بزرگی میفرمودند: «شیطان، این دشمن قسمخوردهی انسانها، جزء بهروزترینهاست و با ابزار و امکانات هر عصری، شرایط گناه، فریب و امتحان را برای انسانهای آن عصر فراهم میکند.»
اما گناهی وجود دارد که بدون درنظرگرفتن امکانات و پیشرفتهای بشری، همواره مورد ابتلاترین گناهان در همهی اعصار بوده و با وجود آن، شیطان هیچگاه از فریب انسانها ناامید نشده است و معصیتی که ارتکاب آن، چه انسانهای بزرگی همچون «برصیصاهای عابد» را از اوج بندگی خداوند به حضیض بردگی شیطان واداشته و در مقابل، خودداری و سربلند بیرونآمدن از آن، نقطهی عطفی برای عروج خیلی از بزرگان بوده است؛ بهطوری که گویی جایزه و پاداش این امتحان، بسیار بزرگ است و آن امتحان چیزی نیست جز امتحان «نگاه نکردن به نامحرم و پاکدامنی».
در این نوشتار به برخی از این بزرگان اشاره میکنیم که هر کدام به شکلی خاص در معرض ابتلا به این گناه قرار گرفتند و با طلب یاری از خداوند و زدن دست رد به سینهی شیطان، از این امتحان، سربلند بیرون آمدند و هر یک بنا بر شرایط خود به جایگاه بزرگی رسیدند که هر انسانی را به تأمل وا میدارد که چشمپوشی از این گناه تا چه اندازه نزد خداوند ارزشمند است و دارای آثار برکات و پاداشهای عظیمی است؛ پاداشی از عزیزی مصر تا شهادت در راه خداوند.
یوسف علیه السلام از غلامی زلیخا تا عزیزی مصر
روایت زیبای دلدادگی زلیخا به حضرت یوسف علیه السلام که در قرآن به عنوان زیباترین قصهها از آن یاد شده، برای همه آشناست؛ پیامبری که با درخواست گناه از جانب زلیخا مواجه شد، اما بهخاطر خداوند تسلیم خواستهی زلیخا نشد و رفتن به زندان و گذراندن سالهای جوانیاش در زندان را به آلودهشدن به گناه ترجیح داد و از امتحانی بزرگ سربلند بیرون آمد. امتحانی که پاداش آن رسیدن به عزیزی مصر و عطاشدن علم تعبیر خواب توسط خداوند بود.
شیخ رجبعلی خیاط و بازشدن چشم برزخی
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط در دیداری که با حضرت آیت الله سید محمدهادی میلانی داشت، تحول معنوی خود را چنین بازگو نموده است: «در ایام (حدود ۲۳ سالگی) دختری رعنا و زیبا از بستگان دلباختهی من شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا میتواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یکبار تو خدا را امتحان کن و از این حرام آماده و لذتبخش به خاطر خدا صرفنظر کن.» سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک میکنم. تو هم مرا برای خود تربیت کن.» آنگاه دلیرانه همچون حضرت یوسف علیه السلام در برابر گناه مقاومت میکند و از آلودهشدن دامن به گناه اجتناب میورزد و به سرعت از دام خطر میگریزد. این کف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او میگردد، دیدهی برزخی او باز میشود و آنچه را که دیگران نمیدیدند و نمیشنیدند، میبیند و میشنود؛ بهطوری که چون از خانهی خود بیرون میآید، بعضی از افراد را بهصورت واقعی خود میبیند و برخی اسرار برای او کشف میشود.»
از جناب شیخ نقل شده است که فرمود: «روزی از چهارراه مولوی و از مسیر خیابان سیروس به چهارراه گلوبندک رفتم و برگشتم، فقط یک چهره آدم دیدم!» مشروح این داستان را شیخ برای کمتر کسی بیان کرده است. گاهی به مناسبتی بدان اشاره میکرد و میفرمود: «من استاد نداشتم، ولی گفتم خدایا این را برای رضایت خودت ترک میکنم و از آن چشم میپوشم. تو هم مرا برای خودت درست کن.»
شهید احمدعلی نیری و شنیدن تسبیح آسمانیان و زمینیان
شهید احمدعلی نیری جوانی بود که به گفتهی بزرگانی همچون استاد اخلاق، آیت الله حقشناس، توانسته بود در سن جوانی به مقامات بلندی برسد. ایشان دربارهی شهید نیری فرمودند: «در این تهران بگردید، ببینید کسی مانند این احمدآقا پیدا میشود یا نه!» در بخشی از کتاب «عارفانه» که دربردارندهی زندگینامه و خاطرات عارف شهید «احمدعلی نیری» است، نوشته شده است:
آیت الله حقشناس در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند، بین دو نماز سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: «این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم: «چه خبر؟» به من فرمود: «تمام مطالبی که از برزخ و شب اول قبر و ... میگویند، حق است؛ اما من را بدون حساب و کتاب بردند.» رفقا! آیتالله بروجردی حساب و کتاب داشتند، اما من نمیدانم این جوان چه کرده بود و چه کرد که به اینجا رسید.»
داستان تحول شهید نیری از زبان خودش
به نقل از دوستان شهید: «یک روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند. یکی از بزرگترها گفت: «احمدآقا برو، کتری را آب کن و بیار.» منم راه افتادم. راه زیاد بود. کمکم صدای آب به گوش رسید. از بین بوتهها به رودخانه نزدیک شدم. تا چشمم به رودخانه افتاد، یکدفعه سرم را انداختم پایین و همانجا نشستم، بدنم شروع کرد به لرزیدن. نمیدانستم چه کار کنم. همانجا پشت درخت مخفی شدم. میتوانستم بهراحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه، چندین دختر جوان مشغول شنا بودند. همانجا خدا را صدا زدم و گفتم: «خدایا! کمک کن. خدایا! الان شیطان بهشدت مرا وسوسه میکند که من نگاه کنم. هیچکس هم متوجه نمیشود. اما خدایا! من بهخاطر تو از این گناه میگذرم.» از جای دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچهها و مشغول درستکردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود. یادم افتاد حاج آقا حقشناس گفته بود: «هر کس برای خدا گریه کند، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» گفتم: «از این به بعد برای خدا گریه میکنم.» حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات میکردم. خیلی باتوجه گفتم: «یا الله... یا الله...» به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد. به اطرافم نگاه کردم، صدا از همهی سنگریزههای بیابان و درختها و کوه میآمد. همه میگفتند: «سبوح القدوس و رب الملائکه و الروح...» از آن موقع کمکم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد.»
از حضرت یوسف علیه السلام گرفته تا ابنسیرین، میرداماد، شیخ رجبعلی خیاط، احمدعلی نیری و بسیاری از افرادی که ناشناخته ماندند، هرکدام به یک نحو، شرایط گناه برایشان فراهم شد، اما با نفس مبارزه کردند و حتی لحظهای خدایشان را به هوسهای دنیایی نفروختند. شاید با خواندن این مقاله، این سوال در ذهن شما ایجاد شود که این افراد متعلق به زمان گذشته بودند که حفظ ایمان در آن آسانتر بود و در عصر ما با وجود ابزاری مانند گوشیهای همراه، تبلت و ... که گناه را به خلوتترین مکانها رسانده، دوری از این قبیل گناهان بسیار دشوار باشد. اما با تکیه بر گفتهی بزرگان دین مبنی بر ضعیفبودن کید شیطان و داشتن اجر شهادت برای کسانی که در آخرالزمان خود را از گناه حفظ کردند و وجود نمونههایی همچون شهید نیری و ابراهیم هادی که جوانان همعصر ما بودند و در شرایط فساد دوران پهلوی، جوانی کردند که بهمراتب شرایط گناه بیشتر و فراهمتر بود و در آن شرایط با یاری خداوند توانستند خود را حفظ کنند، ما نیز میتوانیم با تصمیمی قاطع و یاریخواستن از خداوند، اهل بیت علیهم السلام و شهدا، از این گناه اجتناب کنیم و اطمینان داشته باشیم که بسته به ظرفیت و توان و تلاش خود، از آثار بابرکت این مسیر بهرهمند خواهیم شد.