اختلاف مادیون و الهیون دربارهی حیات انسان
میان الهیون عالم، معتقدین به ادیان، کسانی به ماورای طبیعت، به متافیزیک، اعتقاد دارند، یک اختلاف عمیق این است که مادیون میگویند حیات ما منحصر در همین چند سالی است که در این دنیا هستیم. «... مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ...» {جاثیه، ٢۴}، ما زندگی دیگری نداریم، بر اساس قواعد طبیعی شکل میگیریم و محقق میشویم، مدتی زندگی میکنیم، بعد فرومیپاشیم و تمام.
در مقابل، الهیون اعتقاد دارند زندگی دنیوی آغاز یک زندگی ابدی است. به تعبیرشان، خداوند سبحان موجودی است که نه آغاز و نه انجام دارد، هم ازلی است و هم ابدی، برخی موجودات دیگر هم همینطور هستند. برخی از موجودات، هم آغاز دارند، هم انجام دارند، خیلی از موجودات طبیعی محض اینگونه هستند، هم آغاز دارند، هم انجام دارند. ولی انسان موجودی است که آغاز دارد، ولی انجام ندارد. انسان موجود ازلی نیست، اما موجود ابدی است.
انسان، موجودی ابدی
مسئلهی ابد، یک مسئلهی اساسی و مهم است. یکی از چیزهایی که بسیار وِرد زبان علامه طباطبایی رضواناللهعلیه بود، همین مسئلهی ابد بود. ایشان میفرمود: همین الآن که در مورد مسئلهی ابد صحبت میکنیم، نه خودمان عمق آن را متوجه میشویم و نه شما عمق آن را متوجه میشوید! الهیون عالم میگویند که ما از زمین میروییم، «وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا» {نوح، ۱۷}، خداوند سبحان شما را از زمین میرویاند. ما آغاز داریم، زندگی دنیوی آغاز حیات ابدی ما است.
ما در دنیا به دلیل دو ویژگیای که در مورد انسان و حیات دنیوی او وجود دارد، خودمان را برای ابدیت میسازیم. ویژگی اول این است که عالم دنیا عالم تغییر است. این خیلی مهم است. به این دلیل که دنیا عالم تغییر است، ما میتوانیم خودمان را عوض کنیم. عوالم دیگر مادی نیستند و چون مادی نیستند، تغییر در آنجا راه ندارد.
انسان، حقیقتی غیر مادی
این اختلاف به یک اختلاف عمیقتر برمیگردد. یعنی اگر بخواهیم ریشهیابی کنیم، که در دل این ریشهیابی استدلال و منطقی که هر یک از این دو گروه دارند هم روشن میشود، آن اختلاف عمیقتر این است که اصلا انسان چه است؟ آیا انسان صرفا یک موجود مادی است؟ یعنی تمام وجودش از ذرات طبیعی تشکیل شده است؟
مادیون میگویند که همهی کنشهای انسانی، تمام آنچه که در انسان میگذرد بر اساس قوانین و قواعد طبیعی قابل تحلیل و توضیح و توجیه است. معنایش این است که همهی اینها قابل اندازهگیری است؛ همهی اینها ابعاد خاص خودش را دارد؛ میشود ما اینها را در عالم تشریح و آزمایشگاه دقیق از هم جدا کنیم؛ هیچ چیز دیگری در اینجا نیست. اما الهیون میگویند شما دو نکته را در نظر نگرفتید.
یک نکته این است که باز دچار آن مغالطه شدید. مغالطه چه است؟ شما میگویید که اگر ما این انسان را قطعه قطعه بکنیم، ریز ریز بکنیم، تشریح عمیق انجام دهیم، چیزی غیر از همین اجزای طبیعی و مادی نیست. الهیون چیز دیگری میگویند. آنها میگویند یک جنس وجود دیگری در انسان هست که اصلا زیر چاقوی جراحی نمیآید. زیر چاقوی تشریح نمیآید.
الهیون میگویند ما در کنار این که این مغالطهتان را روشن میکنیم، دهها دلیل داریم بر این که در انسان غیر از اجزای طبیعی یک حقیقت دیگر هم هست.
یک استدلال که اگر به مغز این استدلال برسیم و توجه بکنیم که این استدلال چه میخواهد بگوید، متوجه میشویم حرف الهیون چه است. الهیون بحثشان این است که انسان نه این که صرفا مادی نیست، اصلا مادی نیست. الهیون میگویند که نه این که انسان فقط ماده نیست، اصلا ماده نیست، انسان حقیقت غیر مادیای است که یا ماده یعنی این بدن را به عنوان ابزار خودش اختیار کرده یا این بدن را فعل خودش قرار داده است.
ساحت «منِ شناختی»
تا قبل از صدرالمتالهین میگفتند حقیقت انسان یک حقیقت ماورای طبیعی است که بدن را به عنوان ابزار خودش گرفته، صدرالمتالهین میفرماید نه ابزار نیست، فعل نفس است.
