اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین
و صل الله علی سیّدنا و حبیبنا ابالقاسم المصطفی محمد اللهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و علی آله طیبین الطاهرین المعصومین لاسی ما بقیه الله فی الارضین ارواحنا و من سواه فداه
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری وحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
دشمنی شیطان
یکی از پدیدههایی که حتما در زندگی فردی و اجتماعی ما باید به آن توجه کرد و جلسهی قبل هم به آن اشاره کردم، دشمن قسم خوردهی ماست، شیطان است و شیطان یکی از حقایق قطعی عالم است، قرآن برای ما این طوری گفته است که دشمنی به نام شیطان برای ما وجود دارد. در آیات متعددی از قران کریم، شیطان به انواع و اقسام مدلهای دشمنیاش اشاره کرده.
ابزار شیطان برای اهل صراط مستقیم
یکی از این آیات را میخوانم و یک روایتی ذیلش را برای شما توضیح میدهم. قبل از اینکه آیه و روایت توضیحیاش را برای شما بخوانم. یک روایت دیگری را برای شما بگویم ناظر به این آیه هست از تفسیر عیاشی، که نقل است از امام صادق علیه السلام که به زراره اینطوری میگویند، میدانید که زراره یکی از یاران نزدیک امام صادق هست. میگویند که آقای زراره، آیات متعددی در قرآن از شیطان حرف زده شده، این آیه به صورت خاص مربوط به شما و شیعیان و محبین خاص ماست. یعنی مدل تعامل شیطان با دوستان ما در این آیه بیان شدهاست. آیهی مهمی است. ما ابزارهای شیطان را در جاهای مختلفی میخوانیم و به آن توجه میکنیم، اما این آیه ظاهرا برای شیعیان امیرالمومنین است. آیه این هست، آیه سورهی مبارکهی اعراف «اعوذ بالله من الشیطان رجیم» از زبان شیطان آیه ی قرآن این طور میفرماید که: «قَالَ فَبِمَا أَغوَيتَنِي لَأَقعُدَنَّ لَهُم صِراَطَكَ ٱلمُستَقِيمَ» (۱۶ اعراف)؛ شیطان بعد از ماجراهای طرد شدنش از بهشت اینگونه بیان کرد که پروردگارا، چون مرا گمراه کردی، سر راه مستقیم تو قطعا مینشینم، «ثُمَّ لَأتِيَنَّهُم مِّن بَينِ أَيدِيهِم وَمِن خَلفِهِم وَعَن أَيمَنِهِم وَعَن شَمَائِلِهِم وَلَا تَجِدُ أَكثَرَهُم شَكِرِينَ »(۱۷ اعراف)؛ سر راه صراط مستقیم مینشینم از چهار جهت به اینها حمله میکنم.
امام صادق میفرمایند: زراره، این آیه مربوط به شماهاست. مربوط به آنهایی که در مسیر صراط مستقیم هستند. فضای روایت این است، میگوید بقیه در صراط مستقیم نیستند، بقیهای که بر محبت و ولایت امیرالمومنین نیستند.
حربه ی شیطان، آسان جلوه دادن عذاب های آخرت
در توضیح این آیهی شریفه که اسباب حملات شیطان به دوستان امیرالمومنین است. چند روایت همه با یک مضمون بیان کردهاند، در توضیح این آیه گفتهاند اینکه شیطان گفته از روبرو میآیم یعنی چه کار میکند، اینکه از پشت سر و چپ و راست میآیم، یعنی چه کار میکند؟
و اینها ابزارهای اختصاصی ماهاست. روایت را برای شما میخوانم، از تفسیر علی بن ابراهیم میفرماید که أَمَّا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ از روبرو که شیطان گفته من حمله میکنم، فَهُوَ مِنْ قِبَلِ الْآخِرَهْ، منظور این هست که از ناحیهی قیامت و ناحیهی اعتقاد به معاد و آخرت به محبین اهل بیت حمله میکنم.
لَأُخْبِرَنَّهُمْ أَنَّهُ لَا جَنَّهْ وَ لَا نَارَ وَ لَا نُشُورَ، به آنها اینگونه خبر میدهم و با آنها اینگونه تا میکنم که برای آنها مسئلهی مرگ و بهشت و جهنم و برانگیختگی دوباره و عذاب قبر را آسان جلوه میدهم، اینگونه جلوه میدهم که انگار نیست.
یکی از راههای دشمن قسمخوردهی ما که سر راه صراط مستقیم مینشیند این است که ماجرای مرگ و عذاب و قیامت و اینها را آسان بگیر، خبری نیست. برای این کار لازم نیست که بیاید سراغ شما اصول عقایدت را چک کند که به معاد و قیامت باور داری یا نه؟ کافی است در لباس دین یا لباس غیردین، به اسم رحمت، به اسم جذب کردن به دین خدا، به اسم ایجاد محبت، پدیدهای به نام مرگ و وعده و وعیدهای خداوند نسبت به عذابهای اخروی را کلا در ذهن شما نادیده بگیرد. لازم نیست بیاید در ذهن شما اینگونه تحلیل کند که باور کردی مرگ نیست؟
ما چند وقت پیش در جلسهای با این مجموعه بینا که شاید دوستان بشناسند، مجموعه نظرسنجی هست ناظر به انتخابات، نظرسنجی میکند مربوط به سازمان تبلیغات است. یکی از اعضایشان را دعوت کرده بودیم که بیایند کمی فضای اعتقادی اجتماعی مردم را برایمان توضیح بدهند، ناظر به یک کاری. خیلی جالب بود در دستهبندیهای مختلف مردم، تقریباً هشتاد- نود درصد مردم، در همه دستهها، حالا دستهها که دیگر توضیح نمیدهم یعنی چه. هفت - هشت دسته کرده بودند مردم و مخاطبین را، بر اساس مدلهای مختلف وضع مالی، اعتقادات، تقیدات دینی، همه چیز، اینها یک دستهبندیهایی کرده بودند، در همهشان اصل اعتقاد به مرگ و قیامت قطعی بود. اما آن مطلبی که شما میبینید در جامعه شما هم خیلی رواج پیدا میکند و رواج دارد، مسئله یک دین عرفی است که در آن شما لازم نیست از عذاب گناه کردن بترسید. کافی است فقط به شما دائما بگویند به محبت خدا توجه کن به لطف خدا توجه کن، این ابزار قطعی شیطان است برای محبین امیرالمومنین علیهالسلام، این یک ابزار است. مسئله مرگ را آسان جلوه میدهند.
توجه شهدا به مسئله مرگ و عذابهای آخرت
دوستان من! حرف آخرم از این قسمت بحث باشد، یک موقعی برای ما این طور تعریف میکردند حاج حسین یکتا و بچههای جنگ و خاطرهگوها و... را که پیدا میکردیم، میآمدند به ما این طور میگفتند که بچهها، بچههای رزمنده، بچههای همسنوسال ما هجده ساله، نوزده ساله، بیست ساله، اینها از ترس عذاب خدا، مثلا حتما رفتید گردان تخریب دوکوهه، مثلا قبر میکندند، در قبر میخوابیدند، توسل میکردند، مناجات میکردند، تا صبح ابوحمزه میخواندند، دعای کمیل میخواندند، خدایا اگر در آتش هم بسوزانیم، بلند میشوم میگویم دوستت دارم... بعد میبینی که کمکم در فضای جامعه شما، برای دینداری مومنین این تصویر جلوه میکند که لازم نیست به این مسائل خیلی پرداخته بشود. لازم نیست به مرگ خیلی دقت بشود.
این تذکر و نکته اخلاقی که امروز دوست داشتم خدمت عزیزان عرض بکنم و به نظرم یکی از آسیبهای قطعی جامعه الان ماست، به دلیل فردی شدن خیلی از رفتارهای دینی، به دلیل عرفی شدن فهم از دین، اتفاقی که افتاده این هست، بسیاری از گزارههای دین را شما یا جرئت نمیکنی بگویی یا در رسانهها کلا بایکوت یا سانسور میشود، در رسانههای رسمی. برای این که شما حس خوبی نسبت به جامعه داشته باشی به مرگ فکر نکن. برای این که شما حس خوبی به آینده داشته باشی، نمیخواهد وصیتنامه بنویسی در حالی که میگفتند مومنین وظیفهشان است حتما وصیتنامهشان را هر شب نوشته باشند. در روایات ما هم هست. مومن خوب است وصیتنامهش را نوشته باشد. اما این فضا را ایجاد میکنند. این یکی از ابزارهای قطعی شیطان است و حتما نسبت به ما این اتفاق میافتد و حمله صورت خواهدگرفت. انشاءالله خدا کمکمان بکند که بتوانیم از این آسیب شیطان در امان باشیم. و از آسیب شیاطین جن و انس که در عالم هستند و دارند همین حملهها را به ما میکنند در امان باشیم.
بررسی پدیده مردم با تاکید بر آیات قرآن
بحثی که خدمت عزیزان شروع کردیم و از جلسه قبل شروع به گفتوگو کردیم پیرامون آن، پیرامون موضوع مردم بود. چند تا نکته را تذکراً عرض کردم، آن نکات را تکرار نمیکنم وارد نکته سوم میشوم در بحثمان.
نکته سوم این: عزیزان! برای فهم جایگاه یک مفهوم و یک پدیده در ادبیات دینی، در ادبیات قرآن، در ادبیاتی که ما میخواهیم ناظر به آن صحبت بکنیم و اینجا، جلسه هفتگی هیات هست. میخواهیم پیرامون یک بحث معارفی و دینی باهم صحبت بکنیم، حتما لازم است که ابعاد و جوانب آن مفهوم، آن پدیده، در اصل دین و در منبع قطعی دین که برای ما فرستاده شده است و برای همه ما مسلم است که این منبع، منبع قطعی است باید ابعاد این مفهوم را اولا بفهمیم.
ما راجع به یک مسئله ای صحبت می کنیم به نام اجتماع انسانی به نام جمعی از انسانها که روی زمین میخواهند قرار بگیرند و قرار است ارزشهای حاکم بر کتاب خدا، ارزشهای حاکم بر قرآن، برای آنها ارزش تلقی بشود اینها بین ما مسلم گرفته میشود. اگر قرار است که راجع به پدیدهی مردم ،راجع به پدیدهی نقش مردم در حکمرانی اسلامی صحبت بکنیم اولا و در نگاه مقدمی به عنوان سومین مطلب مقدماتی باید به آن توجه کرد و حداقل یک جوانبی از آن در ذهن انسان شکل بگیرد این است که در این کتاب، در این کتاب هدایت، در این قرآن به پدیده ی مردم و مفهوم های جزئی مرتبط با مردم چه نگاهی شده است؟
دقت به صفات مردم در آیات قرآن
خب عزیزان می دانند در قرآن ما کلمهی «ناس» را داریم ،کلماتی و مفاهیمی که دال بر یک تعدادی از جماعت مومنین یا جماعت مردم باشند هم داریم مثلا «متقین» یک جمعی از مردم که ویژگی های خاصی دارند اما در قرآن یا همین عنوانی که الان من عرض کردم «مومنین» هم دال بر یک جمعی از انسانها است که یک ویژگی خاصی را برشمردهاند. ما میخواهیم سراغ این مفهوم، سراغ مفهوم مردم که در قرآن کریم در جاهای مختلفی، باعناوین مختلفی به آن ها اشاره شده است برویم.
دقت بکنید یک اصطلاح و یک بیان آخوندی وجود دارد میگویند که «وصف، مشعر به علیت است.» یعنی چه؟ یعنی میگویند که بعضی اوقات تو میخواهی یک حرفی به یک نفر بزنی یک موقعی به او میگویی مثلا من میخواهم شما را خطاب قرار دهم یک موقع به او میگویم بچه هیئتیها اینگونه اند. یک موقعی خطاب میکنم و میگویم شریفیها اینگونهاند یک موقعی خطاب میکنم به جمعهای کوچکتری مثلا میگویم نودوهفتیها اینگونه اند بچههای مهندسی شیمی اینگونهاند . این ها همهشان شاید در یک مصداق در یک نفر همه اینهایی که گفتم جمع میشوند ولی شما جاهای مختلفی ناظر به علتی که میخواستید بیانکنید و حرفی که میخواستید بزنید وصف خاصی را به کار ببرید.
قرآن کریم همین کار را با پدیده ی جمع های مختلف انسانی به کار برده است و میتواند برای ما راهگشا باشد که چه؟ که قرآن به پدیدهی مردم چگونه دارد نگاه میکند؟
توجه پیامبر به رشد مردم
در نکتهی دومی که جلسه ی قبل خدمتتان عرض کرده بودم، عرض کردم قرآن هرجا بخواهد در مورد مومنین، جمع انسانها را برای ما خطاب کند اینگونه است که عموما در فضای جامعه سازی دینی دو مفهوم را کنار هم به کار میبرد مفهوم «النَّبِيَّ» و «وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ» مفهوم یک پیغمبر و آن کسانی که دور وبر او حرکت می کنند.
این مفهوم از آن مفهوم های اساسی است که قرآن جاهای مختلفی به آن پرداختهاست و برای اینها نقشهای خاصی اشاره کرده است.
یکی از چالشهایی که در فضای مومنین ناظر بر پدیدهی مردم صحبت میشود،گاهی اوقات دوستان دیدند، مثلا به اکثرهم های قرآن خیلی استناد میشود برای اینکه بیان بکند که مثلا مسلمان ها یا عالمان یا آن هایی که به دین توجهی دارند، نگاهشان این است که «...اأَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ...»، «...أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ...»، «... أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ...» بعد می خواهد از این استناد بکنند که پس پدیده ای به نام اینکه مثلا ،جمعی از مردم یک چیزی را میخواهند یا یک چیزی را بخواهند، خیلی مورد توجه و مورد عنایت ادبیات دین و فهم دینی نیست. در حالی که شما باید ببینید، در یک بحث فنی قرآنی، کجاها قرآن نسبت به عدهای گزارهی «... أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ...» را به کار می برد و کجاها اتفاقا میآید این پدیده را بالا میبرد و به تبعیت پیغمبر از این مفهوم صحه میگذارد؟ یعنی یک جاهایی در قرآن که حالا با هم یک جاهاییش را بررسی میکنیم و میبینیم، یک جاهایی در قرآن به پیغمبر این گونه خطاب میکند که آقای رسول الله شما وظیفهات این است که باز هم با همین جماعت مومنین همراهی بکنی و همین مسیری را که طی کردی دوباره طی بکنی.
حالا این را احتمال میدهم که شاید در این جلسه قبلا گفته باشم، بنایم نبود و بنایم نیست که الان به آن بپردازم... در مسئله و پدیده ی جنگ احد، پیغمبر اکرم خلاف نظر شخصی خودشان و به نظر جماعت مومنین که بزرگان از سپاه اسلام درونش هستند، گوش میدهند و انجام میدهند. بزرگان از سپاه اسلام منظورم جناب حمزه سید الشهدا علیه السلام هست و برخی دیگر بزرگان. خلاف تشخیص خودشان و نظر شخصی خودشان عمل میکنند و جنگ شکست میخورد. مومنین دو دسته میشوند یک عده موافق پیغمبر یک عده مخالف پیغمبر. قرآن میآید این جا (علامه در المیزان توضیح مفصل میدهند) که قرآن وقتی میاد این آیه را اینجا میآورد اینجا که «...وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ...» این جا آمده است، علامه میگوید این دارد صحه میگذارد به یک سنت دائمی پیغمبر و میگوید پیغمبر الان که این جوری شد یک عده ای هم که شاکی اند که تو چرا به حرف بزرگان گوش دادی و یک عده ای کشته شدند و به کشتن دادی یک عده ای را به بیان آن ها حال بیان زشتی است و میخواهند گردن تو بیاندازند، اما تو باز هم وظیفه ات همین است همین طوری عمل کنی.
دقت بکنید، لذا اگر میگوییم میخواهیم در مورد مردم صحبت کنیم در دین، لازم هست در جا های مختلفی که این مفهوم آمده است به آن توجه بکنیم خیلی جاها دوستان من، اگر وقت داشته باشیم، قرآن را دست بگیریم و همینجوری صفحه بزنیم بیاییم جلو، در جاهای متعددی قابل مطالعه است، که قرآن برخوردش با جمع های انسانی چگونه است چطوری است.
داستان قوم بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی
همه عزیزان با ماجراها و قصههای حضرت موسی علی نبیناوآله و علیه السلام و بنی اسرائیل آشنا هستند. بعد از از دنیا رفتن حضرت موسی، و تسلطی که بنی اسرائیل دارد، بعد از آن سروری و بزرگی که بنی اسرائیل دارند به دلیل همراهی با حضرت موسی و اگر شد حالا در ادامه حالا به آیات آن هم میپردازم، بر جامعه بنی اسرائیل، یک آدم ظالمی از قبطیها مسلط میشود. بعد از ماجراهای حضرت موسی. حضرت موسی در فضای ذلت بنی اسرائیل آمده سراغ اینها، اینها را با خودش برده است، بعد اینها دوباره برگشتهاند، به پادشاهی رسیدهاند، به سروری رسیدهاند به واسطه ناشکری و حالا اینجوری بیان شده است در فضای تفسیری و توضیحاتی که برای این آیه آمده است، به واسطه ظلمهایی که کردهاند، دنیاگراییهایی که کردهاند که حالا بهش میپردازیم، بر آنها یک ظالمی حاکم میشود. از اینجا آیات را باهم میخوانیم.
آخر جز 2. صفحه 40، سوره مبارکه بقره، آیات مربوط به طالوت. دقت بکنید برای چه داریم آیات را میخوانیم؟ میخواهیم به پدیده و مفهوم مردم توجه بکنیم. به چگونگی تعامل خداوند با مردم توجه بکنیم. به چگونگی تعامل این مردم با ولی جامعه دینی توجه بکنیم.
بررسی چگونگی تعامل مردم با ولی دین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ (در ادامه آیه 246 سوره بقره بررسی میشود)
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى» آیا ندیدی یک جماعتی، یک گروهی از بزرگان بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی، این هم «ملا» هستند، حالا من نمیخواهم وارد تفسیر بشویم، رد بشویم، یک گروهی از بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی «إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ» هنگامی که آمدند به پیغمبری از خودشان گفتند «ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا» آمدند پیش پیغمبر خدا گفتند برای ما یک فرماندهای برانگیز، برانگیزان. «ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا» پس مردم آمدند پیش پیغمبر، پیغمبر برای ما ملک بگذار. مردم میتوانستند یک کار دیگری بکنند، دقت میکنید دیگر. دیدند ظلم زیاد شده است، یک آدم ظالمی یکجا حاکم شده است. مردم میتوانستند یک کار دیگری بکنند. ولی این کار را کردند. حالا قرآن این را برای ما توضیح داده است. آمدند پیش پیغمبرشان. «إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَهّ» ما میخواهیم در راه خدا بجنگیم، تو برای ما ملک تعیین کن. «قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا» پیغمبرشان گفتش که اینطوری نیست که، نگران نیستید که اگر فرمان الهی بیاید همراهی نکنید، قتال نکنید؟ «قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا» قتال نکنید. «قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا». گفتند چرا قیام نکنیم؟ چرا قتال نکنیم؟ ما از خانه و زندگی و فرزندانمان دور شدیم، به ما ظلم شده است، انگیزهی ما خیلی بالاست. «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ». هنگامی که فرمان قتال از جانب خدا صادر شد، جز یک قلیلی از این ملاء مِن بنی اسرائیل که آمده بودند نزد پیغمبرشان، رویگردان شدند .«وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ». پس آنها از جانب خدا یک صفت گرفتند، ظالمین.
صفت در آخر آیه ناظر بر متن آیه صحبت می کند. علامه این را مفصل توضیح میدهند. «أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ». آیات قرآن اینطور نیست که خداوند اسمهایی داشته و میخواسته در آخر بعضی از آیات یک ترکیب دوتایی از این اسمها را بیاورد. اینگونه نیست. علامه مفصل توضیح میدهند که در هر آیهای میشود توضیح داد که چرا این صفت خداوند در انتهای آیه آمده است. «وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا». پیغمبرشان به آنها گفت خدا طالوت را برای شما برگزید و مبعوث کرد. حتماً شما طرح کلی را خواندهاید. آقا در درس اول بخش نبوت طرح کلی، مفصلاً بعثت را بحث میکنند. بعثت، مفهوم روشنی دارد و آن را آنجا دقیقاً توضیح میدهند. «قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ». گفتند ایشان با معیارهای ما برای حاکم بودن یکی نیستند.
آقای پیغمبر، ما خودمان گفتیم شما کسی را برای ما برانگیزان ولی حال، ایشان را نمیخواهیم. نه تنها ویژگیهایی که ما میخواهیم را ندارد، بلکه ما بیشتر ویژگیهای حاکم بودن را داریم. «نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ». «قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ» پیغمبرشان گفت خدا ایشان را برگزیده است. خودتان خواسته بودید خدا او را مبعوث بکند. «وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ» ایشان یک گشایشی در علم و جسم دارد. هم به این مسئولیتی که به او داده شده عالم است و هم توانمندی دارد. «وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ». خدا ملک و پادشاهیاش را به هرکه بخواهد، میدهد. «وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ». «وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ» پیغمبرشان به آنها گفت یک تابوت مقدسی بود که بعضی از بازماندهها و اشیاء متبرک مربوط به حضرت موسی درون آن بود. شما وقتی درگیر زندگی دنیایی خودتان شدید، به این تابوت بیاحترامی کردید.
اینها ترجمهی آیه نیست، بنده از بیرون میگویم، بی احترامی کردید، این تابوت از میان جامعهی شما رفت. نشانهی این آقا این است که این تابوت که نشانهی ایمان شما به موسی بود، نشانهی ایمان شما و همراهی شما به موسی بود، این تابوت را ایشان برمیگرداند. نماد همراهی شما با ولی خدا را، این با خودش دارد. این آن چیزی است که به شما ثابت میکند و نشان میدهد که ایشان همان کسیاست که قرار است همان کار موسایی را بکند. «انَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، اگر مومن باشید در این زمینه برای شما آیه و نشانهای هست. میدانی یعنی چی؟ « إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، یعنی اگر مومن نباشید از این آیه هم استفاده نمیکنید. آ خدا چی میشه این ماجرا؟ این خیلی حرف عجیبی است. یک عده گفتند برای ما یک نشانه بفرست که ایمان بیاوریم، خدا یک نشانه میفرستد، بعد میگوید این برای شما نشانه است اگر مومن باشید. این یعنی این، یعنی اگر مومن نباشید، ده تا دیگر نشانه هم بیاید، ایمان نمیآورید.
بهانه جویی در ایمان به پیامبر اکرم(ص)
دو صفحهی پایانی خطبهی مبارکه قاصعهی امیرالمومنین را دوستان بخوانند. خطبهی طولانی است. خطبهی قبل از خطبهی متقین نهجالبلاغه است. آقا امیرالمومنین یک داستانی را تعریف میکنند. میفرمایند که یک عدهای از کفار آمدند پیش پیغمبر، من کنار پیغمبر بودم. شاید این را نشنیده باشید. من کنار پیغمبر بودم. آمدند پیش پیغمبر گفتند که یا رسولالله برای ما معجزه باید بیاوری. گفت چه کار کنم؟ گفتند که، این درختی که آنجا هست، بگو کنده شود و جلو بیاید. اینکه من میگویم عین متن نهجالبلاغه است. پیغمبر به ایشان میگویند که این کار را هم بکنم ایمان نمیآورید، میگویند نه حالا شما انجام بده، ما ایمان میآوریم. امیرالمومنین میگویند که پیغمبر دستور دادند که پاشو بیا جلو. درخت کنده شد و جلو آمد، بعد گفتند که بگو برگردد به عقب. حالا یا ترسیدند یا هرچی. برگشت عقب. گفتند اینطوری قبول نیست. بگو نصف شود، نصفش بیاید جلو، باور بفرمایید جوک تعریف نمیکنم، عین متن نهجالبلاغه است. نصفش بیاید جلو. پیغمبر دستور دادند نصفش آمد جلو، گفتند بگو برگردد، برگشت. آخرش پیغمبر گفتند: ایمان آوردید؟ گفتند: عجب ساحری هستی! عجب ساحری هستی! دوستان من خودمان را خوب است جای آنها بگذاریم. الان یک پیغمبری، یک امامی، به او بگوییم، میخواهیم ایمان به تو بیاوریم، یک کاری بکن این ستون نصف شود و این جا هم پایین نریزد، بعد این کار را بکند، بعد بگوییم برگردد، برمیگردد. بعد بگوییم چشم بندی میکند، مگر میشود. «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، بیشتر نمیخواهم آیه برایتان بخوانم.
آیهی سورهی مائده را باید برایتان بخوانم که قرآن کریم یک جماعتی را تهدید میکند، اینها میروند پیش پیغمبرشان میگویند، به خدا بگو یک مائدهای از آسمان برای ما بفرستد، برای ما نشانه باشد. خداوند این طوری آیه بیان میکند، میگوید من برایشان میفرستم، ولی اگر فرستادم و ایمان نیاوردند، عذابی میکنم آنها را که کسی را تا به الان به همچین عذابی مبتلا نکردم.
خالص سازی مومنان با ابتلائات
این آیهی قرآن هست، «فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ»، این جنود چه کسانی هستد؟ آن قلیلی که قبول کردند با طالوت به جنگ بیایند. یک جماعتی رفتند گفتند برای ما طالوت بفرست،حکم خدا که آمد الا قلیلا نیامدند با طالوت، الان این جماعت باطالوت آمدند، «قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ» به یک نهر آبی رسیدند، جناب طالوت به اینها گفت خدا دارد شما را این نهر امتحان میکند، «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي»، کسی ازین آب نخورد از من است،کسی ازین آب بخورد از من نیست، فلیس منی. به این کلمه «منی» باید توجه کرد، مثلا میفرماید سلمان منا اهلبیت، از حضرت ابراهیم علیهالسلام قرآن گفته، « فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي»، به کلمه منی میشود مفصل توجه کرد.
ادامه ی بحث، «إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ»، مگر آن کسی که یک مشت آب بردارد و بخورد، غیر آن کسی از من نیست، اگر زیاد آب بخورد، «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ»، از آن قلیلی که آمده بودند همه نشستند و آب خوردند، الا قلیلا منهم، جز عدهی اندکی، «فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ»، هنگامی که ازین نهر گذشتند، چه کسانی؟ طالوت و الذین آمنو معه، باهم، منتهی با همش اینطوری است، من و رفقایم، من و الذین آمنو، «قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» وقتی ازین آب گذشتند، روایات اینطور میگویند که همان عدهای که آب اندک را هم خورده بودند، اینهاام آمدند و گفتند ما طاقت نداریم بجنگیم، ما طاقت جنگیدن نداریم، چند مرحله الان پالایش شده؟ «قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» یک عدهای که باور داشتن به لقالله، به اینکه خدا را میبینند، گفتند «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ»، اینها شدند صابرین، «وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» هنگامی که رسیدند به جالوت، همان کسی که ظالم بود و اینها رفته بودند که با اون بجنگند، «وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ».
آیه را دقت کردید کجا استفاده شدهبود، ما این دعا را در قنوت میخوانیم، «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»، دقت کردید در قرآن این آیه، آیهی افراد دو سه مرتبه پالایششدهی وسط صحنهی جنگ کنار طالوت است، درصحنهی جنگ دعایشان این است، «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»، نمیگویم در قنوت نخوانید، اما اگر صبری که دارد مطرح میشود را نفهمی، نفهمی آیه دارد چیزی را بیان میکند که در آن صحنه اصلا معنا میدهد، «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ» به اذن الله جماعت کنارطالوت را شکست دادند «وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ» جناب داوود جالوت را کشت، همان مستکبری که بر سر اینها سوار شدهبود، «وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ» خدا به داوود ملک داد، حکمت داد، از آن چیزهایی که میخواست به او آموزش داد، علم داد، «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ» اگر اینگونه نبود که خدا دفع میکرد خطرهای برخی مردم را به واسطهی برخی دیگر از مردم، زمین دچار فساد میشد، خدا بر مردم و جهانیان با فضل برخورد میکند.
آیات را برای چه خواندیم، برای اینکه یک نمونه از مدلهای برخورد خداوند و توصیفهای خداوند، از جماعت مومنین را ببینیم، جماعت مومنینی که دو سه مرتبه از اول با یک ادعای سنگین آمدند پیش پیغمبر خدا، دو سه مرتبه جز قلیلی از آنها نماندهاند، و بعد به واسطهی آن فئهی اندک باقیمانده، خدا فساد سنگین جالوت و قبطیانی که بر بنیاسرائیل بعد از زمان حضرت موسی سوار شدهاند را دفع کرده.
برخورد خداوند با فساد در زمین
ویژگیهای همراهی خدا در این آیات مشخص بود و هست، آیات را باهم بیشتر میبینیم انشالله. دوستان من ازین دسته آیهی طالوت، چند تا نکته خاص را دربحثمان بیان کردم، محوریت را روشن کردیم، مدل پرداختن خدا، فضلش را به مردم بیان کردیم، قرآن اینطور کرد، میگوید اینها رفتن شکسشان دادند، ما اینطوریم، اگر بخوایم جلوی یک فسادی را بگیریم اینطوری عمل میکنیم، ما اگر بخواهیم جلوی فساد را بگیریم با بعضی الناس جلوی فساد را میگیریم و این سنت قطعی خداست.
حال انشالله جلوتر بریم و دسته آیات دیگر را هم ببینیم، منظومه و مجموعه نگاه قرآن به جماعت مومنین، به پدیده مردم و نقششان در فضای حکمرانی روشن میشود انشالله.
یاد امام خمینی(ره)
باتوجه به اینکه در آستانه رحلت امام هستیم یاد بکنیم از امام عزیزمان، السلام علیک یا روحالله، این عبارت را در نماز جمعهها میشنیدیم، ما برای امام به اندازه یک امامزاده روستامون احترام قائل نیستیم، بسیاری ازین دورهم نشستنها و هیئت گرفتنها را ما مدیون امام هستیم، اینکه در جامعه ما دین احترام دارد مدیون امام هستیم، السلام علیک یا روحالله، این مردی که قرآن را در جامعه ما احیا کرد، غدیر را در جامعه ما احیا کرد، ولایت اهلبیت را در جامعه ما احیا کرد، السلام علیک یا روحالله اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِیعُ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلاِءمِیرِالْمُؤمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ، این بخشی از متن زیارتنامهای است که آقای جوادی آملی، نوشتند وکنار قبل حضرت امام به بیان آیتالله جوادی آملی نصب شدهاست. خدارحمت کند امام عزیز را، مردم و مومنین جامعه ما وقتی امام را از دست دادیم بسیار براو احترام گذاشتند، ما که نبودیم، شماهم نبودید احتمالا، ما امام را ندیدیم اما فیلمهایی که دیدیم، این است که مردم برای تشییع یک ولی خدا کولاک کردند، برای تشییع یک ذریه حضرت زهرا، مردم خودشان زیر دست و پا میرفتند برای اینکه بدن امام با احترام بیشتری دفن بشود، حق هم همین است، امام بزرگوار ما احیا کنندهی دین است، حق همین بود، همین تشییع میلیونی باید انجام میشد.
روضه پایانی
اما بمیرم یک ذریه حضرت زهرایی را من سراغ دارم، السلام علی من دفنه اهل القری. بهخدا ابیعبداللهالحسین ذریهی زهرا بود، به خدا ابیعبداللهالحسین برای احیای دین خدا قیام کرده بود، به خدا ابیعبداللهالحسین با زن و فرزند آمدهبود هزینه بدهد، حق نبود فقط روستاییان دور کربلا بیایند ابیعبدالله را بخواهند دفن کنند، بدن مطهر امام عزیز ما را سه روز در آن جایگاه در مصلای تهران قرار دادند، مردم میآمدند زیرات میکردند، توسل میکردند، امامشان را از دست دادهبودند، حق داشتند میخواستند از همهجا بیایند امام را ببینند، لااقل تابوت امام را ببینم، الهی بمیرم من یک آقایی را سراغ دارم سه روز بدنش روی زمین داغ کربلا قرار دادهشود، الهیبمیرم این بدن عریان بود، روی زمین قرارش دادهبودند.
صلیالله علیک یا سیدناالمظلوم یا اباعبدالله