مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۲۰ دقیقه·۳ سال پیش

ما رأیتُ الاّ جَمیلا

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد و علی اله الطیبین المعصومین المقربین

شب شهادت حضرت سیدالساجدین امام عارفین و عابدین علی بن الحسین (ع) است. بسیار افتخار می‌کنیم که این انسان‌های متعالی و امامان همام (ع) مقتدا و پیشوای ما هستند. ان‌شاالله که به برکت این ایام و برکت این توجه‌ها، دل‌های ما و فرزندان ما به نور توحید و هدایت منور شود، به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد.

آزادی در اسلام

شب گذشته گفتم که در سبک زندگی غربی ابتدا مسئله از آزادی شروع می‌شود، انسان‌ به سبب هر میلی که دارد، هر آنچه دوست دارد، انجام دهد‌. ولی به تدریج این معنا به بندگی و بردگی شدید می‌رسد. اما در مقابل، در سبک زندگی دینی و اسلامی و توحیدی، ابتدا می‌گویند باید بنده باشید، باید نماز بخوانید، باید در پیشگاه خداوند سر خم کنید، سر روی خاک بگذارید؛ ولی از دل این بندگی، حریت و آزادگی درمی‌آید.

کسی، شخص نمازخوانی را مسخره می‌کرد، می‌گفت تو هم مثل بقیه خم و راست می‌شوی، بله من پیش خدا خم و راست می‌شوم که پیش نفس خم و راست نشوم، پیش شکم خم و راست نشوم، پیش هوای نفس خم نشوم و سجده نکنم، پیش خدا خم و راست می‌شوم برای این که به شیطان سجده نکنم، «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ...»{یس، ۶۰} آیا با شما عهد نکردیم که شیطان را سجده نکنید؟ پیشش خم و راست نشوید؟ کسی که فقط در پیشگاه خداوند سبحان سر خم می‌کند، این پیش شیطان خم و راست نمی‌شود، شیطان را سجده نمی‌کند.

قوای انسانی بنده‌ی انسان

یک روایتی از رسول گرامی اسلام اینطور نقل شده است، خیلی روایت کوتاهی است ولی به لحاظ کاربردی و روشی خیلی عمیق است. حضرت می‌فرمایند: «جاهدوا اهوائکم تملکوا انفسکم» شما اگر می‌خواهید مالک خودتان باشید، خب خداوند متعال اعضا و جوارحی به ما داده است، قوا و تمایلاتی به ما داده است، مجموعه‌ای از چیزها در درون ما هست. اگر انسان می‌خواهد مالک خودش باشد، مالک اعضا و جوارح، یعنی آنچه که من دوست دارم تو باید اعمال کنی، راهش چیست؟ رسول گرامی اسلام می‌فرمایند مخالفت با هوای نفس. مجاهده با خواسته‌های نفس. وقتی نفس به ما می‌گوید که مثلا این صحنه را نگاه بکن. هستی موقعیت خیلی خوبی برای ما گذاشته است. نفس به ما می‌گوید این را نگاه کن. اگر انسان مجاهده کرد. اینجا کوشش می‌خواهد. جهاد می‌خواهد. زحمت می‌خواهد. اگر تسلیم شد، جهاد نکرد...

حالا البته این یک سری دارد که چرا در ما در ابتدای کار این دست از تمایلات وجود دارد؟ توضیحاتی دارند. توضیح اصلی آن این است که ما از دل خاک روییدیم آمدیم بالا، «وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا»{نوح، ۱۷} تعبیر صدرالمتالهین در حکمت مطالعه این است که ما جسمانی الحدوث هستیم. ما ولیده طبیعت هستیم، از دل طبیعت درآمدیم، معلوم است گرایش‌های خاکی داریم. هدف کجاست؟ ماورای طبیعت. چندین لایه بالاتر از این عالم. کجا روییدیم؟ از زمین روییدیم، از خاک روییدیم، معلوم است ما این دنیا را دوست داریم. معلوم است ما گرایش‌های دنیوی را دوست داریم. خب اگر من تسلیمش شدم، در برابر این خواسته تحقیر می‌شوم. بار دوم از من تقاضا می‌کند باز هم تسلیم می‌شوم، ذره ذره تمام اراده من در برابر خواسته‌های نفسانی مضمحل می‌شود. در گناهان، حقیقت انسان که می‌خواهد ترقی کند، تحقیر می‌شود. در برابر معصیت‌ها انسان تحقیر می‌شود. شیطان انسان را تحقیر می‌کند. شخص تحقیر شده زمامش در دست افراد دیگر هست. در اجتماعات هم همین است، در همه‌جا همینطور است. ما در درون خودمان اگر نداهای هواهای نفسانی را اجابت کنیم، نداهای شیطان را اجابت کنیم، در عقل ما، ساحت برتر ما در برابر هواهای نفسانی تحقیر می‌شود. وقتی تحقیر شد، موم می‌شود. در اختیار او قرار می‌گیرد. حضرت چه می‌فرمایند؟ می‌فرمایند: «جاهدوا اهوائکم تملکوا انفسکم»(میزان الحکمه، حدیث ۲۷۶۶) اگر می‌خواهید مالک بر خودتان شوید؛ این قوا، این امکانات در راستای متعالی که عقلتان اقتضا می‌کند، قرار بگیرد، باید در برابر خواهش‌های خاکی مجاهدت و مقاومت کنید‌.

وقتی از انسان می‌خواهد، سخت و مشکل است لذا می‌فرماید «جاهِدوا»، جهد از تلاش و کوشش می‌آید، در ابتدا بسیار سخت است مخصوصا اگر کسی خدایی ناکرده آلودگی و یا عادتی پیدا کرده باشد، مبارزه در برابر او سهمگین‌تر و سخت‌تر است. اما اگر یک دفعه بتواند به هر ترتیبی در مقابلش ایستادگی کند، دفعه دوم احساس چیرگی بیشتر می‌کند، اراده‌ تقویت می‌شود، دفعه سوم احساس می‌کند که راحت می‌تواند مقاومت کند و به همین ترتیب‌ دفعات بعدی هم راحت‌تر می‌شود، البته افراد و نفوس متفاوت هستند، استعدادها فرق دارند؛ یک دفعه احساس می‌کند از آن گرفتاری که فکر می‌کرد به هیچ وجه از او دور نمی‌شود آزاد شده است. احساس تاریکی و خفقان می‌کرد، احساس می‌کرد در دست شیطان نفس اسیر است. هوا برایش تیره و تار بوده است ولی وقتی در برابرش می‌ایستد، «جاهِدوا اَهواءَکم تَملِکوا اَنفُسَکُم»، همیشه گفته‌ام هوای نفسانی و گرایش‌های خاکی یکی از نعمت‌های خدا هستند.

اولا طبیعی است که باید بشود چرا که ما از اینجا روییده‌ایم، ثانیا از راه مخالفت با هوای نفس ما رشد می‌کنیم و قوی می‌شویم، روح ما رشد پیدا می‌کند، آسمانی می‌شویم، حالت تجرد و جدایی از طبیعت ما بیشتر می‌شود. کمی که جلو برود متوجه می‌شود هواهای نفسانی بنده‌ی او شده‌اند.

آن چیزی که در اسلام مطلوب است و شریعت به دنبالش است، از میان بردن قوای نفسانی نیست بلکه رام کردن و منقاد کردن آن است، یعنی مثل ابزاری در دست ما باشد. اگر غضب و شهوت نباشد هیچ گونه پیشرفت انسانی و حتی پیشرفت الهی صورت نمی‌گیرد. این تزاحم‌ها و درگیری‌ها و نزاع‌ها باید باشد. بخشی از وجود ما قوای شهوی است که اگر قوای شهوی نباشد و یا در کسی ضعیف باشد به تعبیر بزرگان ما این فرد بیماریست. این‌ها باید باشد، منتهی تحت اختیار. یعنی آن‌ها بنده ما بشوند، نه این‌که ما بنده آنها بشویم. آنها به ما سجده کنند. نه ما به آنها سجده کنیم. ما قبله آن‌ها بشویم، نه این‌که آنها قبله ما بشوند. یک داستانی را نقل می‌کنند که یک فرد به ظاهر غلامی، به سلطان وقت رو کرد و گفت: تو که آنقدر قیافه می‌گیری و آن‌جا نشستی، تو بنده بنده منی! سلطان تعجب کرد که یعنی چه؟ چطور دارد به من می‌گوید بنده؟ گفت: به خاطر این‌که شهوت بنده من است و تو هم بنده شهوت هستی. پس تو بنده ی بنده من هستی! این واقعیت‌های آخرت در آیات هست که خافضه و رافعه هست.

