ویرگول
ورودثبت نام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۱۷ دقیقه·۳ سال پیش

مقصد مسیر از زبان امام حسین (ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد و علی اله الطیبین المعصومین المقربین

عصر روز عاشورا هست، دل‌ها متوجه مسائلی است که بر خاندان حسینی، آل الله وارد می‌شود. ان‌شاالله که خداوند سبحان این دل‌هایی که مملو از محبت امام حسین علیه السلام و اهل بیت ایشان هست، محل توجهات و عنایت‌های ویژه خودش بفرماید، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

آیت‌الله محمدباقر صدر

یک روایتی از سرور و سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین، نقل شده، روایت بسیار عمیق، بسیار پرنکته و روایتی متعالی است. هم حکمت نظری در آن است، هم حکمت عملی در آن است؛ منتهی قبل از اینکه من این روایت را به محضر شریف شما بزرگواران تقدیم بدارم، جمله‌ای را می‌خواهم به عنوان مقدمه از حضرت آیت‌الله شهید محمدباقر صدر خدمتتان عرض کنم. به تعبیر بعضی از اساتید ما، آیت شهید محمدباقر صدر در عراق، در حوزه‌ی نجف، چیزی شبیه به شخصیت استاد شهید مطهری در ایران بود. البته تفاوت‌هایی وجود داشت. شهید مطهری جنبه‌های اجتماعی و فلسفی‌اش خیلی غلبه داشت، ولی شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر جنبه‌های فقهی و اصول فقهی و حوزوی‌اش بیشتر غلبه داشت. عزیزانی که طلبه هستند می‌دانند یک تحول عمیقی در حوزه‌ی تعلیم اصول فقه به وجود آورد؛ برخی از بحث‌های فقهی که کمتر مورد توجه قرار می‌گرفت، ایشان در آن کارهای جدی انجام داد.

حیات غربی

یک بیانی در برخی از آثارشان دارند، بیان بسیار زیبایی است در مقایسه بین فضای دینی و فرهنگ اسلامی با آنچه را که در فضای اندیشگانی و حیات و زندگی غربی انجام می‌شود. ما وقتی می‌گوییم حیات و زندگی غربی، منظور ما منطقه نیست. همین اندیشه و همین تفکر چهار هزار سال پیش هم بوده؛ به گونه‌های مختلف در اعصار مختلف، بروز می‌کند. گاهی از اوقات در شرق جغرافیایی است؛ گاهی اوقات در غرب جغرافیایی است. ایشان می‌فرماید که فرق میان فرهنگ و حیات زندگی غربی با آنچه که در اسلام است، این است که در فضای غربی ابتدا مسئله آزادی مطرح می‌شود ولی یک مقدار که می‌گذرد، سر از بندگی و بردگی درمی‌آورد. خب اول مطرح می‌شود که همه آزاد هستند. خب این هم چیز خوشایندی است. معمولاً هم وقتی آزادگی در سطح اول مطرح می‌شود، معلوم است که منظور چیست. مبانی فکری آن‌ها نیز همین را اقتضا می‌کند. این که مثلاً ما می‌بینیم در چند ماه اخیر مثلاً در فرانسه قانونی گذاشته می‌شود که ازدواج محارم اشکالی ندارد، خب این بر اساس مبانی است. یعنی مبانی فکری که وجود دارد به لحاظ اگر غیر از این گفته بشود، تناقض است.

آزادی و بردگی

اگر چیزهایی مشابه این هست، بر اساس مبانی اول آزادی است. هر چه دل انسان خواست انجام بدهد، فقط دیگران را اذیت و آزار نکند. اول آزادی است، ولی وقتی انسان وارد این آزادی شد، به تعبیر روایات ما به تدریج اسیر و بنده شهوات خودش خواهد شد، آنچنان که نمی‌تواند جلوی مواضعی که عقل خودش می‌گوید نادرست، غلط و خطرناک است، بایستد. در روایت از امیرالمؤمنین هست که می‌فرمایند: «عَبدُ الشَّهوَةِ أسیرٌ لا ینفَک أسرُهُ» کسی که اسیر شهوت خودش باشد، در یک اسارتی است که آزادیش ممکن نیست. حبس ابد است. مثل فردی که دچار برخی از اعتیادها شده باشد؛ اول می‌گوید که آزادی است و من دوست دارم، داخلش می‌رود. گام اول، گام دوم، گام دهم، گام بیستم...، دیگر می‌بیند در مخاطره افتاده است. عقلش می‌گوید نکن! چون به جسمت ضرر می‌زنی، به شرافتت ضرر می‌زنی، به دیانتت ضرر می‌زنی، به خانواده‌ات ضرر می‌زنی، به جامعه ضرر می‌زنی؛ اما دیگر نمی‌تواند از این فضا خارج بشود.

ابتدا مسئله آزادی مطرح می‌شود، هر چه دلتان می‌خواهد! ولی بعد سر از اسارت عمیق درمی‌آورد. بسیاری از استعدادهای انسان، تحت خروارها شهوات نفسانی انسان تلمبار می‌شود و نمی‌تواند بروز پیدا کند. ای کاش فقط اسارت شهوات خودش در کار بود، اسیر شهوات دیگران می‌شود!

سیستم‌های حاکم بر اساس حرص و طمع و سودطلبی و امثال این‌ها است. وقتی ما بحث آزادی را به آن شکل مطرح می‌کنیم، در آخر سر از بردگی نفس در می‌آورد، در آخر سر از بردگی طواغیت درمی‌آورد، در آخر سر از بردگی ثروتمندان در می‌آورد، در آخر سر از بردگی و بندگی مدرن درمی‌آورد.

بندگی

شهید صدر می‌فرماید آنجا اول حرف آزادی مطرح می‌شود، ولی به تدریج سر از بندگی درمی‌آورد. برعکسِ فرهنگ دینی و اسلامی. در فضای دینی و اسلامی گفته می‌شود اول که کسی وارد می‌شود، بندگی کند. باید این کارها را انجام بدهی، این کارها را نباید انجام بدهی، چشمت را باید حفظ بکنی، زبانت را باید حفظ بکنی، نماز باید بخوانی، روزه باید بگیری، حجابت را باید نگه داری، اول بندگی است! ولی بندگی به تدریج سر از حریت حقیقی و آزادگی و مالکیت بر نفس درمی‌آورد.

به تعبیر زیبای امام صادق (ع): «العُبودِیةُ جَوهَرَةٌ کنه‌ها الرُّبوبیةُ». حضرت امام این را در آثارش می‌آورد، اصلش در مصباح الشریعه حضرت امام صادق هست. عبودیت و بندگی یک حقیقتی است که مغز او رسیدن به ربوبیت است. اولین مرحله ربوبیت، ربوبیت بر اعضا و جوارح خود است. ابتدا تسلط بر اعضا و جوارح خودش را ندارد، صحنه حرام پیش می‌آید، بدون اختیار چشمش نگاه می‌کند؛ جلسه‌ای واقع می‌شود، خبری می‌داند که دیگران نمی‌دانند، نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد، اختیار جوارح در دست او نیست! او اسیر تمایلاتی است که مسلط بر وجود اوست. ولی اگر در مسیر بندگی سعی بکند تلاش کند؛ خیلی مشکل است، ولی بگذار یک دفعه طعم بندگی را بچشد؛ دفعه‌ی دوم راحت‌تر، دفعه‌ی سوم راحت‌تر، دفعه چهارم راحت‌تر.

توجهات مؤثر

به تعبیر امیرمؤمنان، علی علیه صلاه و السلام می‌فرمایند وقتی صحنه‌ی گناه و معصیت پیش می‌آید، آن‌جا این نکته را توجه کنید: «اذکُروا انقِطَاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقَاءَ التَّبِعاتِ» چندتا دستور کاربردی ائمه‌ی معصومین دارند، یکی این است؛ این لذت زود می‌رود ولی تبعاتش باقی می‌ماند. این مثل یک شکلاتی است که اولش شیرین است انسان می‌خورد ولی داخلش سم است؛ اولش یک مقدار لذت است ولی بعدش، تبعاتش، زندگی انسان را می‌گیرد.

از چیزهایی که باید توجه داشته باشید در مسئله گناه و در روایات چندین باب دارد، یکی توجه به گذر عمر و مسئله‌ی یاد مرگ است. چقدر فرمودند که یاد مرگ، انسان را از گناه پیراسته می‌کند، یک مقدار این‌ها را مراعات بکند، احساس می‌کند از بردگی و بندگی دارد آزاد می‌شود، فکر می‌کرد هیچ‌وقت از این گرفتاری که در آن افتاده نمی‌تواند نجات پیدا بکند. ولی یک مقدار مخالفت، یک مقدار بندگی خدا، یک مقدار تمرد شیطان آن‌وقت آرام‌آرام می‌بیند که «العُبودِیَّه جَوهَرَهٌ کنه‌ها الرُّبوبیّه» عبودیت، حقیقتی است که ظاهرش بندگی است به تعبیر شهید صدر، اولش بندگی است، ولی مغز او حرّیت و آزادگی است. این اولش است، بعد از آن تسلط بر خیال، تسلط بر بسیاری از خلقیات درونی، از این هم بالاتر، آرام‌آرام می‌بینید می‌تواند بر دل‌های دیگران تسلط پیدا بکند، خداوند محبت او را در دل‌های دیگران می‌اندازد، آرام‌آرام می‌بینید قدرت او و ربوبیت او تا به حدی می‌رسد که در نهایت خلیفه الله می‌شود.

این مسیر، مسیر خلافت الهی است. اولین مقام خلافت الهی، خلافت بر اعضا و جوارح و تمایلات و قوای درونی است. اول، بندگی است ولی این بندگی سر از آزادگی درمی‌آورد! آنچنان این آزادگی ارتقا پیدا می‌کند -آن روایتی که درباره‌ی منطق احرار مطرح است که عده‌ای چگونه بندگی می‌کنند که الان نمی‌خواهم وارد آن بحث بشوم- ولی آن نقطه‌ی اوجش این است که فقط چون خدا را شایسته‌ی عبادت می‌بیند، حتی نه به‌خاطر دلدادگی به بهشت یا ترس از جهنم نه! فقط آن آزادگی بسیار عالی است که از آنِ معصومین علیهم السلام و خُلَصان شیعیان از امیرالمؤمنین است، مال همه کس نیست، ولی مسیر بندگی ما را به آنجا می‌کشاند.

شهید صدر می‌فرماید در اسلام، در دین اول می‌گویند آقا باید اطاعت کنی باید بندگی بکنی، آدم ممکن است یک مقدار خوشش هم نیاید ولی وقتی عمیق می‌شود می‌بیند نه، در مغز این بندگی، آزادگی، مالکیت، تسلط، در مغزش این‌ها وجود دارد.

مقصد این مسیر از زبان امام

امام حسین (ع) چه می‌فرماید؟ خیلی روایت ناب و فوق العاده‌ای است. امام حسین (ع) می‌فرماید که «یا ایها الناس...» این خطاب است، این خودش خیلی مهم است، «یا ایها الناس.. ما خَلَقَ العِباد إلاّ لِیَعرِفوهُ» خداوند متعال بندگان را خلق نکرده فقط به یک هدف، خداوند متعال بندگان را برای چه خلق کرده؟ خداوند متعال انسان‌ها را خلق کرد برای اینکه به معرفت الله برسند. حضرت حصر کرده، «ما خَلَق الله العِباد إلاّ لِیَعرِفوهُ» معرفت خداوند سبحان خیلی مهم است!

حالا عزیزانی که در حوزه‌ی برخی از این مباحث اهل معرفت مطالعه‌ای اگر داشته باشند، یک روایتی را معمولاً آقایان عرفا اینجا نقل می‌کنند و بعد دیگران نقدشان می‌کنند، «کُنتُ الکَنزاً مَخفِیاً فَأحبَبتُ أن اُعرَف فَخَلقتُ الخَلق لِکَی اُعرَف» خب یکم سند این روایت ضعیف است، خیلی‌ها به این روایت اشکال می‌گیرند که از کجا شما این را آوردید؟ الان شما در فرمایش امام حسین (ع)، به صراحت همین محتوا را می‌بینید.

آن‌جا روایت این است که از رسول گرامی اسلام (ص) نقل می‌شود، سندش خیلی قوی نیست «کنت کنزً مخفیاً...». خدا می‌گوید من گنج مخفی بودم دوست داشتم شناخته بشوم، خلایق را خلق کردم تا شناخته بشوم. دنیایی حرف و بحث اینجا وجود دارد. انقدر مباحث گسترده و مبسوط اینجا مطرح کردند در ارتباط با حرکت حبی که اصلاً چرا خداوند خلقت را ایجاد کرده؟ برای چی؟ سِرّش چیست؟ خدا چه انگیزه‌ای برای خلقت داشته مگر خدا ناقص است؟ خدا کامل مطلق است، نقصی ندارد، پس برای چی خلق کرده؟ از این روایت، از روایتی که از رسول گرامی اسلام مطرح است، از روایت دیگر که از فرمایشات امام حسین (ع) است، این استفاده‌های بسیار مهم صورت می‌گیرد. حضرت می‌فرمایند «ما خلق الله العباد الا یعرفوه» الان وارد بحثش نمی‌شویم. بعد می‌فرماید «فإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ» یکی از نتایج معرفت الهی این است، وقتی معرفت خدا پیش بیاید، انسان به طرف بندگی خدا حرکت می‌کند. آن فرمایش امیرالمؤمنین چیست؟ «...ولکن وَجَدتُکَ أهلاً لِلعِبادَه...» وقتی انسان خدای قادرِ مطلقِ عالِمِ عظیم که همه‌ی حقایق در دست اوست، ما اینطور ایمان داریم دیگر، گاهی اوقات به لوازم ایمانمان توجه نمی‌کنیم، می‌گوییم به خدا ایمان داریم، توجه نمی‌کنیم به چه ایمان داریم، به چه معرفت پیدا کردیم!

چطور حضرت امام مرتب می‌فرمود که عزیزان اطلاع دارند، ولی قبل و بعد آن هم بسیار زیبا است که می‌فرماید: «همه جا محضر خداست» به لوازم بحث هم باید توجه کنیم یا نه؟! لازمه معرفت الهی بندگی خدا است، «...فإذا عرفوه عبدوه...»(روایت امام حسین علیه السلام)؛ اگر معرفت نباشد، یک‌جایی مشکل دارد یا با غفلت همراه شده است، به آن توجه نکرده‌ایم. اگر معرفت الهی درست شکل بگیرد، لازمه لاینفک آن بندگی خدا می‌شود؛ برای چه بندگی دیگران را بکند؟! مبدأ حقیقی تمام هستی که همه چیز ما در دست او است؛ سلامتی، بیماری، زندگی، حیات، امکانات، نعمت‌های ما و ...، هرچه هست، همه در دست او است. همه قوانین طبیعت، قوانین او است، مگر ما کس دیگری در این عالم داریم؟! مگر ما مشرک هستیم؟! مساله معرفت الهی خیلی مهم است.

ما هر فضایی که داشته باشیم، در هر رشته کاری هم که باشیم، حتماً باید یک چیز را دنبال کنیم، معرفت الهی! چیزی نیست که به راحتی از آن بگذریم، سعادت ما به آن وابسته است. الان در این روایت حضرت می‌فرمایند: غایت حقیقی و نهایی در معرفت الله منحصر است. آیا ما می‌توانیم از معرفت الهی سر باز بزنیم؟! آیا ما می‌توانیم معرفت الهی را دست کم بگیریم؟! همین دست‌کم‌ها بود که اتفاقاتی را در جهان رخ داد، تنظیم جغرافیای علوم را به هم زد. معرفت الهی باید در رأس باشد؛ بقیه چیزها، همه علوم و ... باید ذیل معنا شود. لازمه معرفت خدا، بندگی خداوند است، «...فإذا عرفوه عبدوه...» خب لازمه بندگی خدا چه چیزی است؟ این همان نکته‌ای است که می‌خواهیم به فرمایش شهید صدر پیوند بزنیم، ایشان می‌فرمایند: «...و إذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه»؛ وقتی کسی بنده خدا شود، دیگر نیازی ندارد بندگی غیر خدا را بکند.

سرسپردگی

یکی از استفاده‌هایی که از این روایات می‌شود، این است که انسان خواهی نخواهی بندگی می‌کند؛ بندگی چیست؟ بندگی اطاعت محض و سرسپردگی است، وقتی طرف گفت این کار را بکن، بگویی چشم، می‌کنم. انسان خواهی نخواهی بنده کسی یا چیزی است، حالا می‌خواهد بنده چه کسی یا چه چیزی باشد، اختیار با خودش است! اختیار ما در این فضا است، نه اختیار اینکه من بندگی بکنم یا نکنم! خیر، انسان در مسیر بندگی است. انسان می‌تواند عبدالبطن، شکم پرست باشد، می‌تواند عبدالهوی باشد؛ نص صریح قران است: انسان می‌تواند هوای نفسش را خدای خودش قرار دهد، هر چه هوای نفس گفت، بگوید چشم. انسان می‌تواند به طواغیت زمان هر چه گفتند، بگوید چشم؛ بدون اینکه فکر کند و بیاندیشید، بدون اینکه اختیار داشته باشد؛ انسان بالاخره بندگی می‌کند، بنده چه می‌خواهد باشد؟ می‌تواند در مسیر بندگی خدا باشد. حالا اگر بحث‌هایی اهل معرفت در این‌جا مطرح می‌کنند تا برسند به کسی که خود «خدا» را عبادت بکند که خیلی راه است.

آن فرمایشی که از امام باقر (ع) است «بِنا عُبِدَالله. وَ بِنا عُرِفَ اللهُ...»، به وسیله ما خدا بندگی می‌شود و به وسیله ما خدا شناخته می‌شود...، یک تفسیرش این است، چند جور تفسیر کرده‌اند. یک تفسیر این است که اگر ما نبودیم، خداوند متعال، به حق معرفت، خود پیامبر می‌فرمایند «ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک» ولی همان مقدار که میسور بشر هست به‌وسیله معصوم، خدا شناخته شده است، «...بِنا عُبِدَ الله...»، یعنی اگر امام حسین (ع) نبود اصلاً الله پرستش نمی‌شد بعد اکنون ما خیلی تلاش کنیم که عبدالرازق یا عبد یکی از اسمای الهی باشیم. خیلی باید شکرگزار باشیم که مثلاً عبدالهوا یا مثلاً عبدالبطن یا عبد الطاغوت نباشیم، عبدالرازق یا عبدالشافی باشیم. الله اسم جامع تمامی کمالات هست، هرکسی نمی‌تواند عبدالله شود! شریف‌ترین اسم به تعبیر رسول گرامی است که فرمودند شریف‌ترین اسم که بعد از آن هیچ اسم شریف دیگری وجود ندارد عبدالله است! عبدالله، فقط خدا را بپرستد. یک آزادگی عجیب، حریت عظیم در زندگی‌ش پیدا می‌شود و در کنارش خواهید دید چه التذاذی کسب می‌کند و برکتی دارد و از سرور باطنی بهره‌مند می‌شود چون از همه بندها آزاد شده است. چه کسی را می‌پرستد؟ عظیم‌ترین حقیقت عالم که اعظم از او وجود ندارد چون خودش افتخار عظیمی است، چون این در مسیر خلیفه‌اللهی پیش می‌برد.

می‌فرماید وقتی کسی بنده خدا شود، آن‌گاه «...اسْتَغْنُوا بِعِبادَتِهِ عَنْ عِبادَةِ ماسِواهُ...»، بیانی حضرت امام در اوایل انقلاب داشتند که می‌فرمایند ما می‌خواهیم که شما آقا شوید، اصل حرف دین این است، می‌خواهد هر کسی سرش بالا باشد، نسبت به هوای نفس؟ خیر، آن در اختیار من است. شریعت همه‌ی توازن‌ها را حفظ کرده است. یکی از وجوه اعجاز دین این است که همه‌ی مراتب را در یک توازن عالی حفظ کرده است. کجای شریعت گفته شما نباید التذاذ به خوراک یا پوشاک یا امکانات مادی یا مسائل جنسی داشته باشید؟ بله گفته‌است که نباید التذاذهای دنیوی شما مانع التذاذهای خیالی، وهمی، عقلی و قلبی بشود. ما که فقط ماده نیستیم! اینجا معرفت الله اثرش را می‌گذارد. هسته‌شناسی، جامعه‌شناسی، اثرش را می‌گذارد.

هدف خلقت انسان

انسان شگفت‌زده می‌گوید که یکی از وجوه اعجاز دین این است، برنامه‌ای که دین می‌دهد چیست؟ اگر انسان منحصراً در ماده بود، که خب چرا باید جلویش را بگیریم؟ خب لذت ببرد. عرض کردم برخی جاها می‌نشینیم، بحث می‌کنیم، استدلال می‌کنیم، برای شما اثبات خواهم کرد که انسان خلق شده است برای لذت بردن! هیچ تردیدی نباید در آن بکنیم. ولی چه لذت بردنی؟ تا چه حدی؟ لذت‌بردن‌ها مراتب دارد. این انسان اگر منحصر در ماده بود، اگر با مرگ مسئله تمام می‌شد، خب می‌شد یک جور دیگر حساب کرد. اما عمر محدودی که به ما دادند که اولاً محدود است، بسیار کوتاه است، ثانیاً اصلاً زمان آن هیچ تعهد ندارد. بر فرض مثال، چه کسی می‌تواند تعهد بدهد که چقدر زنده است؟ هیچ معلوم نیست. فقط مقداری که گذشته است، معلوم است. مقداری که در آینده می‌آید، نامعلوم است. انواع حوادث وجود دارد، اگر کسی بگوید من خیلی سرحال و سالم هستم، تصادف پیش می‌آید، هزار مسئله وجود دارد. همه مسائل بهداشتی را رعایت می‌کنم، ورزش می‌کنم، غذای خوب می‌خورم، خب باشد. وقتی شما مسئله مرگ را توجه می‌کنید، می‌بینید هیچ تعهدی نیست که این چه مقدار در آینده ادامه پیدا می‌کند! خب زندگی مادی ما چنین وضعی دارد. با همه این وضعیت، اگر ما می‌دانستیم، اگر این مطلب مسلم می‌شد که با مرگ همه چیز تمام می‌شود، خب باید اینطور برنامه‌ریزی می‌کردیم، کما اینکه بعضی‌ها اینطور برنامه‌ریزی می‌کنند. ولی اگر ما اعتقاد داریم بعد از مردن، حیاتی جاویدان داریم -هم حضرت علامه طباطبایی و هم حضرت آیت‌الله حسن‌زاده می‌فرمود «دیگر تا ندارد، الی ندارد» که بگوییم تا فلان- بی‌نهایت، ابدیت، این شوخی‌بردار نیست. اگر حیات ما منحصر به دنیا نیست، مراتب عظیمی از عوالم وجود دارد،

«إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَار» اگر این هست آن‌ها را چه کار کنم؟ الان فقط در لذت‌های مادی غرق شوم، از آن‌ها محروم نمی‌شوم؟ چه کسی می‌تواند این حرف را بزند؟! کسی که از آن عوالم خبر داشته باشد. حالا به تعبیر این آقایان مثلا سفر سوم و چهارم باشد، بداند چه خبر است. خب او می‌تواند این حرف را بزند. آقا لذت مادی می‌خواهید داشته باشید، لذت جنسی، این حساب و کتابش است این حدش است . این تا این‌جا.

لذت­ متعالی

بعد چه؟ برو دنبال معارف! باید عقلت هم سیراب شود. یک داستانی از علامه حلی (رضوان الله تعالی) نقل می‌کنند می‌گویند که، اگر اشتباه نکنم از ایشان باشد، می‌گویند یک وقتی نیمه‌های شب از خانه‌ی علامه حلی فریاد بلند شد، چه دارد می‌گوید؟ «این المُلوک، این اَبناء الملوک» پادشاهان کجا هستند، پادشاه‌زادگان کجا هستند که ببینند من الان چه لذتی کشیدم؟!

خب چه بود؟ چه خبر بود؟ یک مشکل علمی پیدا کرده بودم الان مدت‌ها نتوانسته بودم حلش کنم. امشب توانستم این مسئله را حل کنم! این چه لذتی است؟ حالا عزیزان بروند در این بحث‌هایی که آقایان دارند مثل فرض کنید که ابن سینا بحث‌هایی دارد که مراتب لذت را توضیح می‌دهد، چقدر نمونه‌های فراوان از لذت وجود دارد. ما دائما فکر می‌کنیم فقط لذت‌های مادی است! نمونه‌های خیلی واضحی از آن را نشان می‌دهد. می‌گوید شما می‌بینید یک شخصی بهترین غذاها را روبرویش گذاشتند، بهترین لذت‌ها را گذاشتند ولی لذت وهمی پیروزی در بازی نمی‌گذارد که دست به غذا ببرد! خیلی بحث زیبایی می‌کند. عزیزان همه‌تان اطلاع دارید گه‌گاهی این بازی‌های نرم‌افزاری و امثال این‌ها آنچنان جاذبه دارد! خب این چیست؟ این چه‌جور لذتی است؟! ذهن دارد لذت می‌برد! فقط لذت به خورد و آشامیدن و مسائل جنسی و امثال این‌ها نیست. تازه در خود آن‌ها هم چقدر ذهن دخیل است، چقدر مسئله‌ی خیال و وهم دخیل است!

از این بالاتر، از این بالاتر، از این بالاتر، لذت‌های عالی، لذت‌های متعالی، لذت‌هایی که یک ذره‌اش قابل مقایسه با تمام لذت‌هایی که بشر در سطح عالم ماده می‌چشد نیست؛ اصلا قابل مقایسه نیست. خب دین معجزه است!

چه‌طور معجزه است؟ معجزه که حتما بحث فصاحت و بلاغت و این­ها که نیست، معجزه است. رعایت سطح ظاهر را کرده است چون ما نیاز داریم. ما جزء عالم ماده هستیم. مگر می‌شود؟ ما امکانات زندگی می‌خواهیم. ولی منحصر در این نیستیم. عرض کردم لذت خیالی هست، لذت وهمی هست، لذت عقلی هست، لذت قلبی هست، لذت روحی هست، لذت سرّی هست که آن‌ها دیگر برای باطنِ باطنِ انسان است، آن‌هایی که دیگر آن چندین لایه‌ی باطن‌ترشان شکوفا شود. چرا بعضی‌ها آنچنان دلداده به زندگی معنوی، مذهبی، الهی و دینی هستند؟! چرا؟ برای چه؟ یک چیزهایی چشیده که زندگی‌اش این‌طوری است. فرمود که «مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ» خداوند خلق نکرده انسان‌ها را مگر این‌که او را بشناسند، «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ »وقتی او را بشناسند، او را بندگی می‌کنند. خب او را بندگی کردند، چه اتفاقی می‌افتد؟ می‌فرماید:«فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ» آیا آزادتر از خود امام حسین(ع) می‌توانید گیر بیاورید؟ چرا می‌گویند سرور و سالار آزادگان عالم؟ آزادمرد!

حریت از زبان امام حسین(ع)

من همیشه عرض کنم این را فقط توصیف کنیم. من چندبار زندگی امام حسین را خوانده‌ام، هر دفعه خواندم، اصلا انسان کوچک و حقیر می‌شود دربرابر این انسان عظیم! لذت می‌برد وقتی زندگی این انسان را مطالعه می‌کند. آزادگی و دین انسان را به این فضا دعوت می‌کند. این‌ها مقتدای ما هستند در این مسیر! این‌ها در پی آزادگی بشر هستند. آزادگی حقیقی انسان. همین‌جایی که وقتی که حضرت خودش تنها شد، خب این ذکر مصیبت‌ها شد؛ من می‌خواهم شاهدی بیاورم. آن جایی که حضرت تنها شدند و در حال مبارزه بودند، زخم‌های زیادی برداشته بودند، حضرت را تیرباران کرده بودند، ناگهان دیدند که این‌ها دارند به سمت خیمه‌ها می‌روند.

در این‌جا فقط یک مرحله از آن حرّیتی که امام مطرحش کرده بودند، بود! حضرت چه فرمودند؟ «یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یکنْ لَکمْ دینٌ، وَ کنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکمْ» حریت چیز عجیبی است. چرا بعضی از افرادی که به ظاهر خیلی رعایت مسائل مذهبی را نمی‌کنند یک دفعه تحولات عمیقی در آن‌ها به وجود می‌آید. چون برده‌ی نفس نیستند، چون آزادند. این آزادمنشی، این مردانگی، گاهی اوقات در بعضی افراد که اصلاً ظاهرشان نشان نمی‌دهد یک دفعه در صحنه‌های عمیق درست عمل می‌کنند. ما در دوران جنگ تحمیلی داشتیم افرادی که اصلاً کسی آن‌ها را به حساب نمی‌آورد! اما چون انسان آزادی بودند، ببینید به کجاها رسیدند، سدها را راحت شکستند، راحت حجاب‌ها را دریدند، راحت پرواز کردند.

فرمودند اگر شما دین ندارید و از قیامت نمی‌ترسید، نفرمودند شما آزاد مردِ هستی باشید! لااقل در زندگی دنیاییتان آزاد مرد باشید. مرد باشید، این‌ها زن و بچه هستند! من این‌جا هستم! شمر گفت: حرف شما درست هست ولی ما اول با خود شما کار داریم...

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام «مکتوبات هیأت ‌الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفسخنرانیمحرم ۱۴۰۰حجت‌الاسلام امینی‌نژاد
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید