ویرگول
ورودثبت نام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

می‌خواستم وارد این جو نشوم! اما...

حال‌و‌هوای ترم اول برای من خیلی سنگین بود! اصلا نمی‌دانم این حجم از غریبی با جو دانشگاه از کجا می‌آمد؛ به‌اندازه‌ای حس غریبی می‌کردم که حتی سرم را برای دیدن پوستر برنامه‌ها بالا نمی‌آوردم.این بار فرق می‌کرد...عکس ایوان طلا توجه مرا به خودش جلب کرد، یک تیتر جذاب هم بالای آن بود، پابوس عشق...


_ در دل می‌گفتم: نمی شود که نرفت! نگرانی را کنار می‌گذارم؛ مهم نیست کسی را نمی‌شناسم... فقط به حرم می‌روم!

با همین دید اردوی پابوس را ثبت‌نام کردم و شوقی که داشتم فقط برای زیارت بود.

سه شنبه ۲۹ بهمن ۹۸آخر شب از ایستگاه راه‌آهن تهران راه افتادیم، اگر این خاطره راهم‌کوپه‌ای‌هایم نمی‌خوانندباید بگویم که از صبح به شدت کار کرده بودمکه حسابی خسته باشم بتوانم راحت بخوابم که وارد جو بچه‌ها نشوم؛ هنوز نمی‌توانم درک کنم چگونه با وجود آن همه خستگی، تا صبح با بچه‌ها حرف زدیم و چگونه مجذوب ذوق چشمان‌شان شدم.طوری از هیئت و برنامه‌های هیئت و پابوس‌های سال‌های قبل تعریف می‌کردن که اردو شروع نشده، ذهنیتم کامل تغییر کرد.

دومین اتفاق جذابی که مرا به خود جلب کرد وقتی بود که به حسینیه رسیدیم و متوجه وجود یک تیم پیش‌قراول شدیم که برای آرامش داشتن اردو همه‌ی کار‌ها را از قبل انجام داده بودند. واقعا همه چیز برنامه‌ریزی شده بود! واقعا ممنون‌شون هستم...

حزنی وجودم را گرفته بود وقتی می‌دیدم چند نفر از هم‌ورودی‌هایم دارند با کادر همکاری می‌کنند، آنقدر جو قشنگی داشتند که نگاه کردن به کارهایشان هم به من انرژی می‌داد و دوست داشتم من هم کنارشان باشم؛ اما حس می‌کردم پذیرفته نمی‌شوم...

گعده‌ها، جشن‌ها و حتی مهمانانی که هیئت با خودش آورده‌ بود، به حدی جذاب بودند که یکبار از سر ذوق به دبیر گفتم:«چقدر "هیئتی‌هاتون" قشنگ هستن!» بهم گفتند:«"هیئت‌مون"» و بعد، سینی کیک را به من دادند تا پخش‌کنم و من شدم هیئتی...

الزهرای من؛ قربان صاحبت و پابوسی که من را عاشقت کرد...

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفنشریه ریحانهویژه نامه ورودی هامطهره یوسفی
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید