ایمان، کفر و نفاق؛ سه رأس مثلثی است که با آن میتوان رفتار اعضای یک جامعهی در مسیر توحید را مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
در روزگاری که حضرت محمد (ص) در مکه به پیامبری مبعوث میشود؛ همهی تلاش و ارادهی وی صرف مبارزه با کفر آشکار در جامعه میشود. اما هرقدر که اسلام رشد میکند، ریشه میدواند و قدرتمند میشود؛ شکل دیگری از رفتار اجتماعی در جامعهی آن زمان بروز و ظهور میکند که قرآن کریم از آن با عنوان نفاق یاد میکند. اینموضوع همزمان با حضور پیامبر در مدینه و تشکیل حکومت اسلامی بیشازپیش خود را نشان میدهد و سند اثبات اینگزاره اکثر آیاتی است که راجع به نفاق در مدینه نازل میشود.
آنچیزی که از آیات قرآن کریم برمیآید آن است که قرآن، نفاق را به معنای پنهاننمودن کفر و اظهار دروغین به ایمان، معنا میکند. اما مطلب قابل تأمل آن است که معصومین در روایات مختلف، به معنای گستردهتری نیز میپردازند: «کثره الوفاق، نفاق»؛ موافقت بسیار، نشان از نفاق در دل است.
از همهی آنچه که گفته شد نباید به ایننتیجه رسید که در حکومت اسلامی نفاق بیشتر است، بلکه هدف آن است که علت بروز اینرفتار مذموم اجتماعی مشخص شود و برای رفع آن چارهاندیشی صورت گیرد.
شرایط امروز جامعهی ما، با شرایط جامعهی مدینهی زمان پیامبر (ص) بیشباهت نیست؛ چراکه رواج پدیدهی نفاق را میتوان متأثر از انقلابی دانست که رخ دادهبود. پس از وقوع هرانقلابی به علت تغییرات سریع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... میتوان انتظار داشت که نفاق در جامعه رواج یابد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نفاق ضربات سخت و مهلکی بر پیکرهی جمهوری اسلامی وارد کرد. سال 1360 یکی از سیاهترین سالهای پس از پیروزی انقلاب است؛ چراکه در اینسال، بسیاری از اشخاص سیاسی و اثرگذار بهواسطه نفوذ و برخورد منافقانه عدهای کشته شدند که در اصطلاح به آن، نفوذ سخت میگویند. اگر بخواهیم در اینمورد مثالی بیاوریم، میتوان به نفوذ محمدرضا کلاهی در حزب جمهوری اسلامی و جلب اعتماد اعضای آن اشاره کرد که موجب شد در هفتم تیرماه سال 1360 بهواسطهی بمبگذاری، دفتر حزب جمهوری اسلامی منفجر شود و شهید بهشتی، رئیس قوهی قضائیه و 72 نفر دیگر شهید شوند. از دیگر ترورهایی که آنسال انجام شد ترور آیتالله خامنهای، نمایندهی امام (ره) در شورای عالی دفاع و امام جماعت موقت تهران به دست جواد قدیری بود. پسازآن در هشتم شهریورماه، شهید محمدعلی رجایی، رئیسجمهور وقت، به دست مسعود کشمیری، جانشین دبیر شورای عالی امنیت ملی، به شهادت رسید.
عباس زریباف نیز با نفوذ در اطلاعات سپاه، بسیاری از اعضای گروهک منافقین را فراری داد. کاظم افجهای نیز در زندان اوین شهید لاجوردی و آیتالله محمدی گیلانی را ترور کرد. اینمصادیق، نشان از آن دارند که ساختارهای موجود در مقابل نفاق، بسیار نفوذپذیراند.
حال با تکیه بر اینمقدمه، به علت شکلگیری نفاق در جامعهی ایرانی میپردازیم و آن را در 8 محور توضیح میدهیم.
1. نبود امنیت و حاکمان مستبد: هجوم اقوام غارتگر و حکومت حاکمان مستبد یکی از دلایل شکلگیری بیاعتمادی در میان اعضای جامعهی ایرانی بود. بهتبع اینبیاعتمادی، نوعی تظاهر نیز بین افراد شکل گرفت تا آنها از گزند حاکمان در امان بمانند؛ بدین ترتیب اینرفتار در جامعه نهادینه شد و جامعه به رفتارهایی روی آورد که مورد قبول حکومتها باشد. بهصورت پررنگ میتوان آغاز شکلگیری اینرفتار را به زمان مغولها نسبت داد که تا به امروز نیز ادامه داشتهاست. در حال حاضر نیز بخشی از اعضای جامعه در مواجه با حکومت به اینرفتار روی میآورند.
2. وجود دوگانگی در ارزشها و هنجارها: اینپدیده زمانی در جامعه رخ میدهد که در سیاستهای کلان حکومت و بطن جامعه تفاوت وجود داشته باشد. هنگام بروز انقلابها ایناتفاق خود را نشان میدهد؛ چراکه انقلابها گلوگاه تغییرات سریع در جامعهاند. افراد جامعه در مواجه با تعدد ارزشها و بعضاً تعارض بین آنها، دچار سردرگمی میشوند. وقوع انقلاب فرهنگی در دههی شصت یکی از اتفاقاتی است که اینموضوع را تأیید میکند. در اینزمان با یک اقدام نابجا، دانشگاهها، مراکز فرهنگی و... از تفکرات مخالف با حاکمیت پاکسازی میشود و افراد برای آنکه حذف نشوند ناچارند تا با رفتاری دیگر، خلاف باطن خود را نشان دهند. یا پس از جنگ با رویکارآمدن دولت سازندگی، جامعه به سمت مادیگرایی و تجملگرایی سوق داده میشود، درحالیکه ماهیت حاکمیت، یک ماهیت ایدئولوژیک مبتنی بر توحید است و در ذات خود با مادیگرایی در تعارض است.
3. تعدد فرهنگها: تا دو سده پیشازاین فرهنگ مردم ایران یک فرهنگ ملیمذهبی بود و جامعه با آن خو گرفتهبود. اما با ورود فرهنگ غرب به جامعهی ایران، وضعیت تغییر کرد. پیشرفتهای علمی و فناوری غرب، اینتصور را ایجاد میکرد که اخلاق با علم در تقابل است و این موجب آن میشد که پشتوانههای اخلاقی جامعه ویران شود. فرهنگ غرب در عمل تضادهای زیادی با فرهنگ دینی جامعه داشت. اینموضوع باعث میشد که تناقضات موجود در جامعه فرد را به دوگانگی ارزشی بکشاند و فرد دچار چندگانگی شخصیتی بشود بهگونهای که فرد در جایگاههای مختلف رفتارهای مختلف از خود نشان دهد. بهاینعلت نفاق در جامعه تداوم پیدا کرد.
4. ارزیابی افراد بر اساس ظواهر: مطمئناً در یک جامعه برای تصدی یک منصب نیاز به ارزیابی افراد است تا آنمنصب به فرد شایسته آن برسد. اما زمانی که معیارهای ارزیابی بر اساس ظاهر و سلیقه چیده شود، باید انتظار داشت که اگر فرد آنمعیارها را نداشته باشد و نفع وی در تصدی آنمنصب باشد، امکان اینکه فرد به ظاهرسازی روی آورد، وجود دارد. بدینترتیب اینساختار خود نفاق پرور خواهد بود.
5. رسانه: انسان از طریق مشاهده و الگوسازی رفتار خود را شکل میدهد. رسانه بهعنوان یک ابزار قدرتمند مفاهیم را انتقال میدهد و برای جامعه الگوسازی میکند. اینالگوسازی هم میتواند مثبت باشد و هم منفی. موضوع آنجا مهم میشود که فرد در مقابل اینالگوسازی، بهصورت کورکورانه عمل کند. شاهد اینادعا، بحث سلبریتیهایی است که توسط رسانهها به جامعه معرفی میشوند و جامعه به آنها هویت میدهد. اینجایگاه اجتماعی روی افراد بهسرعت اثر میگذارد و آنها را با خود همراه میکند
6. نخبگان سیاسی: «الناس علی دین ملوکهم» نشان میدهد که نحوهی برخورد حاکمان و شخصیتهای سیاسی با مسائل بهشدت در رفتار مردم اثرگذار خواهد بود. برای مثال رفتار کاندیدا پیش از انتخابات و دادن وعدههای انتخاباتی یکی از اینموضوعات است. زمانی که فرد به آنمنصب میرسد؛ وعدههای خود را نادیده میگیرد. اینبرخورد منافقانه در لایههای بالای حکومتی، باعث میشود اینرفتار بین مردم نیز رواج یابد.
7. گرایش افراطی به ساختارگرایی: اگر ساختار را اصل بر محتوا بدانیم و بخواهیم محتوا را در یک ساختار خاص جای بدهیم که قابلیت انعطاف ندارد، همهی افراد نمیتوانند آن را بپذیرند. درحالیکه با اندک انعطاف در ساختار میتوان افراد بیشتری را در برگرفت. مثلاً الزام شدید به پوششهای خاص در محیطهای وابسته به حکومت؛ درحالیکه فرد خارج از آن به اینپوشش اعتقاد ندارد.
8. تعارض منافع: در ساختارهایی که قوانین در آن برای قشری خاص، منافعی را به وجود میآورد، درحالیکه اینمنفعت به ضرر قشر دیگری میشود، تعارض منافع به وجود میآید. نمیتوان در اینجامعه از قشر اول انتظار داشت که اینقانون را اصلاح کند چراکه در اینقانون برای او منفعت وجود دارد. مثلاً بحث شفافیت آراء نمایندگان در مجلس به امضای نمایندگان میرسد اما در صحن علنی مجلس رأی نمیآورد. پسازآن نیز بسیاری از نمایندگانی که پای نامه را امضا کردند، حتی رأی خود را شفاف نکردند.
همهی اینموارد را که برشمردیم فارغ از بحثهای نظری، تجربهی مشترک ما هستند. اگر نفاق در جامعه ما کماکان وجود دارد بهاینعلت است که هنوز هم اثربخش است. آنچیز که اهمیت دارد در وهله اول کشف علت اصلی مسئله و سپس رفع آن است. با توجه به مواردی که برشمردیم بسیاری از عوامل ایجاد نفاق در جامعه از ساختارهای معیوب ایجاد میشود پس گام اول اصلاح اینساختارهاست.
اگر برای شکلگیری یک جامعهی مبتنی بر توحید تلاش میکنیم باید بدانیم که دو مانع اصلی بر سر راه ماست. کفر که دشمنی واضح خود را بارها به اثبات رساندهاست و رودررو پیکار میکند و دیگری نفاق که موریانهوار جامعه را از درون تهی میکند. پس تمرکز اصلی ما باید مبارزه با نفاق باشد.
منابع:
نقابها، اثر علی الفتپور
عوامل ساختاری شکلگیری تظاهر در ایران؛ محمدرضا انوری
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.