وقتی مسئله قیامت پیش می‌آید، تحولات زیادی اتفاق می‌افتد. وقتی یوم تبلی السرائر می‌شود، وقتی باطنها عرضه می‌شود، کسانی که ما حساب نمی‌کردیم، می‌بینیم سلاطین آنجا هستند. کسانی که خیلی کبکبه و دبدبه داشتند، می‌بینیم مثل مورچه هستند. در روایات هست انسان‌های متکبر مثل مورچه‌ها در روز قیامت محشور می‌شوند. برای چه؟ برای این‌که آنچه واقعیت نداشت، به خودش بست. حقیر بود ولی خودش را بزرگ می‌پنداشت. این باید مورچه بشود و زیر دست و پا قرار بگیرد.کسانی که این‌جا اصلا حساب نمی‌شدند، در آن دنیا مردان بزرگ و زنان بزرگ می‌شوند. کسانی بودند که هواهای نفسانی در دستان آنها موم بود و عقل بر آنها حاکم بود. این‌ها وقتی روز قیامت می‌شود، می‌شوند سلاطین آن عالم. دیگران می‌شوند بردگان آن عالم.

معرفت الهی، هدف از خلقت انسان

روایتی از امام حسین(ع) که دیشب خدمتتان عرض کردم، که روایت بلند مرتبه ای است. وقتی عزاداری می‌کنیم و گریه می‌کنیم، حواسمان باشد که این‌ها چه کسانی بودند و چه گفتند. حرفشان چه بود. سبک زندگی و مرامشان چه بود. ببینید این جمله عظیم است. دو سه شب است که می‌خواهم درباره این جمله حرف بزنم، داشتم فکر می‌کردم، دیدم دارم فقط یک گوشه‌هایی را می‌گویم. حضرت چه فرمود؟ فرمود: «مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ» خیلی بحث‌ها این‌جا هست. آیه قرآن چه می‌فرماید؟ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» این‌جا دارد «مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ» اینها چه تناسبی با هم دارد؟ حضرت می‌فرماید خداوند متعال انسان‌ها را خلق نکرد، جز این‌که به معرفت الله دست پیدا کنند. خداشناس بشوند. این خیلی مهم است. از لوازم خداشناسی این هست که بنده خدا می‌شوند، «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ»، خیلی نکته است. پس آن معرفت‌های حصولی و ذهنی که حالا یک چیزهایی خواندیم در کتاب و بالا و پایین کردیم، پس فکر نکنیم که بندگی آورد. خب معلوم است که خدا را نشناختیم. «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ» وقتی بنده خدا شدند چه اتفاقی می‌افتد؟ وقتی بنده خدا شوند، آن‌وقت از بندگی غیرخدا آزاد می‌شوند. «فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ» حضرت در این روایت اولا سعادت حقیقی انسان را مشخص کرده‌اند. سعادت حقیقی انسان چیست؟ آزاد شدن از همه چیز هست الا خدا! البته عرض کردم این‌ها بحث های ظریفی دارد که باید در جای خودش طی شود. این جنبه سلبیش را گفته است، جنبه ایجابی آن، محو در خدا شدن است. لازمه محو در خدا شدن این است که به کسی توجهی ندارد. تمام توجه او به غیر از این جهت است که اینها عیالالله‌ اند، مظاهر خدایند، جلوه‌های خدایند. به دیگران توجه می‌کند، اما همه در راستای توحید است، همه در راستای بندگی خدا است. قرآن چه می‌فرماید؟«...ءَ أربَابٌ مُتَفَرَّقُونَ خَیرٌ...» آیا انسان چندتا خدا داشته باشد بهتر است یا یک خدای واحد قهار؟ تمام تلاش دین، رسیدن بنده و جنابعالی به توحید است! همین و بس، تمام شد. شما توحید را بسط بدهی می‌شود زندگی متعالی اسلامی، می‌شود نشاط درونی، می‎‌شود بهترین اجتماع، می‌شود بهترین زندگی، می‌شود بهترین شب بهترین روز، می‌شود بهترین زبان، می‌شود بهترین حرف‌زدن‌ها، مشکل سر توحید است.

حضرت آن جنبه‌ی سلبی ماجرا که لازمه‌ی آن جنبه‌ی اثباتی است را مطرح فرمودند. اصل این مسیر؛ یعنی معرفت الهی و بعد بندگی خدا، در نهایت به کجا می‌انجامد؟ در نهایت به آن جایی می‌انجامد که انسان می‌شود عبد محض پروردگار که در ادبیات قرآنی از او به‌عنوان لقاءالله یاد شده است، حذف کل غیر خدا، آن‌جا است که انسان به دیدار خدا می‌رسد، به دیدار ناب حضرت حق می‌رسد. حذف غیر خدا به کامل، در ادبیات عرفانی از آن به عنوان فنا یاد می‌کنند، فنا نه یعنی نیست و نابود شدن، بحث این نیست. تعینات غیر الهی محو می‌شود. حالا این بحث‌ها در جای خودش باید مبسوط مطرح بشود.

حضرت چه می‌فرماید؟ می‌فرماید«استَغنَوا بِعِبَادَتِهِ عَن عِبادَه مَا سِوَا»آقا از عبادت سوا، اگر مطلق باشد نهایی باشد، این یعنی رسیدن به لقاءالله. این جنبه‌ی اثباتی است. جنبه‌ی نفی‌اش چیست؟ آزادگی از غیر خدا، فقط بنده‌ی خدا بودن. کمر انسان تازه صاف می‌شود. تازه این آدم می‌تواند زندگی بکند. زندگی درست حسابی لذت بخش متعالی که انسان صبح بلند می‌شود متعالی باشد، شب به خانه می‌رود متعالی باشد، همه جا زیبا، همه جا عالی، آن فقط در صورتی است که همه چیز رام توحید بشود! اگر این شد، خوشا به حال آن کسانی که جلوه‌هایی از این معنا را دارند.

ما رأیتُ الاّ جَمیلا

در همین ماجرای کربلا، عظمت حضرت زینب کبری واضح و روشن است آن‌ها سر جای خودش. حالا انشاءالله امشب عرض خواهم کرد. ولی آنجایی که اسرا را پیش ابن زیاد در کوفه می‌برند، وقتی که جلسه شکوه پیدا می‌کند و ابن زیاد احساس می‌کند که چجور مسلط شد بر اوضاع، آن وقت بر اهل بیت نیشخند می‌زند، و بعد یک اشاره‌ای هم می‌کند به زینب کبری می‌گوید دیدی خدا چه بلایی بر سر شما آورد؟ حضرت زینب آنجا چه گفت؟ حضرت زینب آنجا نشان داد که درواقع حقیقت علوی وقتی جلوه بکند در این زن، این زن تا کجا اوج پیدا می‌کند. فرمود این مسائل را در نسبت با خدا می‌خواهی بسنجی؟ بله همه‌اش رنج و این‌ها بود، ولی اگر نسبت با خدا می‌خواهی بسنجی، «ما رأیتُ الاّ جَمیلا».

در بلا هم می‌چشم لذات او/ مات اویم مات اویم مات او...

گفتن این‌ها شاید راحت باشد ولی پیاده شدنش در زندگی سخت است. اصلاً آقا این را مواظب باشیم. چه بنده دارم حرف می‌زنم چه شما داری گوش می‌دهی. ما خودمان را فریب ندهیم. هدف و مسئله این است. هرکسی هرکاری می‌خواهد بکند، بکند. من در مسیر توحید چطور قدم بر‌می‌دارم؟ من چه کاره هستم؟ من چرا باید خودم را تباه بکنم؟ من چرا باید عمرم را از دست بدهم؟مگر خدا چقدر به من وقت داده؟ معلوم نیست! ده سال، پانزده سال، بیست سال؛ هر چقدر وقت داده، این هم زود سپری می‌شود. من چه مقدار مسیر توحید را حرکت کردم. که مسیر توحید، مسیر رستگاری من است. مسیر آزادگی از غیر خداست. مسیر فنا در حق است. حق، کمال مطلق است. ما عاشق کمال مطلق هستیم، ما کمالجو هستیم ما کمال خواهیم. آن چیزی که باید به سمت آن برویم این حقیقت است؛ حضرت می‌فرماید، از کجا شروع می‌شود؟ از معرفت الهی. معرفت الله.

معرفه الله بسیار ارزشمند است، انسان باید فکر کند بیاندیشد، مطالعه کند، بحث کند، مشکلات و شبهاتش را حل کند، باید به در و دیوار بزند، چون ما خیلی فرصت نداریم، به معرفه‌الله برسد، بندگی خداوند سبحان نتیجه طبیعی معرفه‌الله است، این بندگی امتدادی دارد، هر لحظه بندگی از غیر خدا جدا شده و به خدا می‌پیوندد، در نهایت به جایی می‌رسد که به تعبیر امام حسین(ع) آزاد از همه چیز است و آنجا عبدالله به معنای حقیقی محقق می‌شود.

معرفت امام، معرفت خدا

ابن‌صدوق وقتی این حدیث را از امام حسین(ع) در شرایع نقل کرد، اولا خطاب برای همه مردم بود، حضرت یاایهاالناس گفت؛ «ثم سأله رجل عن معرفة الله» آنجا یک نفر بلند شد و سوال کرد و گفت چیز جالبی است معرفت الهی و بندگی و آزادی از همه چیز، پس معلوم می‌شود گره اصلی روی معرفت است. جوابی که امام به او داد جواب عجیبی است، پرسید معرفت خدا یعنی چه؟ حضرت پاسخ دادند- نمی‌دانم آن‌ها فهمیدند، یا اصلا امام برای نسل‌های بعدی این را گفت، یا خود آن شخص اهل این بود که امام این جواب را به او داد- امام فرمود «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ». خیلی چیز عجیبی است. معرفه الله چیست؟ حضرت فرمود معرفت خدا، معرفت امامی است که خداوند متعال طاعتش را واجب کرده است، معرفت خدا چیست؟ معرفت این است که مردم هر زمانی آن قطب عالم را، آن خلیفه‌ الهی را که خدا اطاعتش را بر آنان واجب کرده است، آن امام زمانشان را بشناسند. معرفت خدا و معرفت امام چه نسبتی با هم دارند؟ دو نکته در فرمایش امام است. چون مسئله‌ی معرفت امام را مطرح کرده است، هم آن را پیوند زده است با بخش اول گفتار که بحث معرفه الله بود؛ هم به خاطر ذیل جواب پیوند زد با ادامه‌ فرمایش قبلی خودشان که بحث بندگی خدا بود. یعنی دو جهت در مسئله‌ی امام مطرح شد، شناخت امام و اطاعت امام. شناخت امام گره می‌خورد با شناخت خدا و اطاعت امام گره می‌خورد با اطاعت خداوند سبحان. این چطور معنا دارد؟ خیلی حرف و بحث اینجا هست. ببینید، خداوند متعال را چطور می‌توان شناخت؟ راه شناخت خدا چه است؟

اسماء الهی، راه شناخت خدا

طبیعتا ما از اسم‌های خدا شروع می‌کنیم. اسم یعنی نشانه، از نشانه‌های خدا شروع می‌کنیم. ببینید، الان بنده و جنابعالی برای آنکه شناخته شویم، اسم‌های قراردادی برایمان می‌گذارند زید، تقی، نقی و ... این اسم‌ها قراردادی هستند، اما نشانه اند. در دنیای قرارداد تا فلان اسم آورده می‌شود، آن شخص شناخته می‌شود. اما اسم‌های دیگری هم داریم. مثلا مرد، زن. ببینید، شما تا می‌گویید مرد، یعنی یک حقیقت انسانی متبلور در جلوه‌ی مردانگی، این اسم و نشانه‌ی حقیقی و تکوینی است، نشانه است، اسم است. مثلا اگر می‌گویید مردی این‌گونه و این‌چنان، این‌ها نشانه هستند. شغلش این است، عالم است، حاکم است، فلان جا کار می‌کند؛ این‌ها همه نشانه است.

این­ها اسم­های حقیقی و تکوینی ما هست. کسی که خیلی ترسو است، کسی که خیلی شجاع است تمام کارها، تمام رفتارها، تمام آنچه که از وجود ما صادر می‌شود اسم ماست؛ یعنی نشانه های ماست ما در آنها جلوه کردیم ما خودمان را در آیینه‌ی آنها نشان می‌دهیم. شما تامل کنید ببینید آیا به غیر از این هست؟

الان هر یک از ما که اینجا نشستیم به حسب تمام بروزاتی که از حیث جسمی، از حیث اخلاقی، از حیث زبانی، از حیث گفتار، از حیث رفتار، از حیث اخلاق، از خودمان بروز می‌دهیم معرف ما هستند. صحبتی که ما میکنیم به تعبیر این آقایان، وقتی که انسان حرف می‌زند «...الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ»{حکمت ۳۸۴ نهج‌البلاغه} انسان زیر زبانش است وقتی حرف می‌زند دارد خودش را نشان می‌دهد، معرفی می‌کند. وقتی انسان قلم بر می‌دارد و چیزی مینویسد، این نوشته ها تجلی‌های وجود اوست، یعنی اینها همه اسم این شخص است یعنی اینها دارد نشان می‌دهد این شخص چه کاره است، اندیشه‌های او چیست، افکار او چیست، عقاید او چیست، منش او چیست هرچه می‌نویسد این نوشته‌ها کلا تمام آنچه که در این نوشته هست حتی خط انسان نشانه و اسم انسان است. شما الان این هنرمندان را ببینید از روی خطاطی می‌تواند بفهمد استادی که این را نوشته چه کسی هست در آن جزئی‌ترین مسائل انسان خودش را در اثرش نشان می‌دهد. این‌هایی که کارشناس خط هستند را نگاه بکنید وقتی تابلو­های مختلف دیده می‌شود ما اگر نگاه بکنیم می‌گوییم همه‌ی اینها را یک نفر نوشته، نه، این یکی برای این استاد است حتی می‌تواند بگوید که زمان نوشتن این کتابت چه کسی هست یعنی انسان نویسنده در آن نوشته تجلی کرده، آن اسمش است دارد از او حکایت می‌کند. تمام حقیقت آن نوشته حکایت از ویژگی‌های این انسان است هیچ بخشی وجود ندارد که از برای‌ این شخص نباشد. اصل نوشتن مال اوست، نوع نوشتن مال اوست، یک مقدار کشیده مال اوست، کم رنگ شده مال اوست، هر چه هست مال او است. همانطور که آن نوشته، می گویی یک آقایی من را نوشت آن آقا چه طور بود حتی آنهایی که خیلی دقیق هستند متوجه ریزه کاری‌ها می‌شوند شما این کاراگاه‌ها را نگاه بکنید این هایی که کارشناس خط هستند را نگاه بکنید ببینید چه طور می‌توانند در بیاورند اگر هم نتوانند در بیاورند می‌گویند از نقص ما است و این درست است.

همه‌ی آنچه که از ما بروز پیدا می‌کند اثر وجود ما است. مسانخت با وجود ما دارد. دقیقا ما را دارد نشان می‌دهد. این‌ها اسم‌های حقیقی ما است. ما خدا را چجوری باید بشناسیم؟ از طریق اسماءالله، از طریق اسم‌های او. اسماءالله کجا هستند؟ اميرالمؤمنين، علی (ع) در دعای کمیل چه‌ می‌فرمایند؟ به خداوند متعال چه عرضه می‌کنند؟ «وَ بِأَسمَائِكَ الَّتي مَلأَت أَركَانَ كُلِّ شَيءٍ» ما در دعای کمیل به خدا قسم یاد می‌کنیم، می‌گوییم قسم به اسمای تو که تار و پود همه اشیا را تشکیل داده‌است؛ یعنی حق، سبحانه و تعالی، خودش را در همه‌ی اشیا جلوه داده‌ است.

خیلی روایت نابی از امام صادق (ع) آمده من پیش از این، خیلی وقت سابق که با این روایت برخورد کردم، قبل از این، این روایت‌ را ندیده‌ بودم؛ چون همیشه دنبال این بودم که بحث اسماء چیست. حضرت وقتی پرسیدند اسماء چیست؟ فرمودند: این اسما است، این اسم است، این اسم است و... بعد به فرش زیر پایش رو کرد، چون از روی ادب این کار را نمی‌کنند. مثلا شما می‌گویید خداوند «فَوقَ کُلِّ شَیء» است ولی «تحت کُلِّ شَیء» با این که است ولی از روی ادب نمی‌گویند، همه جا حق تعالی حاضر است. حضرت فرمود: این فرش زیر پای من هم اسم خدا است. آن چیزی که ما مشکل داریم، نگاه کنید مثل این می‌ماند که یک کسی را می‌گوییم آقا این شعر را نگاه کن! شعرشناس است. می‌گوید بله، قافیه‌اش این است، وزنش این است، فلانش این است. غافل می‌شود از این. یک وقتی نه تا این را دید مثل آن شخص کارشناسی که خط را می‌بیند، یک وقتی می‌گوییم این خط را نگاه کن! می‌گوید: بله این خط خیلی زیبا است، از آن خط بهتر است و فلان. ولی یک وقتی می‌گوییم آقا این خط را می‌بینی بگو آن شخصی که این خط را نوشته چطور است؟ دقیق می‌گوید. غفلت از کجا ناشی می‌شود؟ غفلت از اینجا ناشی می‌شود که ما شعر را می‌بینیم، می‌گوییم وزنش این است، قافیه‌اش این است، این شعر با آن شعر چطور است ولی توجه نداریم آقا چه کسی این شعر را گفته؟ دردش چه بوده است؟ پیامش چه بوده است؟ حرفش چه بوده است؟ ما اشیا را مطالعه می‌کنیم اما نه از جهت اینکه نشانه‌کیست؟ اسم کیست؟ چه کسی را دارد نشان می‌دهد؟ داریم خود این شی را مطالعه می‌کنیم. این را با آن مقایسه می‌کنیم، اگر این را به آن بزنیم چی درمی‌آید. کجا ما می‌توانیم پول دربیاوریم؟ این‌ها خوب است، اینها لازمه‌ی زندگی مادی است. اسلام اینها را رد نمی‌کند اما در هر بخشی باید یک توجهی به ماوراء طبیعیات شود. ابن سینا را نگاه کنید. ابن سینا طبیعیات نوشته‌ است. مفصل طبیعیات نوشته‌است. جا‌به‌جا وقتی طبیعیات را بحث می‌کند می‌گوید الحمدلله، سبحان الله، شگفت است. وقتی ما اثر را به عنوان اسم و نشانه تلقی کنیم، یواش یواش چشم‌ها باز می‌شود. نشانه‌ها صاحب نشانه را نشان می‌دهد. خداوند سبحان خودش را در اشیا نشان داده‌ است. امام حسین (ع) در دعای عرفه چی می‌فرمایند؟ آنجایی که می‌فرمایند: «إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْ‏ءٍ» همین امام حسین (ع) که می‌فرماید: خدایا من فهمیدم که مدام اشیا را گوناگون می‌کنی، تبدّل به وجود می‌آوری، این‌ها برای چیست؟ برای این است که می‌خواهی من را حالی کنی، من تو را در هر چیزی بشناسم. دقت کنید! من تو را در هر شیئی‌ بیابم‌. ای خوبرویی که پرده‌نشینی و بی‌حجاب‌! فرمایش حضرت امام در دیوانشان است. ای صد هزار جلوه کرده و باز در نقاب! بله حقیقتی عجیب است. هرچه خدا ظهور می‌کند، پنهان‌تر می‌شود. چرا در عالم ماده ما خیلی توجهی به وحدت حاکم بر عالم نداریم؟ چرا؟ چون کثرت شدید است. وقتی عوالم بالاتر می‌شود، آنجا کثرت مقهور می‌شود، وحدت قاهر می‌شود، وحدت دیده می‌شود. هرچه خدا ظهور تفصیلی بیشتر دارد می‌بینیم مخفی‌تر میشود.

ای خوب روی که پرده‌نشینی و بی‌حجاب/ ای صدهزار جلوه کرده و باز در نقاب

خداوند همه جا جلوه کرده.عین الله تراک/ أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ

امام معصوم آیت کامل خدا

ولی خب اشیا مختلف هستند، هر شی به اندازه وسع وجودی خودش صاحب آن شی را نشان می‌دهد. مثلا فرض کنید یک تابلو نقاشی و خطاطی اگر پیش روی باشد، مثلا الفی که اینجا نوشته یک خصوصیاتی را از این شخص نشان می‌دهد، ب‌ را که نوشته یک خصوصیاتی دیگر، آنجا که کشیده یک چیز دیگر. هر موجودی به اندازه خودش. همه آیت خدا هستند همه آیه الله هستند ولی بعضی‌ها نه بیشتر آیت خدایند بیشتر خدا را نشان می‌دهند. بیشتر در این مسیر، تا کجا ؟ آن موجود حقیقی واحدی که در عین وحدتش، آینه تمام نمای اسماء و صفات باری تعالی است آن چیست؟ آن خلیفه خدا آن انسان کامل آن امام معصوم آن قطب هستی است.

وقتی انسان او را می‌بیند، خدا را می‌بیند. به تمام وجوه و آثاری که خداوند متعال می‌تواند در جایی بروز دهد در این یک انسان بروز کرده است. فرمایش امیرالمومنین چیست، بیانی دارند لفظش اینطور در خاطرم هست، حضرت می فرمایند انا ایه الله العظمی لیست ایه اعظم منی. چرا همه شیفته علی هستند؟ بعضی که اصلا راه را اشتباه کردند، چون آیت. چرا بعضی علی الله‌ای شدند؟ چرا در پاره‌ای از متصوفه انحرافاتی به وجود آمده؟ این ریشه‌اش چیست؟ حالا خیلی از این هایی که سواد ندارند اصلا نمی‌دانند بحث چیست، آن‌ها هیچ. آن‌هایی که بزرگانشان بودند، آن‌ها چه مشکلی داشتند؟ مشکل در این بود، نظاره کردند بر حقیقتی که دیدند ربوبیت در دست اوست، شفا در دست اوست، باران را او نازل میکند، بیماری را او (درمان می‌کند) گفتند این خداست دیگر. نفهمیدند این آیه خداست این آینه خداست این مظهر خداست. حالا بعضی‌ها که می‌گویند این‌ها همه غلو است من نمیدانم اینها چطور فکر می‌کنند، اگر ما بگوییم بر فرض مثال این باران و کذا و کذا را یک فرشته عظیم الهی انجام میدهد این غلو نیست ولی اگر بگوییم خلیفه الله این کار را کرده، این صریح قرآن است. چون ما امام معصوم را نمی‌شناسیم، حالا اگر یک کسی یک کاری را انجام دهد می‌گوییم عجب این چطور این کار را کرده؟ مثلا بر فرض مثال نه اینطور نیست. اغلب اینها به تعبیر بزرگان ما قیاس به نفس خودشان را می‌کنند، خودش نگاه میکند خودش را نمی‌تواند جمع و جور کند‌، این خودش را نمی‌تواند جمع و جور کند‌، چطور میتواند عالم در دست او باشد! توجه ندارد که عالم در دست اوست به نحو ظلی، سایه است، ظل الله است، آیه الله است، آیه الله العظمی است، این خدا را دارد نشان می‌دهد، نه این که خودش به ذات باشد.

ولی یک راهی را امام حسین(علیه السلام) نشان داد، آن چیست؟ اگر کسی می‌خواهد به معرفت ناب الهی نائل شود باید متوجه باب‌الله شود. ما در زیارت جامعه کبیره چه می‌خوانیم؟ «من اراد الله بدا بکم» این نعمت عظیمی بود که بشریت از دست ما گرفته. اگر کسی سالم باشد مشکل نداشته باشد، اصلا رسول‌الله کسی ببیند ایمان می‌آورد، لازم به چیز دیگر نیست. امیرالمومنین را کسی ببیند ایمان می‌آورد، مگر اینکه پرده‌ها و غشاها و مشکلات باشد. لذا شما الان وقتی آثار امیرالمومنین را اوصاف امیرالمومنین را میبیند آدم می‌خواهد به سمت این آدم پر بکشد. این انسان انسان خدا نما است. حضرت فرمود معرفه الله در معرفت خدا خوابیده است.

آن روایت امام رضا علیه الصلاه و السلام یاد عزیزان هست که از حدیث قدسی که خدا فرمود «لإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» توحید منطقه امن است، هیچ منطقه‌ی امن دیگری غیر از توحید وجود ندارد، همه جا لرزان است. واقعا ترسناک است زندگی دنیوی بدون خدا ترسناک است. ما به چه کسی اعتماد کرده‌ایم. من تعجب می‌کنم میگوید یک احتمال از صد میلیارد احتمال، آقاجان چه کار داری می‌کنی؟ چه کار داری می‌کنی؟ شجاعت میخواهد. یک احتمال از میلیاردها احتمال. چه داری می گویی؟! خیلی شجاعت می‌خواهد، امنیتی ما نداریم. «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی»، توحید حصن من است «فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» این را فرمود ولی بلافاصله بعد این چه فرمود؟ بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا. آن ناب ناب توحید را می‌خواهید باید امام دیده‌ شود.

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام «مکتوبات هیأت ‌الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفسخنرانیمحرم ۱۴۰۰حجت الاسلام امینی نژاد
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید