سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و صَّلَّ الله عَلی سَیِّدنا مُحَمَّد و آله الطاهرین
جهت شادی ارواح طیبهی شهدا، روح حضرت امام، همهی گذشتگان، ذوی الحقوق، پدر و مادرمان، معلمان و اساتیدمان، الفاتحة مع الصلوات.
انسان است و فكر و عملش!
دیشب اگر بحث در محضرتان باشد، بحث از گوشهای از بحثهای حیات عاشورایی شد و اینکه مزاج و طبع انسان اگر به آن چیزی که میداند، عمل نکند، رفته رفته از آن حالت قیام خارج میشود. و یک حیات خیلی طبیعی پیدا میکند و چشم و گوش قلبش بسته میشود؛ آیات الهی پیش او رژه داده میشود، اما او نمیفهمد. او این نکته رو نمیفهمد که امروز جایگاه کجاست؟ حیات عاشورایی با این حیاتهای معمولی فرق دارد. خلاصه «هر چقدر پول بدهی آش میخوری!» ما نمیتوانیم از کربلا و عاشورا و زندگی عاشورایی حرف بزنیم... ببینید انسان است و فکر و عمل. این مقدمه را داشته باشید. که ما حالا بحث غفلتی را که دیشب عرض کردم، از آیات دیگری میبینیم تا معلوم شود حیات عاشورایی چیست. انسان است و فکر و عمل و تصمیمش. یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام با حضرت مباحثهای کرد، دربارهی اینکه خدا مثلاً فلان کار را میتواند بکند، آیا مثلا این تصمیم را بگیرد، عوض میشود یا... بحثش مفصل است، در زمینهی بداء. حضرت به او گفتند: «...ضاهَیتَ الیهودَ فی هذَا البابِ...» تو یهودی هستی. گفت من؟ اصحاب شما، یهودی؟ حضرت گفتند خب یهودیها هم همین را میگویند. میگویند: «یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» دست خدا بسته است. شما اگر بگویی خدا از این طریق رزق میدهد، از طریق دیگری نمیدهد، مثل اینکه ما در این جریانات طلبگی دیدیم که بعضیها میگویند به هر جهت این هم سربازی امام زمان است، رئیسش امام زمان است، میگوید خب رزقش چه؟ خدا به کسی که در پادگان فرستاده هم رزق میدهد. میگوید نه، خدا از این طریق به ما رزق نمیدهد. فکر میکند خدا از این طریق رزق میدهد، از آن طریق نمیدهد. با اینکه ضمانت کرده، میگوید «نه، از آن طریق نه». این میشود «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» {مائده، ۶۴}. فکر یهودیای دارد میکند. خوب، انسان است و همین فکرهایش و همین عملش و همین انتخابهایش و همهی اینها دیگر. مگر چیز دیگری توی این داستان هست؟
رحمت الهی
این هم که ما میگوییم منظورمان این نیست که حتما مثلا میرود جهنم به درک اسفل السافلین، اگر حیات عاشورایی نداشته باشد چنین میشود و چنان میشود. نه. ممکن است برود بهشت! خدا رحمت للعالمین است. خدا رحمت بیمنتهای خودش است.
من قصه ای تعریف کرده بودم که بد نیست یک بار دیگر هم بشنویم. میخواهم بگویم که صحبت از بهشت و اینها نمیکنیم، صحبت از حیات عاشورایی میکنیم. به قول آقای جوادی آملی (حفظه الله)، ایشان میگفتند که بهشت طویله هم دارد. ما فکر کردیم ایشان شوخی میکنند. یک خرده خندیدیم و گفتند نه، واقعا بهشت طویله دارد. گفتیم برای چی؟ گفتند خوب، این اسبهایی که میمیرند روح دارد. اینها قرار است محشور شوند. جهنم که نمیروند. خوب، کجا میروند؟ میروند بهشت دیگر. کجای بهشت میروند؟ میروند توی طویلهی بهشت دیگر! یعنی بهشت طویله هم دارد. به هر جهت، یک موقع ما میگوییم حیات عاشورایی، یک بحث دیگر است، یک انتخاب دیگر است. در جریان حضرت یوسف در روایت دارد که جبرئیل یک جوان ژنده پوش خیلی درب و داغان و فقیری را نشان داد و گفت: «این را میشناسی؟». گفت: «نه، او کیست؟» گفت: «این همان بچهایست که در روزی که زلیخا آن مجلس را ترتیب داد شهادت داد. داستانش را حتما شنیدهاید که وقتی که یوسف زد بیرون در قرآن میگوید «وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا» {یوسف، ۲۶} یک بچه شهادت داد. که قرآن این را گزارش میکند که میگوید اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده باشد یوسف و «وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ» اگر پیراهن یوسف از پشت پاره شده باشد زلیخا حمله کرده است. میگوید این همان است. میگوید خوب، بیاوریدش. میآورندش و او را اکرام و تکریم میکنند و به او لباسی فاخر و جایگاهی خوب و ... میدهند. میبیند جبرئیل لبخندی میزند. میگوید چرا حالا لبخند میزنی؟
حضرت یوسف از جبرائیل میپرسند:«چرا لبخند میزنی؟» جبرائیل در پاسخ میفرماید:«یک نفر، یک بار به نفع تو شهادت داده است؛ تو که بنده خدا هستی اینطور او را اکرام و احترام میگذاری؛ من ماندهام که خداوند با این همه رحمت، با این بندگانی که اینقدر به نفع او و به وحدانیتش شهادت میدهند؛ چکار میکند؟»
این مجالس تضمینی است. هر کس ذره ای محبت اهل بیت داشته باشد؛ خداوند شاهد است که ما داریم. تعارف هم که نداریم. این فرد بعد از گذراندن یک سری عواقب و عقبه هایی بالاخره در بهشت جایی دارد.این تصریح روایت است و این قاعدهای است که در قرآن و روایات آمده است. هر چه بوده در عوالم برزخی تسویه میشود و در نهایت به بهشت میرود. ما داریم حیات عاشورایی را میگوییم داداش! بحث اینها را نمی کنیم. مطلب از دست نرود.
قيام، اصل حيات عاشورايى
در حیات عاشورایی که اصل آن «قیام و به پا خواستن است؛ اصلش این فکر است که من چگونه میخواهم زندگی کنم. این که در قرآن خطاب به پیامبر آمده است که پیغمبر بگو « قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ...»{سبأ ۴۶} من کلاً یک حرف دارم، موعظه یک حرف است؛ «... أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا...» {سبأ ۴۶}. « أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ» یعنی شما قیام لله بکن چه دو نفری، بعد نمیگوید چه سه نفری، بلکه میگوید چه یک نفری! یعنی یک نفری اش را هم شما باید فکر کنی، نمیگوید باید بجنگی، میگوید باید فکر بکنی که چه کار باید بکنم که پرچم خدا را بکوبم! این که میگوید: «... أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ...» {سبأ ۴۶}این است، بعدش هم میفرماید: «... ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا...» {سبأ ۴۶}، وقتی فضا، فضای قیام است اتفاقاً فکرها بعد از این است، چون ما خیلی از فکرها را برای کار نکردن، میگذاریم. مکرراً جلسه و شورا و... میگذاریم برای کارنکردن، برای قیام لله نکردن! یکی اش هم خودم. کلنا ملاقلی! خودمان هم دستمان توی همین چیزهاست. میگوید برخیز، کسی که بلند میشود صحنه را طور دیگری میبیند، «... مَثْنى وَ فُرادى ...» {سبأ ۴۶}، یعنی یک نفر هم باشید باید این کار را بکنید، بعد بنشین و فکر کن. اصلا این را بدانید، کسانی که میگویند اول باید تمام ساختارها را طراحی کرد و بعد کار کرد، اشتباه میکنند. ساختار در عملیات ساخته میشود، یک ساختارهای ابتدایی باید شکل داد و بعد باید وارد میدان عملیات شد، انسانها در عملیاتها ساخته میشوند، نه اینکه فکر کنید مثلا یک دوره خاص برای آنها بگذاریم و بعد فکر کنیم که تازه اینها کِی میخواهند وارد عملیات شوند؛ این طور نیست. با یک دورههای ابتدایی وارد عملیات میتوانند بشوند و در خودشان در طول عملیات ساخته میشوند. به طور مثال بنده خودم با خیلی از سردارها صحبت کردم که نقل میکردند دوره توپخانهای که قبل از انقلاب در اصفهان یک نفر باید برای گذراندنش حدود ۲-۳ سال صرف میکرد، جنگ، رزمنده ها برای روانه کردن توپ ۲-۳ هفته بیشتر زمان نیاز نداشتند، اینها کار عملیات و کار خدا است.
بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی برخی از بنده میپرسیدند، حاج قاسمی مجدد تولید میشود یا خیر؟ پاسخ آن هم بلی است و هم خیر. اگر بخواهید همین طور و در همین شرایط حاج قاسم را تربیت کنید، باید گفت هرگز نمیشود. اگر صحنه قیام لله و جنگ را آماده میکنی، باید گفت بلی حاج قاسمها در این صحنهها تولید میشوند. مگر حاج قاسم که بود؟ یک رعیتِ رعیتزاده از روستاهای کرمان بود. آن صحنه ها را اگر درست کنی و قیام لله ها را شکلدهی و آن جهادها و مجاهدت ها پایه ریزی کنی، حاج قاسم ها هم در این فضا به ثمر مینشینند.
معناى غفلت
یکی از آیات مهمی که به بحث غفلت از این حیاتهای عاشورایی که باعث طبع قلب میشود که دیگر حواس پرتی نیست!، آیات ۱۰۶ تا ۱۰۸ سوره نحل است که میفرماید: «... مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ...» {نحل ۱۰۶}یعنی کسانی که نسبت به همین پیام و آیات الهی کافرند و کفران میکنند، حالا «... إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ...»{نحل ۱۰۶}مگر اینکه فرد به کراهت افتاده (داستان مربوط به عمّار است که در او قلب مطمئن به ایمان است اما خلاصه در زیر بار آن فشارهای شکنجه کلمهی کفرآمیزی گفته)، فعلا این را کنار میگذاریم، بعد میفرماید: «... وَلَـكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا ...» { نحل ۱۰۶}، (مگر میشود!) کسانی که شرح صدر در کفر دارند!، یعنی هر عبارت کفرآمیزی که هست سینه او آماده پذیرش آن است. هر چه حرف ناامیدکننده است دستش به foward آن میرود. هرچه حرف علیه انقلاب است، دستش میرود که این را بخش کند، باور کند، بگوید. این ها میشود شرح صدر کفر. یعنی انسان یک سینه آمادهای دارد، برای شنیدن حرف مزخرف! برای حرف های ناامید کننده؛ برای حرف های زیرآبزننده.
«...فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ» اینها گرفتار « غَضَبٌ مِنَ اللهِ »،غضبی از جانب خدا میشوند. اینها گرفتار این عذاب عظیم میشوند. حالا چرا این ها اینجوری شده اند؟ کسی نگوید این آیات مربوط به من نیست... . مربوط به "مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً" است. اینها یا مال ما است –نعوذ بالله- یا اگر در این مسیر برویم مال ماست! –باز هم نعوذ بالله- این مسیر اینجوری است.
«ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ» آنهایی که دوست دارند کار قرآنی بکنند این عبارت های «ذَلِكَ بِأَنَّ الله»، «ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ» و... اینها را ببینند. اینها حکم قاعده دارد در قرآن. جزو قواعد العلل است. یعنی اگر این را بفهمی، متوجه میشوی بعدش چه اتفاقی می¬افتد. خیلی بحث شیک و شیرینی هم هست. اما بحث منبری نیست مقداری کلاسیک است. باید بنشینیم در کلاس یا در هیئت های هفتگی که انشالله بعد از محرم هم هست، بنشینیم چکوچانهاش را بزنیم. بسیار بحث مهمی است.
چرا این، اینجوری شده؟ چرا این، صدر در کفر پیدا کرده؟ به خاطر اینکه حیات دنیوی را به حیات اخروی ترجیح داده. برای اینکه زندگی دوزار امروزش را فراهم بکند، این را ترجیح داده. « اسْتَحَبُّوا». استحباب کردن یعنی این را نگاه کرده، این یکی را هم نگاه کرده، این را پسندیده. نه اینکه حتما میگوید، نه؛ این در بیان و بنانش هست که یک زندگی دنیوی زن و بچه و یک ماشین اینجوری و یک خانه اینجوری و بعدش خانه آن جوری و بعدش پولش را اینجوری بکنم و بعدش این کار اقتصادی فلان را بکنم و... . این است. «اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ». این رسیده به چی؟ من نمی گویم، خدا می گوید که رسیده به شرح صدر در کفر. امیرالمومنین در نهج البلاغه در کلمات قصار، کلمه ای دارند که خیلی قشنگ است _همه کلمات امیر قشنگند،کلام الامیر، امیر الکلام- من یادم هست در یکی از منابر گفتم، بحث وجیه عند الله فقط ائمه نیستند، اینها قله های یا وجیها عند الله هستند. چهره شدن پیش خدا این است، مثل حاج قاسم که چهره می شود. می فرمایند: «النَّاسُ فِي الدُّنْيَا عَامِلاَنِ:...» مردم در دنیا دو جور عمل می کنند. «...عَامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنْيَا لِلدُّنْيَا...» عاملی که عمل می کند در دنیا ، برای دنیا،«... يَخْشَى عَلَى مَنْ يَخْلُفُهُ الْفَقْرَ، وَ يأْمَنُهُ عَلَى نَفْسِهِ ، فَيُفْنِي عُمُرَهُ فِي مَنْفَعَةِ غَيْرِهِ..». این دارد روی ترس های خود و این که آینده چه می شود و آیا پول دارم یا نه و پول جهاز دخترم را دارم بدهم یا نه و... قضیه را بسته «... و يأْمَنُهُ عَلَى نَفْسِهِ...» انگار روی خودش به یک ایمنی دست پیدا کرده. من چه؟ آخر و عاقبت من چه می شود؟ جواب دادن من چه؟ اینها حرف دلی خودمان است ، در دل مان است. «...وَعَامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا،...»عاملی هم هست که عمل می کند در دنیا ولی لما بعدها. او حواسش جای دیگری است. نه این که در این دنیا عمل نمی کند. او هم به شدت عمل می کند، به شدت می دود ولی «لما بعدها». برای استقرار دین و آخرت می دود. این آدم چه می شود؟ «... فَأَحْرَزَ الْحَظَّيْنِ مَعاً...» خدا حظ دنیا را هم می دهد و حظ آخرت را هم می دهد. کیف دنیا را اینها می کنند. «... وَمَلَكَ الدَّارَيْنِ جَمِيعاً...» اینها مالک دو دار اند، دار دنیا و آخرت. «.... فَأَصْبَحَ وَجِيهاً عِنْدَ اللهِ...» اینها چهره می شوند پیش خدا. «...لاَ يَسْأَلُ اللهَ حَاجَةً فَيَمْنَعَهُ.» حاجت بخواهند خدا منع نمی کند. چون صاحب چهره اند. اینها چهره های خوبی هستند. ما که خودمان معلمیم و استادها این را می دانند. بعضی ها هستند که نگاه آدم در کلاس به آنها گیر می کند. می خواهیم درس بدهیم، نگاه می کنیم ببینیم فلانی هست یا نه ؟ اگر فلانی هست که بقیه اش بی خیال. مطابق او مطلب را می گوییم. دو سه نفر نفرند که در کلاس چهره اند و استاد را جذب می کنند و اینها مطلب را می گیرند.
كارگزارى امام در حكومت ظلم
چیزی دیشب گفتم که انقلتی شد، سر بحث مهاجرت بود. من نمی خواهم بحث مهاجرت کنم. بحث زندگیکردن است، یک بعدش بحث مهاجرت است، داریم حیات عاشورایی می گوییم، مدل زندگی کردن، سبک زندگی. چه می خواهیم از آب دربیاوریم؟
ببینید مهمترین آیات قرآن و سه ستاره ترین آیات قرآن درباره هر موضوعی، ترازش که قرآن مطرح می کند، ترازهای حاکمیتی است. مثل «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ...» (مائده ۲) که در اثم و عدوان کمک ندهید. این در سوره مبارکه مائده، آیه دو است. اصلا سوره مبارکه با تمام موقعیتش، موقعیت ولایت و حاکمیت است که می گوید در اثم و عدوان کمک ندهید.
برادر من، خواهر بزرگوار من، -حالا روایت را هم برایتان میخوانم.- یک موقع شما علی بن یقطین هستی، -دم شما گرم!- علی بن یقطین را میشناسید، کارگزار امام کاظم علیهالسلام، در کاخ سفید، مهر بایدن دستش است. -[اینطور میگویم که] جا بیفتد.- یعنی او مهر میکند. کارگزار کی است؟ در زمان مهدی عباسی، هادی عباسی تا هارونالرشید میآید، در قصر هارون، مهر هارون دست او است و دارد برای امام کارسازی میکند. اینقدر این علی بن یقطین عزیز کرده است -دارم قله را میگویم.- که در روایت است امام موسی بن جعفر علیهالسلام به علی میفرمایند: علی! -امام زمان به آدم چنین بگوید، دیگر آدم باید به طاق عرش بخورد.- در این سفر حجی که رفتم، فقط تو به ذهن من خطور میکردی و فقط داشتم تو را دعا میکردم. در یک سفر حج، خیلی است. یک موقع علی بن یقطین هستی، کلا اینطرف، آنطرف داری کارسازی میکنی. دوستان میدانند، من سوئیس به دلایلی زیاد میرفتم، برخی از این بچهها که میخواستند برگردند، میگفتم به تو واجب است که بمانی، اتفاقا تو باید بمانی. حکم تو در آنجا علی بن یقطین است. بچهها که میآیند، در تور شماها گیر کنند. ولی ببخشید عذر میخواهم، آن کسی که از دارپا دارد پروژه میگیرد، از صنایع های تک نظامی امریکا، که آنها هم میدانید که پروژه را خرد میکنند؛ اینجوری نیست که بگویند خب بسم الله الرحمن الرحیم این برای دارپا است میخواهیم بمب کنیم بیندازیم سر یمن. رادارش را میدهند یکی طراحی میکند، چیپسش را یکی دیگر طراحی میکند و .... . ولی فاند پروژه برای دارپا است. این بد است، که دارد افتخار میکند من در گوگل دارم دیتا ماینینگ میکنم. تو میخواهی این را بگذاری کنار همین بچههای نخبهای که دور همین شریف شرکتهای دانش بنیان زدند برای اینکه این پرچم را بالا بیاورند؟ یکی نه، دو تا نه، فکر میکنید چند تا شرکت دانش بنیان در اطراف این اکوسیستم شریف است؟ ۶۵۰ تا. فردای قیامت تو خدا باش! بایست قضاوت کن. تو نشستی برای گوگل دیتا ماینینگ کردی، او نشسته است خاک صحنه را میخورد با یک بدبختی. تو میخواهی بگویی اینها یکی اند؟ اینها یک جور است؟ بله اگر علی ابن یقطینی تکنولوژی میآوری، آنطرف برای اینطرف داری کارسازی میکنی. برای منویات امام زمان داری حرکت میکنی. خیلی هم خوب ولی اگر «اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ » بشوی چی داری میزنی؟ بگذارید من یک روایت بخوانم. بخدا اگر این روایت، روایت رسول الله نبود. فکر کنید مثلا این روایت را آقای بهجت گفته بود. آدم باید میترسید. دارد که قال رسول الله صلی الله علیه و آله «الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»
مصاديق امر به معروف و نهى از منكر
«إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ » وقتی روز قیامت بشود. «َادَى مُنَادٍ» منادی ندا در میدهد «أَيْنَ اَلظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُهُمْ» ظلمه و یارانش کجا هستند؟ گفتم؛ داداش من، خواهر من، اینها، لبههای اصلی بحثها، چه در افوا بالعقود در اول سورهی مائده [و چه در دیگر جاها] فکر نکنید اوفوا بالعقود مربوط به قراردادهای دو آدم به همدیگر است. البته ان هم هست. اما اوفوا بالعقودِ اصلی برای عهد امت با امام است. باید در سورهی مائده اینها را ببینیم. همین نهی از منکر را شما در آیات و روایات ما نگاه کنید، لبهی اصلیاش درمورد حکّام است. نه راجع به حجاب است، نه راجع به فلان است. البته که آن هم معروف و منکر هست و سر جای خودش [باید امر به معروف و نهی از منکر شود.] اما لبهی اصلی داستان نیست. آمدن به ما تذکر میدهند آقا فلان خانم در دستگاه شما ناخن کاشته است. به من چه! به تو چه! ستادِ نمیدانم چی! الان نگران غسل و وضوی او هستی؟ خب یک قواعدی دارد که نمیدانم آرایش غلیظ نکنید، نمیدانم لاک نزنید، جیغ بازی درنیاورید. حالا یک ناخن کاشته که کاشته است به تو چه؟
طبع قلب
وقتی میروی وصیت آخر امیرالمومنین را میبینی میگویند: در وصیت آخر امیرالمومنین میفرمایند «لَا تَتْرُکوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ...» {نهجالبلاغه، نامه ۴۷} امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید، چرا؟ «... فَیوَلَّی عَلَیکمْ شِرَارُکمْ ...» {نهجالبلاغه، نامه ۴۷} شرار بالا میآیند. تو برو خفت عمل و ترک فعل و اینها را بگیر. «...فَیوَلَّی عَلَیکمْ شِرَارُکمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یسْتَجَابُ لَکمْ.» {نهجالبلاغه، نامه ۴۷} دعا میکنید و مستجاب نمیشود. آدمهای بیخود بالا میآیند. اگر امر به معروف و نهی از منکر نباشد ــ که اینها فقط لسانی هم نیست ــ باید در میدان بروی. در میدان که بیایی، میبینی که یک عدهای هم مجبور میشوند پشت سرت بیایند. این خودش امر به معروف و نهی از منکر است. در«إِذَا كَانَ يوْمُ الْقِيامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَينَ الظَّلَمَةُ وَأَعْوَانُ الظَّلَمَةِ ...» {جامعالاخبار، جلد ۱، صفحه ۱۵۵} اعوان ظلمه چه کسانی هستند؟ «... مَنْ لاَقَ لَهُمْ دَوَاتاً ...» {جامعالاخبار، جلد ۱، صفحه ۱۵۵} کسی که یک دوات برای اینها لیقه کند. «... أَوْ رَبَطَ لَهُمْ كِيساً ...» { جامعالاخبار، جلد ۱، صفحه ۱۵۵} یا سر کیسهای را برای اینها ببندد. در این حد کارهای کم ارزش، اگر این کارها را برای نظام ظلم و کفر انجام بدهد، میشود اعوان الظلمه. «... أَوْ مَدَّهُمْ بِمَدَّةِ قَلَمٍ...» {جامعالاخبار، جلد ۱، صفحه ۱۵۵} اگر سر قلمی را برای اینها بتراشد؛ «... فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ.» {جامعالاخبار، جلد ۱، صفحه ۱۵۵} منادی ندا میدهد که بروید و با همانها محشور بشوید. به آنها داری کمک میدهی؟ بله، این یک مدلش است، مدلهای دیگرش را هم داریم. مثلا طرف میگوید من میروم در ازبکستان فلان کار را میکنم؛ این هم یک مدل دیگرش است. ولی حواستان را جمع کنید، این زیر خیمهی ابیعبدالله نیست. وقتی طرف گفت که من میروم، حضرت گفتند جایی برو که دیگر صدای ما را نشنوی. ولی آن کسانی که دارند برای نظام ظلم سینه میزنند، به خاطر چهارتایی که تحویلشان میگیرند و رزقشان را اینجور میدهند و آنجور میکنند و فرد به تحقیقاتش میرسد و ... . این فقط بحث مهاجرت نیست. هر کس که صدای من را میشنود این پیوست را در کارش بگذارد که من چگونه میخواهم زندگی کنم. «... اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ ...» {نحل، ۱۰۷} یا نه. اگر اینگونه شود، «... وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» {نحل، ۱۰۷} خدا قوم کافرین را هدایت نمیکند؛ دیگر این را هدایت نمیکند. «أُولَٰئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ ...» {نحل، ۱۰۸} اینها کسانی هستند که دیگر قلبشان طبع میشود، مهر میخورد. «... وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ ...» {نحل، ۱۰۸} گوشش، چشمش دیگر نمیبیند. دیگر آن چیزهایی را که باید در این عالم ببیند نمیبیند. ولو هی جلوی چشمش رژه بدهند، سان بدهند، باز هم نمیبیند. «... وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» {نحل، ۱۰۸} غافل این است؛ این میشود غفلت. غفلت فقط حواسپرتی نیست. نعوذ بالله کارهایی میکنیم، جور دیگری زندگی میکنیم و میخواهیم نتیجهی دیگری بگیریم؛ نمیشود.
اميد همراه با عمل
امید که بسیار مطلب مهمی است، مال کسانی است که کار میکنند. من بحثهایم دارند میمانند؛ جلسهی بعد که جلسهی آخرم است، این «کار میکنند» را بیشتر باز میکنم. اما امید مال کسانی است که کار میکنند. آنها نتیجه میگیرند. این میشود امید. منتها باید کار بکند، وگرنه این میشود امید خشک و خالی. امیرالمومنین میفرمایند «... مَن رجا عُرِفَ رجاؤهُ في عَمَلِهِ...» {نهجالبلاغه، خطبه ۱۶۰} کسی که امیدوار است، امیدش باید در عمل خودش را نشان بدهد. اگر کسی بنشیند یک گوشه و بگوید من نفر اول کنکور میشوم، همه میگویند او دیوانه است. میگوید برق شریف قبول میشوم، خب اگر اینگونه فکر میکنی، دیوانهای. این اصلا امید نیست، این خوشخیالی است. «... مَن رجا عُرِفَ رجاؤهُ في عَمَلِهِ...» {نهجالبلاغه، خطبه ۱۶۰}.
بله، ولی حالا اگر این جریان حق اینگونه راه بیفتد، قبلا هم عرض کردم که با همین آیه تمام میکنم. همین آیات ابتدایی سورهی پیغمبر را اگر نگاه بکنید، سورهی مبارکهی محمد(ص)، امیدواریهایش آن موقع به اینجا است که « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ» {محمد(ص)، ۱}. کسانی که کفران میکنند، خداوند عمل آنها را پوچ و گم میکند. به شرط آنکه جریان حق وجود داشته باشد. آنها را پوچ میکند. «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ...» کسانی که ایمان دارند و عمل صالح انجام میدهند و با ایمان به مبانی دارند کار انجام میدهند، «...كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ» {محمد(ص)، ۲} خدا این کارهای بدشان را میپوشاند. حالشان را نیز خوب میکند و نتیجه نیز روی کار آنها اعمال میکند. خب این امید است که اگر کسی راه بیفتد و موارد گفته شده را انجام دهد، خداوند کارهای بدش را خواهد پوشاند. اینجا جایی است که ما نتایجی را به دست خواهیم آورد نه در حد کار. این امید است. نتیجهی خیلی بالایی گرفته میشود. خیلی بالاتر از حد کار. وقتی در مسیر هستی، خیلی است. آن چون در مسیر نیست، خدا اعمال او را پوچ میکند که حالا همین معنا در آیات بعد هست که دیگر برای بعد باشد. یک صلواتی مرحمت بفرمایید. « الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم»