یادداشتهای بخش ستون به اختیار صرفاً به جهت بازتاب نظر مخاطبین عزیز حیات بوده و انتشار آنها به معنی تایید محتوای آنان از جانب نشریه نیست.
سرویس «ستون به اختیار» حیات، به منزله یک «تریبون آزاد» است؛ از افراد میخواهیم تا نظر خودشان راجع به موضوع را اعلام کنند و به بیان استدلالها و ملاحظات خود بپردازند. موضوع شماره 47 حیات را «قصاص» انتخاب کردیم؛ موضوعی که این روزها درگوشه و کنار از آن میشنویم. شما را دعوت کردیم تا نظرتان را درباره قصاص بگویید. خانم جعفری و آقای واعظی و آقای صالحی دعوت ما را اجابت کردند که در ادامه نظرشان را میخوانیم.
به قلم: منصوره جعفری - فارغ التحصیل فیزیک
اگر بخواهیم ادای روشنفکری و اخلاقمداری دربیاوریم و بگوییم کُشتن بد است، انتقام گرفتن بد است و ازایندست صحبتها، کار عجیب و غریبی نکردهایم و احتمالاً با کلی دست و سوت هم مواجه خواهیم شد؛ اما آیا نگاه ما همهجانبه و منصفانه نیز خواهد بود؟! اگر منصف باشیم باید به این سؤالات هم فکر کنیم: آیا همهی انواع کشتن بد است؟ مثلاً آیا در جنگ با دشمن هم میتوان به زشت بودن کشتن مهاجم حکم کرد؟ آیا میتوان با استناد به حق حیات، با هر نوع سلب حیاتی مخالفت کرد؟ انتقام گرفتن از کسی که به یک یا چند نفر ظلم کرده چطور؟ آیا این هم غیراخلاقی و بد است؟
مهمترین محل مناقشه در مورد اعدام، از جهت گرفتن حق حیات است. اسلامی که برای انسان حتی وقتی هنوز پا به این دنیا نگذاشته حق حیات قائل است و سقط جنین را با محدودیتهای جدی مواجه کرده؛ چطور مجوز کشتن یک انسان بالغ را صادر کرده است؟! مگر حدیثی از امام علی (ع) نقل نشده که لذتی که در بخشش است در انتقام نیست؟ پس چرا خداوند در قرآن قصاص را گونهای از حیات معرفی کرده است؟
اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم؛ انتقام گرفتن در مقولهی اعدام خیلی هم چیز بدی نیست و حتی میشود گفت این حکم برای آن است که ولی دم دست به قتل کسی که فکر میکند قاتل است نزند. درواقع تشخیص وقوع جرم و صدور حکم اعدام به دست قاضی سپرده شده است تا از ترویج حس انتقامجویی در جامعه جلوگیری و امنیت آن حفظ شود. چراکه اگر با وقوع هر قتل، تجاوز یا فساد فی الارضی، کسی که مورد ظلم واقع شده از روی عواطفی چون خشم، بخواهد حقش را بگیرد با خطای بسیار بیشتری نسبت به قاضی مواجه است. از طرف دیگر حتی اگر این نوع مواجه با جرم را صرفاً ارضاکنندهی حس انتقام در نظر بگیریم و از جنبهی بازدارندگی آن چشم بپوشیم؛ انتقام مظلوم از ظالم رخ داده که فینفسه چیز مضمومی نیست.
البته با توجه به آموزههای اسلامی، همواره قاضی موظف است تا اولیای دم را به بخشش دعوت نماید چراکه هدایت قلبها دست خداست و شاید با گذشتن صاحب حقی از حقش، قلب یک مجرم نیز متحول شده و مسیر زندگیاش تغییر کند.
به قلم: امیرمحمد واعظی - 98سیاست گذاری علم و فناوری
داستان قصاص در تاریخ بیش از 40 ساله جمهوری اسلامی همواره از آن مسائلی بوده است که محل دعواهای سیاسی، اتهامزنی، غیرت مذهبی بوده و خلاصه از میدانهای جنگی است که همواره با یک جرقه، طرفین دعوا آماده هستند تا با تمام قوا به میدان بیایند و همیشه انبارهایشان برای بمباران یکدیگر از انواع و اقسام مهمات پر است (!). همین موضوع معمولاً باعث شده است تا در فضای عمومی هیچگاه بحث درستی بهدوراز غرضورزیهای سیاسی و تعصبات فکری بر سر این موضوع شکل نگیرد.
موضوع قصاص بهطورکلی و اعدام بهطور خاص، نهفقط در ایران بلکه در بسیاری از کشورهای جهان (بهویژه اروپای غربی و امریکای شمالی) در طول چند دهه اخیر همواره محل بحث و مجادله بوده است، چراکه بسیاری از جنبشهای نوظهور با این موضوع به مخالفت برخاستهاند و از طرفی هم قوانین بهصورت سنتی و دینی اعدام و قصاص را بهعنوان حافظ امنیت عمومی جامعه و همچنین حقی برای «ولی دم» میشمارند.
پس با توجه به این موضوع، میتوان این بحث را از دو منظر مورد کاوش قرار داد. یکی از منظر فلسفی و اخلاقی که اساساً اعدام و قصاص امری اخلاقی و قانونی میتواند باشد و یا خیر، و از منظر دیگر میتوان به بررسی این سؤال پرداخت: آیا اعدام و قصاص منجر به بهبود وضعیت امنیت عمومی در جامعه خواهند شد و یا منجر به تشدید جرائم میشوند؟
مورد اول بحثی است که باید در مباحث مربوط به فلسفه حقوق و اخلاق به دنبال پاسخ آن بود و نمیتوان بهراحتی پاسخی برای آن یافت. بهخصوص که طرفین دعوا از بنیانهای مختلف دینی و فلسفی برای توجیه نظر خود بهرهمندند؛ یعنی شما از طرفی با گزارههای دینی بسیار صریح و تاریخ مطول فلسفه حقوق و اخلاق در طول تاریخ بشر روبهرو هستید و از طرف دیگر با نظریات جدیدتری در فلسفه حقوق و اخلاق طرفید که با ادلهای که لزوماً سست نیستند و حتی بعضاً پایههای دینی هم دارند، به مخالفت با این موارد پرداختهاند. فلذا بحث راجع به این موضوع در این مجال نمیگنجد.
مورد دوم را ولی میتوان به کارهایی آماری و تجربی سپرد که پاسخی «اقتضائی» به موضوع بدهند. به این معنی که ممکن است در جامعه A با یکسری مشخصهها و ویژگیهای بومی، اعدام و قصاص منجر به کاهش عمومی جرائم خشن و ارتکاب قتل و جرح شود و در جامعه B همان قوانین منجر به گسترش جرائم خشن گردند. این موضوع فقط به مباحث حقوقی مربوط نمیشود و بلکه حتی در سیاستگذاریهای اقتصادی، سیاسی هم بسیار مشهود است. همانطور که اگر یک برنامه اقتصادی در کشور سوئد منجر به رشد اقتصادی میگردد، نمیتوانیم موفقیت آن را در صورت اجرای همان برنامه در ایران تضمین کنیم؛ اگر حکم اعدام هم در کشورهای اروپای غربی لغو شده است و شواهد آماری حاکی از کاهش آمار جرم و جنایت باشد، نمیتوانیم این حکم را به ایران تعمیم دهیم و بگوییم که در ایران هم این کار منجر به کاهش عمومی جرائم خواهد شد و چهبسا اثر معکوسی هم داشته باشد. فلذا پیش از حکم دادن به خوبی یا بدی حکم قصاص نیاز به مطالعات جامعهشناختی و آماری بسیار گستردهای وجود دارد.
نکته آخر هم اینکه با توجه به ابعاد پیچیده موضوع و همچنین مباحث مطرحشده در بالا، نه میتوان به این راحتیها هر موافق اعدامی را یک متعصب کور و نه هر مخالف اعدامی را یک کافر حربی نامید و شرط اول امکانپذیری گفتوگو در چنین مسائلی سرمشق قرار دادن تساهل و تسامح است که بدون رعایت این موارد امکان شکلگیری گفتوگوی سالم از جامعه گرفته میشود و به وضعیت نابسامان امروز کشورمان بیشتر دامن زده میشود.
به قلم: مجتبی صالحی - 97مکانیک
در قرآن کریم در آیه ۱۷۹ سوره مبارکه بقره ذکرشده است «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ». آیه میفرماید اهل خرد و اندیشه بدانند که در قصاص حیات است. میدانیم قصاص در عرف و همچنین شرع اسلامی به معنای کشتن قاتل است.
چهگونه میشود قصاص به معنای کشتن باشد و در کشتن هم حیات باشد؟
وقتی در جامعه، قصاص به عنوان یک قانون مطرح باشد و مردم بدانند اگر فردی انسانی را بکشد، ولیّ دم میتواند قاتل را قصاص کند، این حکم بازدارنده خواهد بود و از کشته شدن بسیاری از انسانها جلوگیری میکند.
قصاص یک برخورد و انتقام شخصی نیست بلکه تأمین کننده امنیت اجتماعی است. در جامعهای که متجاوز قصاص نشود، عدالت و امنیت از بین میرود و آن جامعه گویا حیاتی ندارد و مرده است. چنانکه در پزشکی و کشاورزی و دامداری، لازمه حیات و سلامت انسان، گیاه و حیوان، از بین بردن میکروبها و آفات است.
اگر قاتل، به بهانه اینکه هیجان روانی پیدا کرده، بگوییم او رها شود، هیچ ضمانتی نیست که در دیگر جنایتها این بهانه مطرح نشود، چون تمام جنایتکاران در حال سلامت و آرامش روحی و فکری دست به جنایت نمیزنند. با این حساب تمام خلافکاران باید آزاد باشند و جامعه سالم نیز تبدیل به جنگل شود که هرکس براثر هیجان و دگرگونیهای روحی و روانی، هر کاری را بتواند انجام دهد. گمان نشود که دنیای امروز، دنیای عاطفه و نوعدوستی است و قانون قصاص، قانونی خشن و ناسازگار با فرهنگ حقوق بشر دنیاست.
همچنین در آیات دیگر قرآن میخوانیم «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً»؛ اگر کسی مظلوم کشته شود ما برای ولی او حق تسلط بر جان قاتل را قرار دادهایم. همین خدا که حق قصاص را به ولی دم میدهد، میفرماید اگر فردی بهناحق انسانی را به قتل رساند، گویا همه مردم را به قتل رسانده است: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا»؛ یعنی اینقدر قبح کشتن یک انسان بیگناه زیاد است که این قتل بهمنزلهی کشتن همه بشر است.
حکم قصاص برای جامعه انسانی تأمینکننده حیات و زندگی است. اسلام در کنار حکم قصاص، اجازه عفو و اخذ خونبها هم داده است تا به مصلحت اقدام شود. خداوند تبارک و تعالی قصاص را واجب نفرموده، بلکه آن را یک حق برای ولی دم قرار داده که میتواند از آن استفاده کند یا نکند؛ اگرچه همیشه در متون دینی و الهی به بخشش توصیه شده است و خداوند نیز ارحمالراحمین است.
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.