ویرگول
ورودثبت نام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۴ دقیقه·۲۵ روز پیش

لبیک بگو و راوی شو!

کاروان، کاروان آل رسول(ص) بود. امیر کاروان، زینت دوش پیمبر(ص) بود. از خطبه خواندن در هیچ لحظه‌‌ای دریغ نکرد، حتی با کورسوی امیدی برای هدایت. در واپسین لحظات و پس از قساوت‌های بی‌شمار امویان هم، یاری طلبید برای نجات؛ و البته نجات خود نه، بلکه نجات جهنمیان! مگر چنگ زدن به ریسمان الهی و نصرت حجت خدا جز نجات و رستگاری است؟ امامِ شهید هیچ شک و شبهه‌ای برای یزیدیان باقی نگذاشت. اما آن‌ها تمرد کردند! نه اینکه امام بگوید «هل من ناصر ینصرنی» و کسی از یزیدیان پاسخ ندهد؛ پاسخ دادند ولی، بدترینِ پاسخ‌ها! شدیدترین ظلم‌ها را روا داشتند، بدترین جنایت‌ها را مرتکب شدند. در توان قلمم نیست، روضه‌ قتلگاه بنویسم. خودتان به یاد آورید…
حق آشکار شد. هر چیزی جز ولای امام باطل بود. پیشوای دین «هل من ناصر ینصرنی» خواند. هر پاسخی جز لبیک باطل بود؛ لبیک حق نگویی یا به دشمن مولا لبیک بگویی. چه نیزه‌انداز غوغای کرب‌وبلا باشی و چه کاری به کار جنگ نداشته‌باشی، جهنمی هستی. حق مانند خورشید طلوع کرده‌‌است و نمی‌توانی از روشنای آن بگریزی!
خیال خودم را راحت می‌کردم که «معلوم است که ما با آن ملعونین توفیر داریم! «یا لیتنا کنا معک»، نوای هرساله‌‌مان در محرم بوده‌است. حتی به ظاهر، مسلمان هستیم و دست و پا می‌زنیم تا عامل به آنچه خداوند فرموده و به ما رسیده، باشیم.» در همین اوان، تاریخ برایم از نماز و زکات و روزه و حج دشمنان سیدالشهداء می‌گفت و هشدار می‌داد که هرجور باشی، اگر در «مسیر حق» نباشی، تا قعر جهنم سقوط خواهی‌کرد! مسیر حق، مسیر ولای امام است. امام ما، حضرت باقرالعلوم علیه السلام فرموده‌اند که اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت؛ و به چیزی مانند ولایت تأکید نشده‌است.
روزگار چرخید. بار دیگر خورشید حق و حقیقت، این‌بار در «غزه»، طلوع کرد. عده‌ی کثیری نه تنها مقابلش ایستادند و بلکه شدیداً با آن مقابله کردند. باطل هر آنچه از ظلم و جنایت و تجاوز و کودک‌کشی داشت، رو کرد! از چشم هیچکس در جهان پوشیده نماند. کار حامیانش برای توجیه وقاحتش بسیار سخت شد.
در کربلا، دلداده‌ای لبیک گفت و جانش را سپربلای مولا کرد تا زمین از نعمت سجده‌های عاشقانه‌ی پیشوای شهیدان محروم نشود. مادری لبیک گفت و شیرخواره‌اش را فدای امامش کرد و خم به ابرو نیاورد. آقایی لبیک گفت و آب دید و ننوشید و مشک پاره به دندان گرفت و شهید شد. بانویی لبیک گفت و عاشورایی دیگر در کوفه و شام به پا کرد؛ کلامش را نیزه کرد و ظلم را نشانه گرفت. ما لبیک می‌گوییم و …؟
ای دل، لبیک بگو! لبیک بگو و از «غزه» بگو... از ظلم بگو، از ظالم، از مظلوم… لبیک بگو و راوی شو، که کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود! روایت ظلم، دل‌های آزاده را بیدار می‌کند و اراده‌های خفته را برمی‌انگیزد؛ برای ایستادگی در برابر ظلم. روایت ظلم باید تلنگر شود و در عمق جان رسوخ کند، طوری که هم روضه باشد و هم حماسه؛ هم از شقاوت و بی‌رحمی ظالم بگوید هم از بزرگی و بزرگواری روح مظلوم مقتدری که با همه‌ی توانِ ظاهراً اندکش به مقابله ایستاده‌است.
ای دل، لبیک بگو! لبیک بگو و فریاد بزن که آقای شهیدان هزار و خرده‌ای سال پیش در کربلا «هل من ناصر ینصرنی» گفت و هنوز شیعیانی دارد که به ندای مولایشان لبیک می‌گویند و عاشقانه در مشایه قدم برمی‌دارند تا اربعین شهادتش، زیر قبه‌ی نورانی‌اش گرد هم آیند و بر شهادت حق اشک بریزند تا جان و روحشان جلا یابد و حق را در جهان منعکس کند. روایت کن این جمع عاشقانه‌ و عاقلانه‌ی شیعیان را برای جهان تا همگان بدانند کسی جز امام، جلودارِ حق‌خواهی و ظلم‌ستیزی نیست. آقای شهیدان ظلم دید و بیعت نکرد و برای اصلاح امت جد بزرگوارش تا آخرین قطره‌ی خونش را نذر راه حق کرد. صاحب زمان ما چهره‌ی واقعی و کریه ظلم را حتی بهتر از ما می‌بیند و خونش به جوشش درمی‌آید. چرا هنوز زمان خروشش نرسیده است؟ حکمت و زمان ظهور را فقط خدا می‌داند، ولی آیا «حتی یغیرو ما بانفسهم» نازل نشده‌است؟ تاریخ به صراحت بیان می‌دارد ظلم فراگیر شد و امام، ندای نصرت سر داد. آیا همینک ظلم را فراگیر نمی‌بینیم؟ می‌بینیم… آیا صاحب زمان ما ندای نصرت سر نمی‌دهد؟ سر می‌دهد… آیا هر پاسخی جز لبیک باطل نیست؟ باطل است…

زهرا کرمی ۹۸‌ مکانیک

عاشورالبیک یا حسینغزهفلسطیندانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید