مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۱۰ دقیقه·۲ سال پیش

قيام؛ اصل حيات عاشورايى

بسم الله الرحمن الرحيم

انسان است و فكر و عملش!

دیشب گوشه‌ای از بحث‌های حیات عاشورایی مطرح شد كه مزاج و طبع انسان اگر به آن چیزی که می‌داند، عمل نکند، رفته رفته از آن حالت قیام خارج می‌شود. و یک حیات خیلی طبیعی پیدا می‌کند و چشم و گوش قلبش بسته می‌شود؛ آیات الهی پیش او رژه داده می‌شود، اما او نمی‌فهمد. حیات عاشورایی با این حیات‌های معمولی فرق دارد. انسان است و فکر و عمل و تصمیمش. یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام با حضرت مباحثه‌ای در زمینه‌ی بداء کرد، درباره‌ی اینکه خدا آیا مثلا این تصمیم را بگیرد، عوض می‌شود؟ حضرت به او گفتند: «...ضاهَیتَ الیهودَ فی هذَا البابِ...» تو یهودی هستی. گفت من؟ حضرت گفتند خب یهودی‌ها هم می‌گویند: «یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» دست خدا بسته است. فکر می‌کند خدا از این طریق رزق می‌دهد، از آن طریق نمی‌دهد. با اینکه ضمانت کرده، می‌گوید «نه، از آن طریق نه». این می‌شود «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» {مائده، ۶۴}. فکر یهودی‌ای دارد می‌کند. خوب، انسان است و همین فکرهایش و همین عملش و همین انتخاب‌هایش و همه‌ی این‌ها دیگر. مگر چیز دیگری توی این داستان هست؟

رحمت الهى

این هم که ما می‌گوییم منظورمان این نیست که حتما مثلا می‌رود جهنم، نه. ممکن است برود بهشت! خدا رحمت للعالمین است. خدا رحمت بی‌منتهای خودش است. به هر جهت، یک موقع ما می‌گوییم حیات عاشورایی، یک بحث دیگر است. در جریان حضرت یوسف در روایت دارد که جبرئیل یک جوان ژنده پوش خیلی درب و داغان و فقیری را نشان داد و گفت: «این را می‌شناسی؟». گفت: «نه، او کیست؟» گفت: «این همان بچه‌ایست که در روزی که زلیخا آن مجلس را ترتیب داد شهادت داد که وقتی که یوسف زد بیرون در قرآن می‌گوید «وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا» {یوسف، ۲۶} یک بچه شهادت داد. می‌گوید این همان است. می‌گوید خوب، بیاوریدش. می‌آورندش و به او لباسی فاخر و جایگاهی خوب و ... می‌دهند. می‌بیند جبرئیل لبخندی می‌زند. حضرت یوسف از جبرائیل می‌پرسند:«چرا لبخند میزنی؟» جبرائیل در پاسخ می‌فرماید:«یک نفر، یک بار به نفع تو شهادت داده است؛ تو که بنده خدا هستی اینطور او را اکرام و احترام می‌گذاری؛ من مانده‌ام که خداوند با این همه رحمت، با این بندگانی که اینقدر به نفع او و به وحدانیتش شهادت می‌دهند؛ چکار می‌کند؟

این مجالس تضمینی است. هر کس ذره ای محبت اهل بیت داشته باشد؛ خداوند شاهد است که ما داریم. این قاعده‌ای است که در قرآن و روایات آمده است. هر چه بوده در عوالم برزخی تسویه می‌شود و در نهایت به بهشت میرود. ما داریم حیات عاشورایی را می‌گوییم داداش! بحث این‌ها را نمی کنیم.

قيام، اصل حيات عاشورايى

در حیات عاشورایی که اصل آن «قیام و به پا خواستن است؛ اصلش این فکر است که من چگونه می‌خواهم زندگی کنم. این که در قرآن خطاب به پیامبر آمده است که پیغمبر بگو « قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ...»{سبأ ۴۶} موعظه یک حرف است؛ «... أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‌ وَ فُرادى‌ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا...» {سبأ ۴۶}. « أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ» یعنی شما قیام لله بکن چه دو نفری، بعد نمی‌گوید چه سه نفری، بلکه می‌گوید چه یک نفری! یعنی یک نفری اش را هم شما باید فکر کنی، نمی‌گوید باید بجنگی، می‌گوید باید فکر بکنی که چه کار باید بکنم که پرچم خدا را بکوبم! این که می‌گوید: «... أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‌ وَ فُرادى‌ ...» {سبأ ۴۶} این است، بعدش هم می‌فرماید: «... ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا...» {سبأ ۴۶}، وقتی فضا، فضای قیام است اتفاقاً فکرها بعد از این است، چون ما خیلی از فکرها را برای کار نکردن، می‌گذاریم. می‌گوید برخیز، کسی که بلند می‌شود صحنه را طور دیگری می‌بیند، «... مَثْنى‌ وَ فُرادى‌ ...» {سبأ ۴۶}، یعنی یک نفر هم باشید باید این کار را بکنید، بعد بنشین و فکر کن. اصلا این را بدانید، کسانی که می‌گویند اول باید تمام ساختارها را طراحی کرد و بعد کار کرد، اشتباه می‌کنند. ساختار در عملیات ساخته می‌شود، یک ساختارهای ابتدایی باید شکل داد و بعد باید وارد میدان عملیات شد، انسان‌ها در عملیات‌ها ساخته می‌شوند.

بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی برخی از بنده می‌پرسیدند، حاج قاسمی مجدد تولید می‌شود یا خیر؟ پاسخ آن هم بلی است و هم خیر. اگر بخواهید همین طور و در همین شرایط حاج قاسم را تربیت کنید، باید گفت هرگز نمی‌شود. مگر حاج قاسم که بود؟ یک رعیتِ رعیت‌زاده از روستاهای کرمان بود. آن صحنه ها را اگر درست کنی و قیام لله ها را شکل‌دهی و آن جهادها و مجاهدت ها پایه ریزی کنی، حاج قاسم ها هم در این فضا به ثمر می‌نشینند.

معناى غفلت

یکی از آیات مهمی که به بحث غفلت از این حیات‌های عاشورایی که باعث طبع قلب می‌شود که دیگر هواس پرتی نیست!، آیات ۱۰۶ تا ۱۰۸ سوره نحل است که می‌فرماید: «... مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ...» {نحل ۱۰۶}یعنی کسانی که نسبت به همین پیام و آیات الهی کافرند و کفران می‌کنند، حالا «... إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ...»{نحل ۱۰۶}مگر اینکه فرد به کراهت افتاده (داستان مربوط به عمّار است که در او قلب مطمئن به ایمان است اما خلاصه در زیر بار آن فشارهای شکنجه کلمه‌ی كفرآميزى گفته) بعد می‌فرماید: «... وَلَـكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا ...» { نحل ۱۰۶}، (مگر می‌شود!) کسانی که شرح صدر در کفر دارند!،يعنى هر چه حرف نا امید کننده است دستش به foward آن می‌رود. یعنی انسان یک سینه آماده‌ای دارد، برای شنیدن حرف های ناامید کننده!

«فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ» اینها گرفتار «غَضَبٌ مِنَ اللهِ»، غضبی از جانب خدا میشوند. حالا چرا این ها اینجوری شده اند؟

«ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ» آن هایی که دوست دارند کار قرآنی بکنند این عبارت های «ذَلِكَ بِأَنَّ الله»، «ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ» و... اینها را ببینند. اینها حکم قائده دارد در قرآن. یعنی اگر این را بفهمی، متوجه میشوی بعدش چه اتفاقی می‌افتد.

چرا این، صدر در کفر پیدا کرده؟ به خاطر اینکه حیات دنیوی را به حیات اخروی ترجیح داده. « اسْتَحَبُّوا»، استحباب کردن یعنی این را نگاه کرده، این یکی را هم نگاه کرده، این را پسندیده. «اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ» رسیده به چی؟ من نمی گویم، خدا می گوید که رسیده به شرح صدر در کفر.

امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرمایند: «النَّاسُ فِي الدُّنْيَا عَامِلاَنِ:...» مردم در دنیا دو جور عمل می کنند. «...عَامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنْيَا لِلدُّنْيَا...» عاملی که عمل می کند در دنیا ، برای دنیا،«... يَخْشَى عَلَى مَنْ يَخْلُفُهُ الْفَقْرَ، وَ يأْمَنُهُ عَلَى نَفْسِهِ ، فَيُفْنِي عُمُرَهُ فِي مَنْفَعَةِ غَيْرِهِ..». این دارد روی ترس های خود و این که آینده چه می شود و آیا پول دارم یا نه و پول جهاز دخترم را دارم بدهم یا نه و... قضیه را بسته «... و يأْمَنُهُ عَلَى نَفْسِهِ...» انگار روی خودش به یک ایمنی دست پیدا کرده. اما آخر و عاقبت من چه می شود؟ جواب دادن من چه؟ «...وَعَامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا،...» عاملی هم هست که عمل می کند در دنیا ولی لما بعدها. او حواسش جای دیگری است. نه این که در این دنیا عمل نمی کند. او هم به شدت عمل می کند، ولی «لما بعدها». برای استقرار دین و آخرت می دود. این آدم چه می شود؟ «... فَأَحْرَزَ الْحَظَّيْنِ مَعاً...» خدا حظ دنیا را هم می دهد و حظ آخرت را هم می دهد. «... وَمَلَكَ الدَّارَيْنِ جَمِيعاً...» اینها مالک دو دار اند، دار دنیا و آخرت. «.... فَأَصْبَحَ وَجِيهاً عِنْدَ اللهِ...» اینها چهره می شوند پیش خدا. «...لاَ يَسْأَلُ اللهَ حَاجَةً فَيَمْنَعَهُ.» حاجت بخواهند خدا منع نمی کند. چون صاحب چهره اند.

كارگزارى امام در حكومت ظلم

چیزی دیشب گفتم که ان‌قلتی شد، سر بحث مهاجرت بود. بحث من زندگی‌کردن است، یک بعدش بحث مهاجرت است، داریم حیات عاشورایی می گوییم، مدل زندگی کردن، سبک زندگی.

ببینید مهم‌ترین آیات قرآن و سه ستاره ترین آیات قرآن درباره هر موضوعی، ترازهای حاکمیتی است. مثل «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ...» (مائده 2) اصلا سوره مبارکه با تمام موقعیتش، موقعیت ولایت و حاکمیت است که می گوید در اثم و عدوان کمک ندهید.

برادر من، خواهر بزرگوار من، یک موقع شما علی بن یقطین هستی، -دم شما گرم!- علی بن یقطین را می‌شناسید، کارگزار امام کاظم علیه‌السلام در قصر هارون، مهر هارون دست او است و دارد برای امام کارسازی می‌کند. این‌قدر این علی بن یقطین عزیز کرده است -دارم قله را می‌گویم.- که در روایت است امام موسی بن جعفر علیه‌السلام به علی می‌فرمایند: علی! -امام زمان به آدم چنین بگوید، دیگر آدم باید به طاق عرش بخورد.- در این سفر حجی که رفتم، فقط تو به ذهن من خطور می‌کردی و فقط داشتم تو را دعا می‌کردم. یک موقع علی بن یقطین هستی، کلا این‌طرف، آن‌طرف داری کارسازی می‌کنی. ولی ببخشید عذر می‌خواهم، آن کسی که از دارپا دارد پروژه می‌گیرد، از صنایع های تک نظامی امریکا، که آن‌ها هم می‌دانید که پروژه را خرد می‌کنند؛ اینجوری نیست که بگویند خب بسم الله الرحمن الرحیم این برای دارپا است می‌خواهیم بمب کنیم بیندازیم سر یمن. رادارش را می‌دهند یکی طراحی می‌کند، چیپسش را یکی دیگر طراحی می‌کند و ... . تو می‌خواهی این راه بگذاری کنار همین بچه‌های نخبه‌ای که دور همین شریف شرکت‌های دانش بنیان زدند برای اینکه این پرچم را بالا بیاورند؟ فردای قیامت تو خدا باش! بایست قضاوت کن. تو نشستی برای گوگل دیتا ماینینگ کردی، او نشسته است خاک صحنه را می‌خورد با یک بدبختی. تو می‌خواهی بگویی این‌ها یکی اند؟ بله اگر علی ابن یقطینی تکنولوژی می‌آوری، آنطرف برای اینطرف داری براى امام زمان کارسازی می‌کنی. خیلی هم خوب ولی اگر «اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ » بشوی چه؟

مصاديق امر به معروف و نهى از منكر

دارد که قال رسول الله(ص) «إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ » وقتی روز قیامت بشود. «َادَى مُنَادٍ» منادی ندا در می‌دهد «أَيْنَ اَلظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُهُمْ» ظلمه و یارانش کجا هستند؟ چه در افوا بالعقود در اول سوره‌ی مائده [و چه در دیگر جاها] فکر نکنید اوفوا بالعقود مربوط به قراردادهای دو آدم به همدیگر است. البته آن هم هست. اما اوفوا بالعقودِ اصلی برای عهد امت با امام است. همین نهی از منکر را شما در آیات و روایات ما نگاه کنید، لبه‌ی اصلی‌اش درمورد حکّام است. نه راجع به حجاب، البته که آن هم معروف و منکر هست. اما لبه‌ی اصلی داستان نیست. آمدن به ما تذکر می‌دهند آقا فلان خانم در دستگاه شما ناخن کاشته است. به من چه! به تو چه! وقتی می‌روی وصیت آخر امیرالمومنین را می‌بینی می‌فرمایند «لَا تَتْرُکوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ...» {نهج‌البلاغه، نامه ۴۷} امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید، چرا؟ «... فَیوَلَّی عَلَیکمْ شِرَارُکمْ ...» {نهج‌البلاغه، نامه ۴۷} شرار بالا می‌آیند. تو برو خفت عمل و ترک فعل و این‌ها را بگیر. «...فَیوَلَّی عَلَیکمْ شِرَارُکمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یسْتَجَابُ لَکمْ.» {نهج‌البلاغه، نامه ۴۷} دعا می‌کنید و مستجاب نمی‌شود. آدم‌های بی‌خود بالا می‌آیند. اگر امر به معروف و نهی از منکر نباشد ــ که این‌ها فقط لسانی هم نیست ــ‌ باید در میدان بروی. در میدان که بیایی، می‌بینی که یک عده‌ای هم مجبور می‌شوند پشت سرت بیایند. این خودش امر به معروف و نهی از منکر است.

طبع قلب

در«إِذَا كَانَ يوْمُ الْقِيامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَينَ الظَّلَمَةُ وَأَعْوَانُ الظَّلَمَةِ ...» {جامع‌الاخبار، جلد ۱، صفحه ۱۵۵} اعوان ظلمه چه کسانی هستند؟ «... مَنْ لاَقَ لَهُمْ دَوَاتاً ...» {جامع‌الاخبار، جلد ۱، صفحه ۱۵۵} کسی که یک دوات برای این‌ها لیقه کند يعنى بتراشد. در این حد کارهای کم ارزش، اگر این کارها را برای نظام ظلم و کفر انجام بدهد، می‌شود اعوان‌ الظلمه. منادی ندا می‌دهد که بروید و با همان‌ها محشور بشوید. این زیر خیمه‌ی ابی‌عبدالله نیست. وقتی طرف گفت که من می‌روم، حضرت گفتند جایی برو که دیگر صدای ما را نشنوی. ولی آن کسانی که دارند برای نظام ظلم سینه می‌زنند، به خاطر چهارتایی که تحویلشان می‌گیرند و رزقشان را این‌جور می‌دهند و فرد به تحقیقاتش می‌رسد و ... . این فقط بحث مهاجرت نیست. هر کس که صدای من را می‌شنود این پیوست را در کارش بگذارد که من چگونه می‌خواهم زندگی کنم. «... اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ ...» {نحل، ۱۰۷} یا نه. اگر این‌‌گونه شود، «... وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» {نحل، ۱۰۷} خدا قوم کافرین را هدایت نمی‌کند؛ دیگر این را هدایت نمی‌کند. «أُولَٰئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ ...» {نحل، ۱۰۸} این‌ها کسانی هستند که دیگر قلبشان طبع می‌شود، مهر می‌خورد. «... وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ ...» {نحل، ۱۰۸} گوشش، چشمش دیگر نمی‌بیند. دیگر آن چیزهایی را که باید در این عالم ببیند نمی‌بیند. ولو هی جلوی چشمش رژه بدهند. «... وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» {نحل، ۱۰۸} این می‌شود غفلت. جور دیگری زندگی می‌کنیم و می‌خواهیم نتیجه‌ی دیگری بگیریم؛ نمی‌شود.

اميد همراه با عمل

امید که بسیار مطلب مهمی است، مال کسانی است که کار می‌کنند. آن‌ها نتیجه می‌گیرند. وگرنه این می‌شود امید خشک و خالی. امیرالمومنین می‌فرمایند «... مَن رجا عُرِفَ رجاؤهُ في عَمَلِهِ...» {نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶۰} کسی که امیدوار است، امیدش باید در عمل خودش را نشان بدهد. اگر کسی بنشیند یک گوشه و بگوید من نفر اول کنکور می‌شوم، همه می‌گویند او دیوانه است. این اصلا امید نیست، این خوش‌خیالی است. «... مَن رجا عُرِفَ رجاؤهُ في عَمَلِهِ...» {نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶۰}.

دانشگاه صنعتی شریفقیام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید