ویرگول
ورودثبت نام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۱۹ دقیقه·۱ سال پیش

متن کامل سخنرانی شب ششم محرم / «ابتدا افراد خاص مسئول اند و سپس تمام مردم»

شب ششم محرم‌ الحرام ۱۴۴۵ / ۱ مرداد ۱۴۰۲ / حجت‌ الاسلام قاسمیان

أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيم

وَ بِهِ نَسْتَعِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین

«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» جهت شادی ارواح طیبه شهدا، روح حضرت امام (ره)، همه‌ی گذشتگان، ذوی‌الحقوق، پدر مادرمان، معلمان و اساتیدمان، الفاتحة مَعَ الصَلوات «ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»

مقدمه

خب من در درجه اول، تشکر می‌کنم از کسانی که دارند این مراسم‌ها را برگزار می‌کنند و البته من کسی نیستم که تشکر بکنم عرض خواهم کرد و این‌ها نوعاً از اين مراسم استفاده چندانی خودشان به حسب ظاهر نمی‌کنند. نمی‌دانم اطلاع دارید مثلا چند نفر الان دارند خدمت می‌کنند برای اینکه ماها بنشینیم استفاد کنیم؟ احتمالا نمی‌دانید؛ نزدیک چهارصد نفر! نزدیک به چهارصد نفر خادم دارند کار می‌کنند از خواهران و برادران و صوت و تصویر و هیئت نوجوانان و کودکان و نمی‌دانم این‌ها تا آشپزخانه و چایی و شربت و این‌ها تا ما بنشینیم استفاده بکنیم. نوعاً هم خودشان استفاده نمی‌کنند، هی هم التماس دعا دارند. البته کس دیگری از آن‌ها تشکر خواهد کرد ولی ان‌شاءالله که خدا فوق رغبتشان به ایشان عنایت بکند به برکت صلواتی بر مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد «ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

شب ششم محرم‌ الحرام ۱۴۴۵ / ۱ مرداد ۱۴۰۲ / حجت‌ الاسلام قاسمیان
شب ششم محرم‌ الحرام ۱۴۴۵ / ۱ مرداد ۱۴۰۲ / حجت‌ الاسلام قاسمیان

صاحب عزا حضرت زهرا (سلام الله) است

اینی که عرض کردم ان‌شاءالله کس دیگری از ایشان تشکر خواهد کرد، من این را برای استفاده‌ی بیشتر خودمان در این چند روز یک تذکر کوتاهی بدهم. ببینید شما هر مجلسی که می‌روید، کاری به سخنران و مداح ندارید، مجلس ختم که! شما می‌روید خودتان را به صاحب‌خانه نشان بدهید به صاحب‌عزا نشان ‌بدهید، بگویید که ما‌ بالاخره برای عزای شما آمدیم یا حالا نمی‌پرسید هم حالا سخنرانش کی است، مداحش کی است. صاحب‌عزا حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است. این در روایات متعددی آمده است که در روایت هست که «…مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ إِلَّا وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ…» هر گریه‌ای می‌رسد به حضرت زهرا سلام الله علیها. صاحب مجلس، ایشان است. ما هم دعوت شده‌ی ایشان هستیم. کسی فکر نکند که خودش به پای خودش و به اراده‌ی خودش بلند شده، آمده است مجلس ابا‌عبد‌الله (ع) نه! او می‌کشد قلاب را…

بالاخره ما که بی‌قابلیت بودیم، من جسارت به شما نمی‌کنم، ولی بالاخره اخلاق حضرت دستمان هست، یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة… جنس بنجل هم حضرت می‌خرد…ما بالاخره تکلیفمان روشن است، ما واقعا همان جنس بنجل هستیم، من خودم را عرض می‌کنم… ان‌شاءالله امید داریم، ما هم امید داریم که ما را هم بخرند. روز‌به‌روز حال‌به‌‌هم‌زن‌تر داریم می‌شویم، خودم را عرض می‌کنم به خدا بی تعارف من از همه‌ی شما اوضاعم خراب‌تر، بد‌تر ولی امید داریم به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها. ما دعوت شده‌ی ایشان هستیم برای اینکه یکی از دغدغه‌های ایشان را در حقیقت، حتما شنیدید در روایت، می‌خواهم این مقدمه را بگویم استفاده‌مان زیاد شود.

در روایت هست که حضرت فاطمه (س) وقتی امام حسین (ع) را باردار بودند، پیش پدرشان، پیامبر اکرم (ص)، می‌روند و می‌گویند: «این حملی که در من هست، بسیار می‌گوید: «انا الغریب، انا العطشان» من هم مادرم و اذیت می‌شوم». پیامبر، ماجرا را برای حضرت زهرا (س) تعریف می‌کنند؛ همه یا برخی از آن را. چون این قصه گاهی انقدر سنگین می‌شود که بعضی جاها را تعریف نمی‌کردند. حضرت زینب (س) لحظات آخر به امیرالمؤمنین می‌گوید: «یک مطلبی از ام ایمن شنیده‌ام که نمی‌توانم باور کنم. شما آن را تأیید می‌کنید»؟ قصهٔ کربلا خیلی قصهٔ سختی است. مثلا بخش اسارت آن را به حضرت زینب (س) نگفته بودند. چون این خانواده، به اسارت عادت نداشتند. مثلاً به شهادت عادت داشتند ولی به اسارت نه. خلاصه وقتی پیامبر (ص) داستان کربلا را برای حضرت زهرا (س) تعریف کردند، در روایت آمده که «فبکت بکاء شدیدا». حضرت اصطلاحاً های‌های گریه کردند و به پیامبر گفتند: «موقعی که این اتفاق می‌افتد، شما هستید»؟ پیامبر گفتند: «نه». «من هستم»؟ «نه». «پدرش علی هست»؟ «نه». «حسن هست»؟ «نه». در راویت هست که «فبکت بکاء عالیا». بعد گفتند: «بابا یک سؤال دیگر. فمن اقوم باقامه عزاء علیه؟ حسینم گریه‌کن دارد؟ چه کسی برای او عزاداری می‌کند»؟ پیامبر گفتند: «نگران این نباش. نسلی پس از نسلی خواهد آمد که در آن، مردان برای پسرت شبیه زنانی که بچه‌شان مرده، گریه می‌کنند». ما هیچ موقع برای پدر و مادرمان هم این‌طور گریه نکردیم. حرارتی در قلوب مؤمنین است که هیچ وقت خنک نمی‌شود. می‌خواهم بگویم که دلتان را بدهید به حضرت زهرا و تمام. یک وقتی آقای کوثری، مداح امام (ره)، می‌گفت: «ما تعدادی جلسه داشتیم. وقتی از یکی از این جلسه‌ها بیرون آمدیم تا به جلسهٔ بعدی برویم، یک دختربچهٔ کوچکی عبای ما را گرفت و گفت که بیایید و برای ما روضه بخوانید. گفتم من جلسه دارم. گفت ما هم جلسه داریم. بالاخره پس از اصرار به جلسهٔ آن‌ها رفتیم. یک چارپایهٔ خیلی کهنه و خرابی گذاشته بودند و با چادرهای مادرهایشان، یک تکیه درست کرده بودند که چهار پنج تا دختربچهٔ کوچک، آن‌جا نشسته بودند. خداوند آیت‌الله حق شناس را رحمت کند که می‌فرمودند: «علیکم بمجلس الغریب». آقای جاودان یک زمانی می‌گفتند: «ما یک زمانی به همراه آیت‌الله حق‌شناس از یک مجلسی بیرون آمدیم، با حاج آقای حق‌شناس؛ گفتند برویم یک مجلس دیگری. گفتم تازه از این مجلس آمدیم! گفتند نه برویم جای دیگری. رفتیم دیدیم یک نفر دارد صحبت می‌کند، یک نفر مستمع است، یک نفر هم چایی می‌ریزد. بعد حاج آقا حق‌شناس نشستند و های های گریه کردند. بعد که آمدند بیرون گفتند امام زمان در این مجلس میاد. ان‌شاءلله خدا اخلاص بدهد به منِ بیچاره. آقای کوثری می‌گویند که ما نشستیم و یک روضه دو خطی خواندیم. می‌خواستیم بیرون بیاییم دوباره دیدیم این دختر عبای ما را گرفت. گفتم بفرمایید؟ گفت چایی روضه را بخورید! خلاصه یه چایی برای ما ریختند و ما این چایی را گرفتیم و گفتیم این‌ها که نجسی و پاکی حالیشان نیست؛ بچه‌ی کوچکند. این چایی را یواشکی آن بغل ریختیم توی جوب، چون آن تکیه کوچک کنار خیابان بود. گفت تمام شد و شب خواب حضرت زهرا را دیدم. ایشان گفتند من از شما گلایه‌مندم! گفتم چرا خانوم؟ ما که داریم برای بچه‌ی شما مثلا سنگ تمام می‌گذاریم. گفتند چرا چایی آن دختر را نخوردی؟ آن را من ریخته بودم! در عالم ملک این­طوری هست بالاخره این خادم­ها دارند کار می­کنند و چای می‌ریزند ولی در عالم ملکوت کار دست حضرت زهرا (س) است. خلاصه باید حواسمان را جمع بکنیم حواستان را جمع بکنید در محضر حضرت هستیم و خیلی دست پر باید بیرون برویم، همه اش هم بخواهیم که عاقبت به خیر بشویم در همین خانه بمانیم. ضحاک بن عبد الله مشرقی را نمی­دانم اسمش را شنیده‌­اید یا خیر، ضحاک بن عبدالله مشرقی کسی بود که در کربلا آمد، جنگید، پشت سر حضرت نماز خواند بعد از نماز رفت. پناه بر خدا. آدم ممکن است تا کجاها با ابی عبدالله حرکت بکند بعد برود، آن طرفش حر آمد، جون آمد، این­ها می‌­دانید که اصلاً وظیفه جنگیدن نداشتند. کسانی که غلام بودند وظیفه جنگیدن نداشتند آن­طور کرد. یا اسلم که سر گل رجزهای ابی عبدالله است او هم یک غلام سیاه است. جریان ابی عبدالله برای عالم کولاک می­ کند. این شیخ زکزاکی که ان شاءالله خدا شفایش بدهد و آزادش بکند، با همین جون دارد مسلمان می­کند. با همین غلام سیاه ابوذر که یک پیرمرد شده بود. ظرفیت جریان ابی عبدالله- این­جا این پرانتز را هم بگویم خدمتتان اگر می‌­بینید که سطح جسارت به هیئت­‌‌های ابی عبدالله در صفحات مجازی و به صورت حقیقی امسال خیلی بالا رفته، این یک طراحی است، دو ماه باید صبر کنید، دو ماه حواستان را جمع بکنید، بیش از این هم خیلی نمی‌­توانم توضیح بدهم. یک طراحی جدی است چون می­دانند جریان ابی عبدالله ظرفیتش خیلی بالاست، یک طراحی دو ماهه دارند.- عرضم در این بخش اول تمام. ‌ توقعمان از حضرات این است که ما را از این خانه بیرون نکنند هیچ چیز دیگر هم نمی­‌خواهیم. یک موقعی فکر می­‌کردیم می­شود سردار حضرت، سرباز حضرت بشویم، هرچی باشیم تو این خونه باشیم. از این خانه بیرون نرویم.

خداوند در قرآن اول بار را روی حلقه های میانی (همان خواص) می گذارد، بعد روی مردم

من بحث دیشب حضرت آیت الله عابدینی را گوش دادم، بحث بسیار مهمی هست که من در ابتدا از آن یک استقبالی می‌­کنم، شما دیشب تشریف داشتید که ایشان درباره ربّیون صحبت کردند، بحث من به صورت خاص درباره شبکه ربّیون نیست، اما راجع به همین ایمان و امید است که بحث را اگر علی القاعده شروع بکنیم، قاعدتاً در پنج شب تمام هم نمی‌­توانیم بکنیم، ولی به گوشه­‌هایی از از آن می­‌شود اشاره کرد. قاعدتاً باید بعد از دهه در مجلس و محفل دیگری به این بحث بتوانیم بپردازیم. من اینجا اولاً یک استقبالی بکنم از فرمایش استاد عزیزمان حضرت آیت الله عابدینی، ببینید ما وقتی می­خواهیم روی مردم بارگذاری بکنیم حواسمان باید باشد که مردم، به عنوان مردم بار را تحمل نمی‌­کنند. یک مقدار حواستان را جمع بکنید که من بعد که توضیح می­‌دهم مفهوم باشد برایتان، من نمی­‌خواهم بگویم مردم را بگذاریم کنار، اتفاقاً زمان به خصوص این دو ماه زمانی است سخت برای پیوندهای اجتماعی، -اگر مجاز بودم یک چیزهایی را بگویم می‌­گفتم اما می‌­ترسم نگرانتان کنم که چه حرکت­های جدی طراحی شده‌­ای دشمن دارد، ما هم خیلی وقت­ها خواب هستیم دیگر، امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «مَن نامَ لم یُنَم عنه» کسی که می­‌خوابد دشمن درباره او نمی‌­خوابد. او در طراحی و دشمنی خودش خیلی دارد کار می­کند، این طرف ما باید به عنوان جریان حق درست عمل بکنیم. اگر درست عمل بکنیم آن جریان باطل تمام می­‌‌شود و اگر درست عمل نکنیم، در دام شبهات و فتنه های بسیار پیچیده طاقت فرسا خواهیم افتاد. من این را یک مقدار واردش خواهم شد بعداً.- بعضی­ها تصورشان این است که خدا در حقیقت امتحان­های طاقت فرسا نمی­کند، این حرف اشتباه است. در قرآن ان شاءالله به شما خواهم گفت. اتفاقاً امتحان­‌هایی می­کند که انتهایش رفوزگی است. از قبل معلوم است. چرا حالا باید بعداً بگویم که چرا خدا چنین امتحان‌­هایی می‌­کند فرد یا جامعه را؟

وقتی که خدا می‌­خواهد چیزی را روی مردم بارگذاری کند، روی مردم بارگذاری نمی‌­کند­؛ از اول بار را روی مردم نمی‌­برد چون مردم تحمل نمی­کنند؛ می‌برد روی عناوین دیگری، و از آنها توقع دیگری دارد و آنها را می‌کشد وسط میدان. اگر آنها این بار را تحمل کردند، بقیه با این بار نسبت می‌گیرند؛ و اگر تحمل نکردند بقیه نسبت نمی‌گیرند.

این ادبیاتی که حضرات آقا به عناوین مختلف مدتی است دارند می‌گویند. این عنوان قرآنی است. عنوان حلقه میانی، عنوان خواص، قرآنی آن می‌شود عنوان رِبّیون، رَبّانیون، عنوان حواریون و عنوان‌‌هایی شبیه به این. عنوان امت وسط، عنوان انصارالله؛ این‌ها عناوینی است که به شدت مورد توجه خدا است، و مورد توجه انبیاست. شبکه ربیون باید بیاید پای کار؛ - که حالا می‌گویم چگونه باید بیاید پای کار، که یک تصور اشتباهی از وحدت در ذهن مسئولین ما شکل گرفته که عرض خواهم کرد. - چگونه می‌شود مردم را پای کار آورد؟ یک تکنیک قرآنی است.

نمیدانم صدا به خانوم ها می‌رسد یا نه. معمولا متاسفانه در همه جا خانوم ها در مضیقه هستند. اتفاقا در مورد هیئت‌های ما، امام صادق (ع) به ابوهارون گفتند: شنیده‌ام روضه می‌خوانی. گفت: بله. گفتند: برای ما هم می‌خوانی؟ گفت: بله آقا جان. یک پرده نصب کردند که مخدرات، خانوم ها هم بیایند، آنها گریه کنند. آن طوری که خانوم ها دلشان می‌سوزد ما دلمان نمی‌سوزد.

در بحث تبیین همه مسئولیت دارند

این شبکه ربیون یا ربانیون با هر اصطلاحی، بار اصلی را باید به دوش بکشد. بار اصلی هر چیزی را. حتی تبیین و تبلیغ را. اینجا باز یک پرانتز باز کنم (برخی از رفقا تصورشان این است که تبلیغ و تبیین و این‌ها، یک وظیفه آخوندی است، کار ما روحانی ها است. شاید و حتما اینگونه است که در آن هسته سختش، مرکزش قرار بگیریم. ولی وظیفه‌ی تبلیغ و تبیین یک وظیفه‌ی عمومی است. وظیفه‌ی من به تنهایی نیست. یکدفعه بعدا نگویید شما انجام ندادید. حضرت آقا در همین دیدار اخیری که با مبلغین داشتند؛ فرمودند که حتی مادر در خانه وظیفه دارد. یعنی به تبلیغ تا این حد توسعه دادند و گفتند واژه اصلی آن هم همین "بلاغ" است، اما واژه های همسوی دیگری هم دارد مثل دعوت. به همین واژه‌ دعوت دقت کنید. قرآن می‌فرماید «قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي» {یوسف، ۱۰۸} من به بصیرت دعوت میکنم کسانی که از من پیروی می‌کنند هم همین کار را بکنند، هر که تابع من است همین کارها را بکند. این نکته بسی مهم است که وقتی دارد به دین شما، به قرآن توهین می‌شود، جسارت می‌شود، یک کاری بکن. در یک گروهی هر مزخرفی راجع به دین می‌گویند و می‌نویسند، این شخص هم همان جا هست. اینجا است که علیکم باللِفت! گروه را ترک کن. اتفاقا شما دارید جمعیت را زیاد نشان می‌دهید؛ جمعیتی که دیندار نیست را دارید زیاد نشان می‌دهید که این به شدت امید شکن است. امید خراب کن است. عوضش هرچه مزخرف است به هم فوروارد میکنند، ارسال میکنند. تو دل همدیگر را خالی میکنند. -این را بعدا در بحث دیگری استفاده می‌کنم.- آیه اش چیست؟ «وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا» {نساء، ۱۰۴} وقتی که دیدید در گروهی که عضو هستید، در آن جماعتی که با ایشان هستید، آیات الهی کفران می‌شود و بعد مسخره می‌شود. مثلا طرف می‌گوید حکم حجاب، حکم خدا نیست، حکم آخوندها است! بعد او هم هست و چیزی نمی‌گوید! اگر نمی‌توانی دفاع کنی، ترک کن. تا اینکه بیفتند در یک بحث دیگری. این کار را نکنی شما هم مثل آنها هستید. یا یه عبارتی منافق محسوب می‌شوید. «إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا» {نساء، ۱۰۴} کافرین و منافقین را خدا با هم جمع می‌کند. بالاخره قرآن برایتان مهم است یا نیست؟ به یک قوه که اهانت نشده است که شما بگویید من فعلا راجع به نحوه‌ی مدیریت کشور شک دارم و اعتراض دارم. یک چیزی بگو، طوماری امضاء کن، یک توییتی بزن. ای حلقه‌ی میانی! مگر مرده‌اید؟! بعد همه می‌پرسند چکار کنیم؟ شما ۱۰ کار بکن، ممکن است ۵ تایش اشتباه در بیاید، ولی یک کاری بکن. یعنی خلاصه یک تکانی به خودت بده. یک حرفی بزن. یک واکنش از خودت نشان بده. نگو تاثیر ندارد. ما همین پری‌شب که رفتیم جلوی سفارت سوئد و بنده سخنرانی کردم، بچه ها می‌گفتند آقا چه تاثیری دارد؟ گفتم تاثیر دارد. چرا فکر می‌کنید تاثیر ندارد. البته همه‌اش تاثیرات ما نیست، تأثیرات خداست، مال خداست. همان موقع یک جلسه فوری و فوتی تشکیل شد و بحث سفارت سوئد شد و الحمدلله آقا یک بیانیه تندی دادند که اصلا نمیدانم خواندید یا نه؟ )

می‌فرمایند دشمن در مقابل ما آرایش جنگی گرفته. یعنی جنگ است دیگر. «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا» همین است. یعنی دشمن در مقابل ما آرایش جنگی گرفته. یعنی دیگه آقا جنگ است دیگر؛ منِ رهبر چگونه دیگر بگویم که جنگ است. این آدم ها، وجود این تشکیلات، تمام اتمسفر را عوض می‌کند به شرطی که بایستند.

بگذارید من یک مثال بزنم، احتمالا با این مثال انس می‌گیرید. شما می‌دانید کلا چند نفر رفتند جنگ؟ در طول ۸ سال دفاع مقدس از ۴۶ میلیون نفر آدم، چند نفر رفتند جنگ؟ فقط به آماری که میدهم دقت کنید؛ احتمالا تعجب می‌کنید. ببینید در زمان جنگ قاعده بر این بود که اگر کسی می‌رفت به جنگ باید یک فرم پر می‌کرد. به دلیل اینکه سلاحش را تحویل بگیرد و بعد از اینکه برمی‌گردد سلاحش را تحویل بدهد. یعنی اگر ده بار این کار را می‌کرد، ده تا فرم پر می‌شد. شما فکر می‌کنید ما چندتا فرم داریم؟ یک میلیون و دویست هزارتا! کلا! چند نفر کلا رفتند به جبهه؟ حدود هفتصد هزار نفر!

ولی آن کسانی که هم سن و سال من و بزرگتر هستند، که در این جمع هم حاضرند؛ یادشان هست که کار هفتصد هزار نفر در طول هشت سال چنان اتمسفر جامعه را در دست گرفته بود - نمیگویم هیچ سوتی نبوده، نه بعضی هم کار خودشان را میکردند - ولی اتمسفر و فضا پر از حرف جنگ و معنویت جنگ و این چیزها بود. کار هفتصد هزار نفر هم بود. چقدر از این مردم داشتند هزینه جنگ را می‌دادند؟ نیم درصد! با همان تخم مرغی که می‌دادند، با همان بسته بندی کلوچه و کنسرو و آجیل و ‌... مجموعا نیم درصد هزینه جنگ را دادند. ولی بیینید آن هفتصد هزار نفر چه کردند.به خاطر اینکه آنها پایمرد بودند این اتفاق افتاد. فکر نکنید این موضوع فقط درباره‌ی آن هفتصد هزار نفر است. حتی در آنها هم یک عده‌ای هستند که از بن بست ها دیگران را خارج می‌کردند. از کسانی که در عملیات ها بودند بروید بپرسید، از فرماندهان و بقیه. این‌ها می‌گویند موقع رهایی که می‌شد، در شب عملیات، همه می‌چسبیدند به زمین! شوخی که نیست. همه آنها اصحاب ابا عبدالله نبودند که با دست و گردن جلوی تیر را بگیرند. همه می‌چسبیدند به زمین. دو سه نفر که بلند می‌شدند بقیه هم بلند می‌شدند. یعنی تازه بین آنها هم یک عده‌ای هستند که جلوتر از بقیه بلند می‌شوند.

اینجا عرض را خلاصه می‌کنم، ان شاءلله باقی‌اش را بعدا. توجه بکنید، من بارها گفته ام؛ اگر می‌بیند حتی وقتی عیسی (ع) کم میآورد و بوی کفر می‌شنود، «فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ» او هم وقتی که کم میاورد حواریون را صدا می‌زند.

......

بعد از حضرت آقا چه می‌شود؟ مگر من فالگیرم، غیب‌گو هستم چه می‌دانم چه می‌شود؟!

ولی در یک صورت نگران باش و در یک صورت نگران نباش؛ در صورتی که آن سر جنگی‌ها و حلقه‌های میانی به درستی فعال هستند اتفاقی نمی‌افتد خدا خلاصه در کیسه‌اش دارد چجوری کی کِی کجا... و اگر آن سر جنگی‌ها و آن شبکه ربّیون و اینهایی که حلقه میانی هستند پای کار نباشند این سیستم هیچ ضمانتی ندارد انقدر گارانتی ندارد که امیرالمؤمنین ولیّ آن‌ها نمی‌شود.

روضه

انشاالله یک مقداری از این بحث را جلسه بعد ادامه می‌دهیم و وارد بحث مهمی می‌شویم به نام رؤیا، امیدهای رؤیایی؛ این بحث را باید حتما از قرآن مطرح کنیم. امشب و دیشب، شب کریم اهل بیت بود؛ آقا انقدر کریم بود که در روایت می‌گویند: "کسی درِ خانه‌ی آقا می‌رفت منفعل نمی‌شد." چون تقاضا آدم را منفعل می‌کند. انشاالله آقا به حق کریم اهل بیت کاری کند که دستمان جلوی رفیقمان دراز نشود تا منفعل نشویم.

گدا که درِ خانه آقا می‌رفت انقدر آقا کریم بودند و خوشحالی می‌کردند که تازه گدا فکر می‌کرد لطفی به آقا کرده؛ امام مجتبی این‌گونه بودند. سید الشهدا خادمی داشت خیلی با معرفت بود؛ یک غلامی بود؛ آزادش کرد گفت آقا تشکر می‌کنم ولی ما را بیرون نکنید حضرت گفتند این باغی هم داخل آن هستی برای خودت باشد، گفت لطف می‌کنید ولی ما را بیرون نکنید‌. ما که اوضاعمان خراب هست، بد بود بدتر شده با امید آمدیم یا اباعبدالله ما را بیرون نکنید! بگذارید در دم و دستگاه شما باشیم. و باقی بمانیم! خدایا! اگر موقعی اینطور شد که ما در دم و دستگاه شما نیستیم، مرگ ما را برسان! آن موقع یعنی جهنم! در خدمت به معارف اهل بیتی که خودشان خواسته‌اند دستمان را بگیر! نگذار چپ کنیم! دوره آخرالزمان است.

امام مجتبی کریم است، امامِ امام حسین بوده است. داریم که آقا بسیار ابهت داشته است. امام حسین می‌دانست امامش چه کسی است. "ما تکلّم الحسین بین یدَیَ الحسن" هیچ موقع جلوی برادرش حرف نمی‌زد! حرف، حرف امام حسن بود، هیچ اظهار نظر نمی‌کرد. امامش بوده است. آن موقعی که امام سر برادرش را به دامان می‌گیرد اشک‌های امام حسین به روی صورت امام حسن می‌ریزد، چشم‌های مبارکشان را باز می‌کنند، می‌گویند: حسین جان چرا تو گریه می‌کنی؟ (و در ادامه) می‌فرمایند: "لایوم کیومک یا اباعبدالله"

یک چیز دیگر نیز گفتند. فرمودند: حسین جان! برای بچه‌های من پدری کن!

چه پدری کرد هم برای عبدالله بن حسن که یک ساله بود هم قاسم بن الحسن که سه ساله بود. آن‌ها تصوری از بابا نداشتند. (امام حسین علیه السلام) هم شده بود بابایشان، هم شده بود عمویشان، هم شده بود امامشان.

این مطلب را که می‌گویم ذوقی می‌گویم. اگر این پیام به آنها رسیده بود که پدرشان امام حسن علیه السلام در کوچه نتوانسته بود از مادرش دفاع کند،(لابد) می‌خواستند هر کاری برای عمویشان بکنند.

خدا رحمت کند حاج آقا مجتبی تهرانی را که اینطور روضه می‌خواندند: (می خواهم خودشان نیز فیض ببرند) ایشان مقایسه می‌کردند می‌گفتند: ابراهیم آخرین امتحانی که داد امتحان فرزند بود .می‌دانید که ابراهیم بسیار شأن دارد. می‌دانید که اگر ما پیغمبری را نام ببریم می‌گویند بعد از آن بگویید: "علی نبینا و آله علیهم السلام" اما در مورد ابراهیم گفته‌اند که بگویید: "علیه السلام" . ابراهیم جایگاه بسیار بالایی دارد، اسوه حسنه خود پیغمبر است. به اسماعیل گفت: «إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ» {صافات، ۱۰۲} این روضه را حاج آقا مجتبی تهرانی اینطور می‌گفت: من در رویا دیدم که دارم ذبحت می‌کنم، نظرت چیست؟ قربان این معرفت اسماعیل «قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ» {صافات، ۱۰۲} هرچه امر است انجام بده! چرا نیاورد. «سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» {صافات، ۱۰۲} انشاالله مرا صابر خواهی یافت.

اما قاسم نگفت من صبر می‌کنم. همگی شنیده‌اید که شب عاشورا همگی داشتند رجزی می‌خواندند، یک چیزی می‌گفتند، اعلام حمایت می‌کردند. قاسم هم نوجوان بود، قدش هم کوتاه،خودش را می‌کشید و سرش را می‌آورد بالا.

آخرش گفت: عمو جان! آیا من نیز شهید می‌شوم؟ حضرت این کار را بسیار انجام می‌دادند با سوال‌ها و چالشی می‌خواستند گوهر طرف مشخص شود. حتی به جناب حر که فرمودند: «سکلتک أمُّک»

بعضی‌ها می‌پرسند: حاج آقا! چرا این حرف را زدند که مادرت به عزایت بنشیند؟ آقا این‌ها صراف دل هستند! باید حر می‌گفت: که حیف که مادرت فاطمه است. این را باید حر می‌گفت. یک خیری را باید از او بیرون می‌کشیدند.

اما قاسم نگفت: إن شاء الله من الصابرین. قاسم چه گفت؟ گفت: «أحلی من العسل» این تربیت ابی عبدالله است برای قاسم. آمد اجازه میدان بگیرد. من در مقاتل دیده‌ام که فقط دو نفر بی‌التماس رفتند. یکی حر بود که امام دیدند او شرمنده شده، گفتند: برو! یکی هم علی اکبر است. این‌ها بی‌التماس رفتند. آمد اجازه بگیرد، حضرت اجازه ندادند. التماس کرد. "یقبّل یدیه و رجلیه" به پای حضرت افتاد. می‌خواهند آمادگی را بالا ببرند. حالا این دو همدیگر را بغل کرده اند.

این روایت دشمن است، می گوید دیدیم "طلعت القمر" یک ماه پاره‌ای آنجاست! می‌دانید که امام حسن علیه السلام خیلی زیبا بودند. در روایات آمده است می‌گوید دیدیم که یک ماه پاره آنجاست! این‌ها همدیگر را بغل کردند. "یبکیان و غشی علیهما" آنقدر گریه کردند که ما فکر کردیم این‌ها در آغوش همدیگر مرده اند. حالا دیگر کلاه خود به این بچه نمی‌خورد! از آن طرف راوی دشمن می‌گوید: دیدیم یک ماه پاره‌ای آمد با بند پوتین باز، شمشیر به زمین کشیده می‌شد. آمد جنگی کرد. أبی عبدالله علیه السلام داشت نگاه می‌کرد. یکدفعه صدایی آمد: یا عمّاه! گرد و خاک خوابید. دیدند أبی عبدالله بالای سر قاسم ایستاده. "وهو یفحص برجله" هی مرتب می‌گوید: عمو! هی پا می‌کشد به زمین!

حسین جان ای آبروی دو عالم نگین سلیمان به حلقه خاتم…

محرمسخنرانیدانشگاه شریفحجت الاسلام قاسمیانهیات الزهرا س
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید