هر موجودی دارای طبیعتی است که آن طبیعت برای رسیدن به کمالش اجزایی را به وجود آورده و بهوسیله آن اجزا در جهت رسیدن به کمالش سعی و تلاش میکند؛ پس اجزای هر موجودی برای رسیدن آن موجود به کمالات و هدفش لازم و ضروری است.
اجزای انسان
اگر به خود توجه کنیم میابیم که ما درمجموع دو نوع اجزا داریم: یکی اجزای طبیعی و مادی مانند دست، پا، چشم، معده و دیگری، اجزای احساسی مانند احساسات، هیجان، لذت، درد، فهم و تفکر؛ که اینها شاید با اجزای طبیعی در ارتباط باشند اما مطمئناً غیر از اجزای طبیعی و مادی ما هستند.
رابطه اجزا
انسان بهوسیله دستگاه احساسی خود، موارد کمال خود را شناسایی میکند و سپس از طریق اجزای طبیعی خود اقدام به عمل میکند. حال اگر به یکی از اعمال ارادی انسان مانند صحبت کردن توجه کنیم، میبینیم که مسئله کمی دقیقتر است؛ در صحبت کردن، اصوات معنیدار بهتنهایی برای انسان اهمیت ندارد بلکه انسان بهواسطهی آن اصوات، معنایی را به طرف مقابل خود میرساند و رساندن آن معنا برای انسان اهمیت دارد؛ لذا گاهی اوقات انسان از غیر صوت برای رساندن معنای خود استفاده میکند. خلاصه اینکه انسان موارد کمال خود را ابتدا مشخص میکند سپس بهوسیله تفکر چیزی را پیدا میکند که بهوسیله آن میتواند به کمال خود برسد. پس مراد اصلی ما از تولید اصوات، رساندن معنا است و اگر بهواسطهی اصوات معنای ما انتقال نیابد، ما از وسیله دیگری استفاده میکنیم. اگر کمی بیشتر دقیق شویم، میبینیم انسان در عمل خود دو ذهنیت دارد که موجب میشود اراده و تصمیم بر عمل بگیرد: یکی کمال و هدف اصلی خود و دیگری اینکه این عمل من را به آن هدف میرساند. حال فرض کنید به نحوی ذهنیت دوم انسان از بین برود؛ یعنی او به این نتیجه برسد که صوت، معنای او را منتقل نمیکند؛ در این صورت انسان از اصل عمل صحبت کردن منصرف میشود و به دنبال راههای دیگری برای رسیدن به هدفش میرود. حال فرض کنید از بیرون او را به این نتیجه برسانند که بههیچوجه قادر به رسیدن به هدف خود نیست؛ در این صورت انسان دیگر دنبال راههای دیگر نمیرود و همواره درد و رنج ناشی از نرسیدن به کمال و هدفش را همراه خود دارد. البته این درد و رنج را طبیعت به وجود میآورد تا انسان از کمالش منصرف نشود ولی وقتی او در ذهن خود تمام راهها را بسته دید، دیگر فعالیتی نمیکند و دائماً بر درد و رنج او افزوده میشود. به ذهنیت دوم انسان در عمل کردن، اصطلاحاً امید گفته میشود و همانطور که بررسی کردیم، امید نقش مستقیمی در عمل کردن، کمال و رنج آدمی دارد.
امید و اجتماع
اصلاح اجتماع یکی از دغدغهها و کمالات هر انسانی است و انسانها برای اینکه عملی در جهت اصلاح جامعه خود انجام دهند، نیاز به همان دو ذهنیت قبلی دارند؛ یکی کمال خود و دیگری امید. اگر بهواسطهی القائات بیرونی و رسانهای انسانی به این نتیجه درون خود برسد که جامعهی او بههیچوجه با اعمال او تغییری نمیکند یا اصلاح نمیشود، این انسان دیگر به اصلاح جامعه خود حتی فکر هم نمیکند؛ عمل و اقدام که بماند. پس از بین بردن امید میتواند یک راهبرد بسیار هوشمندانه برای از بین بردن یک جامعه باشد.
امید و خداباوری
انسانهای خداباور، خدا را تنها مؤثر در عالم میدانند و تمامی کمالات خود را نیز در او مییابند، لذا دستورات او را انجام میدهند تا بهواسطه آن به کمال خود برسند. خدا ازآنجهت که کمال مطلق است، هیچگاه نمیتوان در وعده و مؤثر بودن او خدشهای وارد کرد؛ یعنی هیچگاه نمیتوان امید از رسیدن به کمال از طریق انجام دستورات الهی را از دست داد؛ لذا ناامیدی را خود خدای متعال هم بهشدت مذمت کرده و آن را گناهی بزرگ دانسته است. پس اگر کسی خداباور باشد، به معنای حقیقی کلمه او نباید هیچگاه دست از عمل بکشد و دچار رنج و ناراحتی شود، چراکه دو ذهنیت موجود در عمل در خداباوران همیشه و بهصورت تام و کمالیافته وجود دارد. پس اگر دچار بیعملی و یا ناامیدی میشویم، باید در توحید و اعتقادات خود شک و تأمل کنیم.
در نگاه خداباوران، خدای متعالی این جهان را با نظمی خاص شکل داده که در این نظم فقط حق رشد و پیشرفت میکند و باطل هم اگر رشد و پیشرفتی دارد بهواسطه حقهای کوچکی است که در آن وجود دارد، وگرنه باطل محض هیچ جایگاهی در این عالم ندارد. اگر چنین نگاهی داشته باشیم، دیگر عظمت و شکوه باطل ما را نمیترساند؛ چراکه میدانیم باطل اگر شکوهی هم دارد به خاطر حق است و اگر ما بهطور کامل حق را آشکار کنیم، باطل خودبهخود از میان میرود. پس بااینوجود میتوان با حقهای کوچک، باطلهای بزرگ را شکست داد؛ مانند دانهای گندم که اگر در نظام و جایگاه حق خود قرار گیرد، شکوفا میشود؛ برخلاف انبوهی از دانههای گندم که اگر در غیر نظام حق باشند، همه از میان خواهند رفت.
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.