حرف الهیون این است، غیر از تمام ساحتهای جسدانی و جسمانی که در انسان است، غیر از اینها، آن حوزهی «منِ شناختی» اساسا در هیچ یک از اجزای بدن ما قابل پیدا شدن نیست. اجازه بدهید من کمی این معنا را توضیح بدهم.
شأن مادی و شأن «الْآخِرَةِ» انسان
در یک روایت بسیار عمیق و نورانی از امام صادق علیهالسلام است، اینگونه میفرمایند: «الْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا وَ شَأْنِ الْآخِرَةِ». خیلی روایت عمیق است، من خیلی پیشتر از اینها به این روایت دست نداشتم، اخیرا این روایت را پیدا کردم: «الْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا وَ شَأْنِ الْآخِرَةِ»، انسان از دو شأن خلق شده؛ یک شأن مربوط به دنیا است، یعنی دیده میشود آزمایش میشود، زیر چاقوی جراحی میآید، ما میتوانیم براساس مدلهای طبیعی آن را بفهمیم. تحت قوانین طبیعی است. ولی یک «شَأْنِ الْآخِرَةِ»، این کلمه «الْآخِرَةِ» را خوب توجه بکنید، «الْآخِرَةِ» یعنی از جنس دیگری از وجود، -آخر در عربی یعنی دیگر،- یک جنس دیگری از وجود است. یک شأن دیگری از هستی است، نه آن شأنی که به چشم بیاید، به لمس بیاید، به اعضا و جوارح بیاید، تحت آزمایش قرار بگیرد، آن جنس دیگری است. انسان از دو شأن خلق شده است.
امام صادق (ع) میفرماید: شان «الْآخِرَةِ» از آسمان -که اینها همه تعبیرات دارد، در جای خودش باید معنا شود.- تنزل میکند با شان طبیعی، در یک فرایند بسیار مهم که اختلافات زیادی اینجا است که این ترکیب چگونه است، وقتی این ترکیب رخ دهد، انسان حیات زمینیاش شکل میگیرد، ادامه میدهد تا در یک مرحلهای -حالا راجع به حقیقت مرگ انشاالله بحث خواهیم کرد.- مساله مرگ رخ میدهد.
نگاه مادیگرایانه
در روایت امیرالمومنین هست که میفرماید انسان حبس در دنیا شده است. انسان خُلَقَ للآخره. حقیقت انسان آنسویی است نه این سویی. انسان یک سنگ نیست؛ انسان یک گیاه نیست؛ انسان یک جماد نیست؛ انسان آب و خاک نیست. اینها همه مقدمات شکلگیری انسان است. انسان از جنس آخرت است. از جنس جهان دیگر است. این حقیقت میپیوندد به قدس اولی. بله این حقیقت وقتی به طرف قدس اولی برود، همه میروند، ولی رفتنها مختلف میشود. ما برای همه چیز در دنیا سیستم علی و معلولی و سببی و مسببی قائل هستیم. یک کشاورز میداند اگر آبیاری نکند یک وضعیت دارد اگر آبیاری نکند یک وضعیت دارد. یک کشاورز میداند اگر درست آبیاری بکند یک وضعیت دارد اگر درست آبیاری نکند وضعیت فرق میکند.
دقیق اگر بشوید، کوچکترین کاری که یک باغبان یک زارع یک کشاورز انجام می دهد در ثمرش اثر دارد. همه جا ما این را قبول داریم ولی وقتی میرسیم به اعمالمان، به رفتارمان، به گفتارمان ،به اخلاقمان ، انگار اینها هیچ سیستم مسببی و علی و معلولی ندارد. قرآن بارها میفرماید آیا آنهایی که علم دارند با آنهایی که علم ندارند مساوی است؟ آیا آنهایی که نور دارند با آنهایی که نور ندارند مساوی است؟ آیا آنهایی که تقوا دارند با آنهایی که تقوا ندارند مساویند؟
هفت گروه هستند که تحت عنایت خداوند سبحان قرار میگیرند!
در روایتی از رسول الله (ص) هست که وقتی حضرت میخواهند چگونگی ملاقات انسانها با خداوند توضیح دهند گروههایی را ذکر میکنند، میفرمایند که : « سَبْعَةٌ فِي ظِلِّ عَرْشِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ...» { الخصال ج2 ص342}یعنی هفت گروه هستند که وقتی شأن آخرتشان جدا شد و به سمت قدس اولا ملحق شد، این هفت گروه ذیل سایه عرش الهی در امان هستند، آن روزی که اصلا سایهای وجود ندارد.
این را هم توجه بفرمایید، این که میگوید سایه عرش الهی، این همان عوالم نور است. منظور از سایه پناه آن است. به آنجا ملحق میشود. هفت گروه هستند که تحت عنایت خداوند سبحان قرار میگیرند. چون شان آخرتشان را درست ساختند. یکی از آن هفت گروه «إمامٌ عَدْلٌ» است، حاکم عادل، مدیر عادل. یکی «شابٌّ نَشَأَ في عبادة الله» الله اکبر! این ها بزرگ اند. جوانی که اصلا در بندگی خدا رشد کرده است! جوانی که در این هیئت ها رشد کرده، دلداده اباعبدالله است... . این شان آخرتش نورانیِ نوارنی است. این ملحق به نورالانوار میشود. شخص سوم «رَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّى لاَ تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ يَمِينُهُ» اینها مردان بزرگ اند! با دست راست خودش صدقه میدهد، اما دست چپش هم متوجه نمیشود. یعنی در بوق و کرنا نمیکند! عظیم است، برای آخرت فکر میکند. این نکته را توجه داشته باشیم، ما -خودم را عرض میکنم- اکثر کارهایی که میکنیم، حتی آنهایی که رنگ مذهبی و دینی دارد، شان دنیوی متاسفانه به آن میدهیم. شان اخروی به آن بدهیم! به فکر آخرت باشیم! به فکر سرای دیگر باشیم. «وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى» همه شما تک تک به سوی ما میآیید. یوم الجمع است، ولی هرکسی خودش است، دنیای خودش را دارد. همین جا که عزیزان نشستهاند، هزاران دنیای مختلف کنار هم هستند. اینجا همه انشالله بهشتاند و مراتب بهشتی، ولی میشود دو نفر در کنار هم باشند، یکی جهنمی و یکی بهشتی. چون این دو نفر که کنار هم نشستهاند شان دنیاییشان در کنار هم است. شان اخرویشان فرسخها با یکدیگر فاصله دارد. بعدی کیست؟ «رَجُلٌ ذَكَرَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِياً فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ مِنْ خَشْيَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَجُلٌ لَقِيَ أَخَاهُ اَلْمُؤْمِنَ فَقَالَ إِنِّي لَأُحِبُّكَ فِي اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» ان کسی که به این درجه از معرفت رسیده، در شب ها و سحرهای خلوت به یاد خدا میافتد و از خشیه الهی اشک میریزد! خشیت خیلی معنای عجیبی دارد، در جای خودش باید بحث شود. این وقتی شان اخروی اش جدا میشود در ظل عرش الهی است، در پناه حضرت حق است. الهی است. خدایی است.در ذیل رحمت خدا است. بعد میفرمایند...
«...رَجُلٌ قال لأَخَیه اَلْمُؤْمِنَ...» فرد دیگری که جزو این چند نفر است، می گوید «.. إِنِّي لَأُحِبُّكَ فِي اَللَّهِ... » این خیلی چیز عجيبی است، من فرصت بسط ندارم، می فرماید کسی که به برادر مومنش که رسید، می گوید من تو را در راه خدا دوست دارم. این ابراز محبت، آن هم در راه خدا. شخص بعدی «... رَجُلٌ خَرَجَ مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ فِي نِيَّتِهِ أَنْ يَرْجِعَ إِلَيْهِ...» ان کسی که با مسجد خو کرده، مسجد یکی از درهای بهشت است، مسجد یکی از جاهایی است که انسان های فراوانی در آن بهشتی خواهند شد. شان اخروی شان متعالی و نورانی می شود. اخلاقشان اسلامي می شود، اعمالشان اصلاح می شود. بله، مواظب باشیم حضور ما در مسجد چه معنایی دارد، باز شیطان می خواهد برگرداند به شان دنیوی. انهایی که هیات امنا می شوند و مسئولیتی می پذیرند، دائما این خطر جدی است که شیطان انها را فریب دهد و دوباره به شان دنیوی برگرداند.«... رَجُلٌ خَرَجَ مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ فِي نِيَّتِهِ أَنْ يَرْجِعَ إِلَيْهِ..» از مسجد می رود بیرون ، نماز می خواند و می گوید باز هم می آیم، باز هم می آیم. یعنی با مسجد خو کرده است.
بعد می فرماید شخص دیگری که جزو این افراد است «...رَجُلٌ دَعَتْهُ اِمْرَأَةٌ ذَاتُ جَمَالٍ إِلَى نَفْسِهَا فَقَالَ إِنِّي أَخافُ اَللّهَ رَبَّ اَلْعالَمِين» در صحنه هایی که پای انسان می لغزد، ان کسی که زن صاحب جمالی او را به سوی خودش دعوت می کند، در انواع صحنه های حرام و آلوده، اما او چه می گوید؟ می گوید من از رب العالمین می ترسم. این انسان بزرگی است. این انسان بزرگ به حقایق بزرگ ملحق می شود. این که کسی توجه توحیدی داشته باشد، عظیم است.