برای اینها ناراحت میکنی؟! خب اینها این مسیر را انتخاب کردهاند. به پیامبرش دارد دلداری میدهد، اینقدر ناراحت نباش از کجروی انسانهای کج راهه. برای چه؟ میگوید پیامبر صلوات الله علیه عاشق این بندههای خداست، حتی بندههای گمراه خدا. خب این جلوه وقتی که در ما فهم بشود، دیگر هر آنچه که از ناحیۀ خدا برسد، در آن رضا هست.
در گودی قتلگاه هم باشی، مناجات میکنی: «الهی رِضاً بِرِضِاکَ، صَبراً عَلی قَضائِک، تسليماً لأمرِك، لا مَعبود سِواك». میگوید دیدم امام دارد در لحظات افتادن و خون رفتن و آمادگی برای شهادت حرف میزند، گفتم حسین دارد مردم را نفرین میکند. رفتم دیدم دارد با خدا مناجات میکند آن هم چه؟! خدایا من راضی هستم به آن چیزی که تو تصمیم بگیری، من خشنودم از آنچه تو تصمیم بگیری. حضرت علیاصغر به شهادت میرسد، سختترین یا یکی از سختترین صحنههای کربلا و مصیبتبارترینش برای حضرت اباعبدالله الحسین بعد از اینکه دست و پا زدن این طفل تشنۀ بیتاب را میبیند؛ «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللّهِ». تمام آنچه دارد از بلا بر من وارد میشود برای من آسان است، چرا؟ چون خدا دارد میبیند. با رضا و با شکر. به همین دلیل شما میبینید ما هر دعایی شروع میکنیم به خصوص در ماه مبارک رمضان؛ «الحمدلله»، دعای ابوحمزه را وارد میشوی؛ «الحمدلله»، دعای افتتاح را ورود میکنی؛ «الحمدلله». مدام حمد. حمد خدا با الفاظ و شکلهای مختلف سپاسگزاری.
دستهای خالی
از آن طرف به خودمان نگاه کنیم چیزی نبینیم که قابل عرضه باشد. یعنی به خودمان توجه میکنیم، نقطهای که بیاییم بگوییم خب الحمدالله این یکی را ما داریم، میگوید این را هم نبین. چه داریم؟ بگوییم خدایا من چه را به تو عرضه کنم؟ امام راحل، آن بندۀ صالح خدا، میگوید که من دارم فکر میکنم از اول عمر دو رکعت نماز برای خدا نخواندم. حالا یعنی چه در آن مقام است. خود امام میگوید اهل بیت و اولیاء در مناجات با خدا موقعی که به عظمت خدا نگاه میکنند، در وجود خود فقط نقص و ضعف میبینند به همین دلیل امیرالمؤمنین جزع و فزع میکند خدایا «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی... اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی...»؛ میگوید در خودت هیچ نبین. نه به عملی دل خوش کن، نه به موقعیتی از خودت، وجود خود را از نقطۀ اتکایی که فکر کنی این خوبی تو موجب فلاح تو است خالی کن. دست خالی، بیچیز در محضر خدا حاضر شو. امام زینالعابدین در همین دعای ابوحمزه: «إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْتُ»؛ خدایا من به خودم و گناهانم نگاه میکنم دادم در میآید ولی به تو نگاه میکنم؛ «اِذَا رَأيتُ كَرَمَكَ»؛ وقتی نگاه میکنم با چه کسی مواجهم، چه کسی قرار است حساب کند آن وقت امیدوار میشوم.
یک عرب بادیهنشین پیش پیامبر آمد و گفت یا رسول الله روز قیامت چه کسی اعمال را محاسبه میکند؟ فرمود: خدا، فرمود: خود خداوند؟ گفت بله. گفت پس من نگران نیستم. حضرت فرمود این حسن ظنش به خدا نجاتش میدهد. نمیگوید من عملم خوب است.
امام زینالعابدین در دعا «سَيِّدِي سَيِّدِي هَذِهِ يَدَايَ»؛ دستانش را رو به آسمان بلند کرده و با خدا مناجات میکند. چه میگوید؟ آقای من آقای من این دستان من است. «قَدْ مَدَدْتُهُمَا إِلَيْكَ بِالذُّنُوبِ مَمْلُوءَةً»؛ من دستهایی را به سوی تو بلند کردم که پر از گناه است. نگاه میکنم گناهانم که هیچ، کوتاهیهایم هیچ، غفلتهایم هیچ، اعمال خیرم هم موجب شرمندگیام است. اگر صدقهای میدهم، احساس میکنم کاری کردم. نمیگویم خدایا تو داده بودی! اگر نمازی میخوانم احساس میکنم کاری کردم. الان به من بگویند این نمازی که خواندی با خدا چطور حرف زدی؟ باید شرمنده شوم. بگویند در قنوت آخر نمازت، نماز عشا از خدا چه خواستی؟ خودم را عرض میکنم؛ فکر میکنم خدایا من از تو چه خواستم؟! خدایا اصلاً با تو حرف زدم؟! یا یک عادتی؟ به اعمال خودمان نگاه میکنیم هیچ چیزی نیست که قابل عرضه باشد. هیچ چیزی در خودمان نبینیم. با این حالت با خدا مواجه شویم. نتیجه این میشود که از عجب خالی میشویم. دیگر چیزی نمیماند که بگوییم خب الحمدلله من این را دارم.
همه برتر از من
امام در آن نامۀ عرفانی میفرماید: خدا به یکی از پیامبرانش وحی کرد یک مخلوقی که نزد من از خودت بدتر و پستتر باشد را به من نشان بده. این پیامبر خدا رفت و گفت من یک کافری را بگویم خدایا من به تو ایمان دارم، این کافر بت میپرستد، دید ممکن است این نباشد، ممکن است در وجودش یک خوبیهایی باشد، یک سعادتی باشد. همین طور نگاه میکرد، میگویند که رفت و یک الاغ مردهای افتادهاست؛ پای این الاغ را گرفت که این را ببرد و بگوید خدایا من از خودم بدتر هر چه گشتم، فقط این را دیدم. دوباره ول کرد؛ گفت من از کجا میگویم که از این بهترم؟ میگویند خدا به او وحی کرد که به عزّت و جلالم اگر آن الاغ را به عنوان بدتر از خودت نشان میدادی، از این جایگاهت ساقط میشدی.
هیچ نداریم
حالا ما چه داریم؟ از چهکسی بهتر هستیم؟ کدام عمل جا دارد که انسان بگوید این عمل را من انجام دادم و نسبت به این عمل عُجب بورزد؟ ما که باید به خدا عرض کنیم که خدایا هرجا ما را امتحان کردی شرمنده بیرون آمدیم. هر جا خواستی ببینی که من یک ظرفیتی دارم یا نه، من را در معرض یک گناه قرار دادی، «خرجت الیها اسعی» با کله به سمت گناه رفتم، «انا الذی اعطیت علی معاصی الجلیل الرشی»؛ خدایا من آنم که برای گناه خرج کردم. آنوقت بگویم که من نماز خواندم؟ کدام عملم، عملی است که قابل ارائه باشد؟ بگوییم خدایا روز قیامت، پیش اولیای خودت کارهای خیر ما را حساب نکن، به چشممان نشان نده. امام حسین علیه اسلام در دعای عرفه با خدا صحبت میکند؛ چه میگوید؟ خدایا ان کسیکه خوبیهایش، بدی است؛ «إِلَهِي مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ»؛ خدایا من کسی هستم که کارهای خوبم هم بد است، دیگر گناهانم را چه بگویم؟ خب حالا با این دل بی کینه، با این رضایت به خدا، با این بی تعلقی نسبت به خود و بی اتکایی نسبت به داشتهها جلو برویم و آنوقت در مقابل عظمت خدا، احساس خاکساری بکنیم. بگوییم خدایا من این گناهها و این تخلفی که انجام دادم در برابر یک وجود معمولی نبوده است؛ من دربرابر تو که خدای اسمانها و زمینی و تو که خدای با عظمت را گناه کردم و نافرمانی کردم «أَنَا الَّذِی عَصَیْتُ جَبَّارَ السَّمَاءِ» و «اَنَا الَّذی عَلی سَیدِهِ اجْتَری» من کسی هستم که باجرات و پررویی جلوی آقای خودم ایستادم، من که کسی هستم که حاکم آسمانها و زمین را با گردن کلفتی نافرمانی کردم. این طوری آدم احساس میکند که چه قدر دستش خالی است و چه قدر ذلیل است در محضر خداوند. از آن طرف حسن ظن به خدا داشته باشیم. با وجود همۀ اینها، خدایا من موقعی که به تو نگاه میکنم امیدوار میشوم. نگاه میکنم به تو و میگویم «إِلَهِي مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِي» اصلا گمان نمیکنم چیزی را که هر سال شب قدر آمدم از تو خواستم، تو به من نه بگویی. بچهها، عزیزان، استادان بزرگ و سروران عزیز، سعی کنیم یک خواستههایی را دائمی از خدا داشته باشیم، دیدید بعضیها موقعی که میگویند پیرغلام اهل بیت، میگویند ریش و موسر را در دستگاه امام حسین علیه السلام سفید کردیم، آدم به حال آنها چه غبطهای میخورد.
دعای قبل از افطار
یک درخواست دائمی از خدا با توجه داشته باشیم. سر سفرۀ افطار، قبل از این که افطارتان را باز کنید، یک دعاهای مهمی را هر روز از خدا بخواهید. بعد یک موقعی برسد که بگویید خدایا من مهمان تو بودم، هر روز این را از تو خواستم،
«إِلَهِي مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِي فِي حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي طَلَبِهَا منک»؛ خدایا به تو نمیآید که یک نفر عمری از تو یک چیز خواسته باشد و آن را به او ندهی، من فکر نمیکنم تو اینگونه باشی.
«إِلَهِي مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِي»؛ این گمان به تو نمیرود. آنوقت است که مثل امام سجاد ناله بزند.
«إِنَّ لَنَا فِیکَ أَمَلاً طَوِیلاً»؛ خدایا ما به تو خیلی آرزو بسته بودیم، خیلی دلبستهی تو بودیم. فکرمیکردیم آرزوها را برآورده کنی.
«إِنَّ لَنَا فِیکَ رَجَاءً عَظِیماً»؛ همه چیز خدا میشود و آنوقت دیگر یک نفر منقطع از خود و از عمل خود، از نیکیها و خوبیهای ذهنی خودش، به خدا امید بستهاست و خدا وعده دادهاست؛ فرمودهاند که خدا با ظن و گمان آدمهای مؤمن با آنها برخورد میکند. کسی میگوید در مورد خدا هر طور فکر میکنیم، خدا آنطور با او حساب میکند، اگر کسی خدا را نامهربان تلقی بکند، از خدا مهربانی کمتر میبیند تا کسیکه خدا را مهربان میبیند و انتظار مهربانی دارد.
شب توبه و دعا
با تمام اینها، یک مقدمه این شبها توبه است. این که انسان برگردد، این که انسان رجوع کند به خداوند، توبه کند محبوب خدا شود. توبه از چه؟ بگوییم خدایا توبه از گناهانی که میتوانستم ترک کنم، ترک نکردم، توبه از غفلتها، توبه از وقت تلف کردنها، توبه از بیتوجهیهایم به تو، توبه از اعمال خیری که بهتر میتوانستم انجام بدهم، توبه از نمازهایی که بهتر میتوانستم بخوانم، توبه از غفلتی که از امام زمانم داشتم، توبه از فکری که گمان میکردم خیلی زنده هستم، خیلی عمر میدهی به من، توبه از نعمتهایی که حواسم به آنها نبود، خدایا چندوقت نماز جماعت نتونستم در مسجد بخوانم، همیشه میآمدم میتوانستم بخوانم هم نمیدانستم تو چه نعمتی را به من دادهای. چندوقت بود میتوانستم صورت پدر مادرم ببوسم، نمیدانستم این یک نعمت است تو به من دادهای، میتوانی محرومم کنی از آن. چندوقت میتوانستم بروم جلوی ضریح امام رضا علیه السلام بایستم، میرفتم ولی قدر نمیدانستم چه نعمتی به من دادهای. خدایا من توبه میکنم از همه غفلتهایم، توبه کنیم با معنای حقیقی توبه.
معنای حقیقی توبه چیست؟ هم بازگشت درونی، هم استغفار زبانی، هم جبران عملی، هم نیتی که برنمیگردیم دوباره به سمت گناه. بخواهیم از خدا، مگر قرار نیست یک سال آینده امشب بنویسند؟ پس فردا شب ببرند برای امضا؟ بگوییم خدایا مرا جزء ذاکران بنویس، کسانی که یک لحظه از توغافل نیستند، خوشا آنان که دائم در نمازند، درس دادنش نماز است، درس خواندنش نماز است، خوابش.... مگر خدا در ماه رمضان نگفته، تو روزهدار را من آوردهام در مهمانی، بخوابی عبادت است، نفس بکشی تسبیح است، یعنی تمام زندگیات نماز است. خدایا مرا همیشه در رمضان خودت نگه دار، خدایا مرا از رمضان و برکات ماه رمضانت بیرون نکن.
آن وقت است که میتوانیم دعاهای عالی داشته باشیم، دیگر به کم اکتفا نکنیم، لحظات آخر که دیگر وقت دعا شد، وقت خواستها شد، دیگر خواستها بلند کنیم، چرا چون ما داریم به آن آقا نگاه میکنیم، به آن کسی که در محضرش قرار بخواهیم نگاه میکنیم نه به خودمان. به خودمان که نگاه کنیم باید سرمان را بیندازیم پایین بمیریم. به آن کسی که گفته بیا و بخواه داریم نگاه میکنیم. بگوییم یا امام حسن علیه السلام، یا امیرالمؤمنین علیه السلام، یا اباعبدالله علیه السلام...
شنیدید این را آیت الله العظمی بهجت رضوان الله تعالی علیه از یکی از علما نقل میکردند، گاهی اوقات در بعضی از حالاتش با امام حسین علیه السلام عشقبازی میکرد. امام حسین علیه السلام را قسم میداد، میگفت مبادا شمر را شفاعت کنی.
نگرانیهای امیرالمؤمنین
امیرالمؤمنین علیه السلام از فردا چند نگرانی دارد، یکی از نگرانیهایش بچههای یتیماند، «الله الله فی الایتام»، مبادا گاهی گرسنه بمانند، گاهی سیر باشند، مبادا این سفرههای احسان و مواسات و همدلی مؤمنانهای که راه انداختهاید، یک موجی باشد بیاید بگذرد بعد فراموش شوند یتیمان. سفارش یتیمان را میکنند. دیگر سفارش چه چیزی را میکنند؟ سفارش این اسیر را میکند، این آقایی که زد فرق مرا شکافت قاتل من است، حواستان باشد گرسنه نماند، اگر من زنده ماندم خودم میدانم چه کنم، یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام با اشاره میگوید اگر من زنده بمانم میبخشمش. در این فضا که اینان با دشمن اینگونه مواجه میشوند، مگر میشود با کسی که محبت اینان را دارد، آمده در خانهشان، با این کرم برخورد نکنند.
یک نگرانی دیگر هم امیرالمؤمنین علیه السلام دارد، آن نگرانی چیست؟ قبل از آنکه آن نگرانی را بگویم این دعاهای عالی از خدا بخواهید، عالی بخواهید.
چه کسی تصور میکرد خدا با پنج گرم ویروس دنیا را تعطیل کند، این قدرت خداست، آن انسانهایی که به مظاهر تمدن و مظاهر سیطرۀ مدرنیته فریفته شده بودند، خودشان باخته بودند، بیایند ببینند. خدا از قم تا رم را با یک ویروس تعطیل میکند، نیویورک را به قبرستان تبدیل میکند، اگر اراده کند این خداست. آن وقتی که قدرت را میبینی، بخواه از خدا. خدایا همین امسال امر فرج مولایمان را اصلاح کن، خدایا تو میتوانی، از تو برمیآید، قدرت دست توست. عالم به تدبیر توست، همه چیز در کف تدبیر و ارادۀ توست، بیش از این آقا و مولایمان در پردۀ غیبت و غصه و رنج برای مظلومیت انسانها باقی نماند. آن وقت من آنجا نقش داشته باشم، نمیگوییم از یارانش باشم، میگوییم از محافظانش باشم، از فرماندهانش باشم، از شهدای جلو چشم امام زمانم (عج) باشم. خدایا تو یک حاج قاسمی را از یک روستایی آوردی، به جایی میرسانی عالم را متأثر از شهادت او میکنی. یا خوشحال میشوند دشمنان تو، یا متأثر میشوند دوستان تو. بنده خودت را به این جا میرسانی. که آن وقت به جایی برسد در آخرین مناجاتی که ساعاتی قبل از شهادت یادداشت میکند، در وصیتنامهاش هم هست، خدایا من آن صعقهای و لرزهای که موسی(ع) در ملاقات با تو احساس کرد را میخواهم. عالی بخواهیم از خدا. هم در دنیا و هم در آخرت، به کم اکتفا نکنیم.
امیرالمؤمنین علیه السلام نگرانی هایش را گفتیم. در این ساعتها یک نگرانی دیگر هم دارد امیرالمؤمنین علیه السلام. آن نگرانی چیست؟ فرصت نیست، قطعاً ذاکران اهل بیت هم برایتان گفتهاند امیرالمؤمنین علیه السلام صبح با چه حالاتی از دخترش خداحافظی کرد. دختر میگوید مدام استراحت میکرد، بلند میشد، نماز میخواند، دوباره استراحت میکرد، به آسمان نگاه میکرد، میگفت امشب است آن شب... اینقدر حالت امیرالمؤمنین علیه السلام متحول است که دختر نگران میشود. میگوید سحری آوردم برای حضرت، نان و شیر و نمک، گفت دخترم پدرت کی با نان دو نوع خوراکی داشته است؟ یکی را بردار. میگوید نمک را برداشتم، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود نه، آن را بگذار و شیر را بردار. با نان و نمک سحری خورد. از خانه میخواهد بیاید بیرون، هم دختر دلنگران است، امیرالمؤمنین علیه السلام حالا به کجا رسید؟ وارد محراب شد، نماز را شروع کرد، به یکباره شنیدند فریاد علی علیه السلام را: «فزت و رب الکعبه»؛ علی علیه السلام میگوید تا الان نگران بودم، الان رستگار شدم، خیالم راحت شد. بعد دیدند امیرالمؤمنین علیه السلام در محراب افتاده، از خاک محراب روی فرق مبارک میریزد. «منها خلقناکم»؛ از خاک برآمدهاید و به خاک باز میگردید. حالا برسیم به این صحنه، میخواهم نگرانی علی علیه السلام را بگویم؛ امیرالمؤمنین علیه السلام دیگر نای راه رفتن ندارد، در زیلویی گذاشتهاند حضرت را، اطراف زیلو را گرفتهاند تا دم در آوردند، رسیدند در منزل یکباره امیرالمؤمنین علیه السلام گفت نه! بگذارید این جا خودم با پای خودم وارد منزل شوم. -چرا علی جان؟ -دختران من مرا این جوری افتاده نبینند. بگوییم یا امیرالمؤمنین علیه السلام شما طاقت گریه بچههای خودت را نداشتی، در آن لحظات آخر به بچهها میگفتی دل من را آتش نزنید با این گریههایتان. ولی کاش بودی یک صحنهای، کدام صحنه؟ بگذار امشب یک توسلی اول به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بکنیم، آن لحظهای که حسنین علیه السلام آستینهای خودشان را درون دهانشان گرفته بودند و گریه میکردند و تو غسل میدادی. این یک صحنه، یک صحنه هم بچههای تو پیکر بیسر پدرشان را در قتلگاه دیدند، آنوقت با تازیانه و با سیلی تسلی داده شدند.
الا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.