ارائه آقای مهدی افراز حول وقایع اخیر فلسطین و جبهه مقاومت.
با این سه پیش فرض من نکته ای که میخوام بگم این هست که، حیاتی ترین مسئله رژیم چی بود؟ اینکه یک سرزمینی امن برای یهودیان صهیونیست ایجاد کنند و به رسمیت هم شناخته بشوند.
حالا اعراب هم بعد از شکست از اسراییل به سمتی رفتند که که با آمریکا و اسراییل پیمانهای صلح بستند و به اسرائیل را به رسمیت شناختند که دیگه اوجش پیمان های مادرید و اسلو بود که حتی جنبش آزادیبخش فلسطین هم اسرائیل رو به رسمیت میشناخت و اینجا دیگه آرمان فلسطین در یک خطر بزرگی افتاد.
این مسیر عادی سازی رو امریکا از ۱۹۷۳ شروع کرد تا دورهای که دیگه ترامپ اومد معامله قرن رو مطرح کرد که در ادامه همون رسمیت و عادی سازی بود و اولین پیمان صلح رو هم با امارات منعقد کرد و پایتخت اسرائیل به اورشلیم انتقال یافت و در گام دوم هم بحرین اضافه شد که به نام پیمان صلح ابراهیم بود.
حالا چرا صلح ابراهیم؟ چون جنگ اعراب و یهودیان بر سر نسل دو فرزند ابراهیم بود. اسحاق که بنی اسراییل و اسماعیل که میشن اعراب و پیمان صلح ابراهیم یعنی برگردیم به نژاد مشترکمون و اصطلاحا دعواها را کنار بگذاریم. در رینگ دوم این پیمان هم عربستان، اردن و مصر بودن و در رینگ سوم عراق و لبنان و سوریه بود.
آمریکا داشت در طرحهای اقتصادی و سیاسی اینو دنبال میکرد و یکی از مهمترین طرحها برای قیچی کردن جریان مقاومت بود.
طوفان الاقصی دقیقا در نقطهای محقق شد که زیرساختهای توافقات با خیلی کشورها پیش میرفت و دیگه کم کم داستان فلسطین رو به نابودی میبرد. طوفان الاقصی اولا اومد گفت مسئله اسرائیل مسئله فلسطینه و گفتند ما دو کشوری هم قبول نداریم و کلا یک کشور فلسطین است.
عصبانیتی که رژیم به خرج میده که از عصبانیت امریکا هم بود این هست که یک دفعه آرمان فلسطین دوباره نه فقط در جهان اعراب بلکه در کل جهان زنده شد.
طوفان الاقصی در کلیت اتفاقی که رخ داد یک ایدهآل برای آرمان مقاومت بود و از اونطرف هم بدترین اتفاق ممکن برای اسرائل و آمریکا بود و اسرائل رو وارد تله موجودیت کرد. مسئله هم اساسا اینه دست آمریکا از منطقه قطع بشه در راسش هم اسرائیل.
خلاصه اگر برای اسرائیل مرگ و زندگیست برای مقاومت هم مرگ و زندگیست و اگر به سرانجامنرساند باید برود سراغ صلح ابراهیم.
وقتی هم مسئله مرگ و زندگی باشد غرب تمام بدنشو میزاره روی این و خب به طور کلی هم در کل جهان این مسئله گذار در نظم جهانی بسیار عمیقه و هرجا که منافع آمریکا در میان است، قطب مقابلش هم کار به شدت فعال هست مثل قضایای چین و تایوان. روسیه و اوکراین.
لذا مسئله فقط اسرائیل نیست بلکه هژمونی تک قطبی امریکا بعد از جنگ جهانی دوم تا به امروز بحث اصلی امروزه جهان هست.
حالا در این شرایط حماس همه چیز خودش را وسط گذاشته و در این شرایط بسیار سخت داره مقاومت میکنه. در لبنان هم به صورت غیر منتظره ما با شرایطی روبه رو شدیم، مثل ۲۰۰۶ که شکافهای امنیتی بود اما این بار شکافهای امنیتی زیادی در حزبالله وجود داشت. ابتدا از قضیه پیجرها که پیش امد و آرام تک تک فرماندهان اصلی حزب الله رو زد و در آخر هم به سید حسن رسید.
که گویا سردار قاانی هم در این قضایا و شناسایی حفرههای امنیتی کار بزرگی کردن و به نوعی با طعمه قرار دادن خودشون این شکافهای امنیتی رو پیدا کردن و حزبالله هم از این مرحله رد شد.
لذا تا کنون هم اسرائیل نتوانسته نفوذ تثبیتی در لبنان داشتهباشه و از اونطرفم حزبالله رینگ هدف خودش رو در اسراییل بالا برده و اسراییل رو مرتب و هدفمند مورد هدف قرار میده.
حالا در این شرایط به جهت انتخاباتی تیم بایدن مخالف درگیریهای بیشتر و تشدید درگیریها هستند، چون اگر تشدید بشه همین یک جو مثبتی هم که در جامعه یهودی به وجود اومده که فرماندهان مقاومت رو زدن ضعیف میشه و ترامپ رای بیشتری جمع میکنه.
دوتا نکته تعیین کنندهاس یک فضای اجتماعی لبنان هست، جمعیتی که از خانههاشون بیرون اومدن و سرمایه اجتماعی حزبالله نباید خدشه دار شه و مقاومت هم میخواد این قضیه طوفانالاقصی مستمر ادامه پیدا کنه. لذا تاب آوری فضای لبنان لازم است و اقا هم حکم دادند حمایت همه جانبه رخ بده از لبنان.
غزه پیش از طوفان از طرف اعراب حمایت مالی رفاهی داشت اما لبنان چون حزبالله بر علیه ترکیه است، اینها حمایتی از لبنان ندارند. درسته جریانهای شیعی در عراق و کویت و ایران حمایت داشتند اما کافی نیست و باید صورت دیگری بگیره.
و فاکتور تعیین کننده دیگر در وضعیت فعلی وضعیت اجتماعی ایران هست و ما باید نقطه ثقل را پیدا کنیم. همانطور که ما در مقاومت سرمایهگذاری داشتیم اونا هم رو ایران حساب زیادی کردند. اگر یک حمله به نیروگاه دماوند بشه یا پالایشگاه وضعیت اجتماعی بهم میخورد ما برای این وضعیت چه کردیم؟
اینها طراحیشون اجتماعی سیاسی هست همانطور که ماهم با اهداف و طرحهای متفاوت در مقاومت اسرائیل رو میزنیم.
لذا مسئله ایران هم فضای افکار عمومی و اجتماعی در ایران هست. اینها حتی در این مدت به مردم ما شعار هم یاد میدهند. پس مسئله این است، چقدر ما تونستیم در فضای اجتماعی کار کنیم.
فلذا منپیشنهاد میکنم یک سرمایهگذاری اصولی روی افکار عمومی انجام بشه و جامعه رو هم باید نقطه زن روش کار کرد و ظهور و بروز جریان مقاومت باید به چشم بیاد.