اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد الله الرب العالمین و صلاة و سلام علی سیدنا و نبینا العبد المؤید و رسول المسدد ابالقاسم المصطفی محمد»
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
«و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین واللّعن الدائم على أعدائهم أجمعين»
«اللهم كن لوليك الحجه ابن الحسن، صلواتك عليه وعلى آبائه، في هذه الساعة وفي كل ساعة، ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتى تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فيها طويلاً»
جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان اجماعاً صلوات ختم بفرمایید.
ایام ولادت با سعادت بیبی دو عالم حضرت زینب کبری (س) فرزند و دختر امیرالمونین علیابنابیالطالب (ع) دختر حضرت رسولاللهالاعظم (ص) و دختر حضرت زهرای مرضیه (س) است. انشاءالله خدای متعال در این شب هر آنچه به خوبان درگاهش میدهد به همهی ما هم به واسطهی حضرت زینب (س) عنایت کند اجماعاً صلوات ختم کنید.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
ارجحیت نیت مؤمن بر عملش
روایتهای بسیاری در مورد این موضوع داریم که «نِيَّةُ اَلْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ...». بارها و بارها این را از زبان رسول خدا (ص) و بقیه ائمه اطهار (علیهمالسلام) شنیدیم که همیشه مؤمن بر اساس نیتش و آن چیزی که در ذهنش میگذرد در پیشگاه خدای متعال ارزیابی میشود، به او ثواب میدهند و عقاب میکنند، نه بر اساس آن چیزی که به آن عمل میکند. چرا این جمله را اینقدر در روایات میبینیم؟ یکی از دلایلش این است که شما خیلی موقعها سختترین شرایط زمانی برایتان اتفاق میافتد که در ذهنت درگیر بین چندتا مسأله میشوید، آنجاست که انسان نمیتواند انتخاب کند، و خیلی برایش سخت است. یک موقع هست که انسان میخواهد حرکتی را انجام بدهد، مثل همان کاری که مردم مدینه کردند، وقتی مسلمانها هجرت کردند از مکه به مدینه خانههاشون را باز کردند، همه را آوردند در خانه خودشان، در سر سفره خودشان نشاندن و هر آنچه خودشان داشتند را با آنها تقسیم کردند؛ گرچه خودشان نیاز داشتند. خدای متعال میفرماید «یؤثِرُونَ عَلَی اَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ (حشر - ۹)». نکته این است اینها ایثار کردند، چیزی که خودشان داشتند را به دیگران دادند با اینکه خودشان نیاز داشتند. یک چیز دیگر را هم بگذار اینجا کنارش بگویم. خیلی موقعها هست من و شما عمل زیادی را داریم انجام میدهیم اما اصلا نمیدانیم برای چه داریم انجام میدهیم، یا از روی عادت انجام میدهیم. در ذهنمان خلاصه درگیر نیستیم با موضوع، اما بعضی موقعها هست خیلی در آن حرکتی که داریم انجام میدهیم ذهنمان را متمرکز کردهایم. دیدی وقتی یک کسی میخواهد یک هدیهای به یک نفر بدهد نگاه نمیکند آن هدیه چیست. نگاه میکند به چشمهای آن طرف که چهجور اشک در چشمهاش جمعشده و با تمام وجود دارد این را هدیه می دهد از چشمهایش از صورتش دارد چه میبارد. آن محبت، آن احسان، آن رابطهی خوب، آن خیلی اثر دارد. تا اینکه حالا مثلاً یک آدم پولدار مثلاً یک ساعت آنچنانی میدهد، یه آدم فقیر یه ذره کمتر، یه گل میدهد. خیلی این قابل ارزیابی نیست، ارزیابی میدانید کجاست؟ زمانیکه آن طرف دارد وقتی آن هدیه را میدهد با چه وجودی دارد میدهد؟ آن خیلی مهم است. این میشود نیت. نیت یعنی اینکه من آن لحظهای که دارم با تو ارتباط میگیرم و دارم عمل را انجام میدهم، چقدر باورش دارم، و چقدر عاشقانه انجام میدهم، و چقدر بعد از آن میخواهم براساس آن توقع داشتهباشم. هر چه این نیت پاکتر باشد، ارزش عمل بالاتر میرود. به خاطر همین هم هست که در روایت دارد، روایتی از در کتاب القطره مرحوم مستنبط، از امام باقر (ع)، که روز قیامت همه آن گناهکاران را وقتی صحرای محشر جمع میکنند، صحبت میشود که چه چیزی را واسطه قرار دهند برای این که خدا آنها را ببخشد؟ ثواب چه چیزی را میدهند؟ ثواب یک نفس از نفسهای امیرالمومنین در لیلةالمبیت را میآورند. در آن شبی که جای پیامبر خوابید و پیامبر هجرت کرد. آن نفس اینقدر گیرا و کاری است، که خونهایی که شاید ریختهشده، تمام اعمالی که انجامشده، اینقدر کاری نیست. چرا؟ چون پشت آن نفس یک آدمی است، با یک نیت بزرگ و با یک خلوص عجیب که کسی آنطور نیست. «نیة المومن خیر من عمله». بگردیم نیت را پیدا کنیم. در دعای مکارم الاخلاق از امام سجاد هست: «اللهم وفر نیتی» خدایا نیت مرا توسعه بده. نیت مرا خیلی خیلی گستردهتر کن. شما که داری عمل را انجام میدهی، نماز را میخوانی، چرا این بالا مشکل دارد؟ چرا این بالا درست نشده؟ که آن بالا از کار میافتد، آن بهدردبخوری را دیگر ندارد. چرا؟ شما که داری خیر میکنی، شما که جهاد در راه خدا میکنی، شما به مردم خدمت میکنی، چطور میشود که نیت مشکل دارد و نمیتواند در بزنگاهی که به آن نیاز داری پاک باشد، خرابش میکنی.
باطل کردن عمل با ناخالصی در نیت
آیهای بخوانم، این آیه مانند تیری در قلب آدم میرود. در آخر سورهی یوسف خدای متعال میفرماید: «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ (یوسف - ۱۰۶)» اینهایی که ادعای ایمان دارند، اکثریتشان در عین اینکه ایمان دارند مشرک هستند، عملش مشرک است، کارش، حرکتش، حتی غذا خوردن، حتی راه رفتن، حتی نگاهش مشرکانه است. چرا؟ نیت مشکل دارد. جایی که به نیت نیاز داری، نیت خراب میکند. آن وقت وقتی نیت افول کند، عمل هم اثرش را از دست میدهد، عمل هم اثرش را از دست میدهد. شما در نیت آدم که خیرخواهی هست یا نه، اگر شک کنی، دیگر هر کار دیگری هم بکند، دیگر حنایش برای شما رنگی ندارد، هر چقدر نازت را بکشد، هر چقدر به تو هدیه دهد. حالا ما در رابطهمان با جهان، که یک طرف خدای متعال است، یک طرف انسانهاست، یک طرف همهی این خلقتی که در آن زندگی میکنیم، اگر نتوانیم نیتمان را، و آن چیزی که در ذهنمان میگذرد تصحیح کنیم و کنترلش کنیم و وحشی نگذاریم بشود، اگر نتوانیم، هر آنچه داریم انجام میدهیم یک روزی خراب میشود. صدتا، صدتا، عمل خوب را امام سجاد در دعای مکارم الاخلاق میشمارد، و برای همه آن صدتایی که میگوید خدایا میخواهم انجام دهم، با این خرابش نکنم. بررسی کنید، همه را با نیت و با آن رفتار خراب میکنیم. یعنی با آن قصدی که داریم خرابش میکنیم. نمونهاش میگوید خدایا به من توفیق بده عبادت کنم، اما دچار عجب و خودستایی نشوم. صد تا عمل خوب را میشمارد، ولی میگوید خدایا اگر هم دارم انجام میدهم، مراقب باشم اینطور مرتکب خطا نشوم. آقا چهجور نیت را درمان میکنیم؟ چطور میتوانیم نیت را پاک کنیم؟ فقط به یک شکل؛ با تمرین. فقط، با تمرین. آنقدر باید با خودت بجنگی و بر اساس کار درست نیت کنی تا این رفتهرفته در وجودت نهادینه یشود. تا آن کار درست و حسابی بتواند کار خود را انجام بدهد. چهجور تمرین کنیم؟ اینجور؛ آدم که میآید کاری را انجام میدهد، خدا میگوید صدقه داری میدهی «... لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَی... ( ۲۶۴ - بقره)» با منت گذاشتن خراب نکنی.
اصلاح نیت با ممارست
وقتی داری به کسی کمک میکنی، تمام قدرتت را به کار بگیر حرفهایت ذرهای گوشه و کنایه نداشته باشد. منت نگذاشته باشی. اذیت نکنی. بلکه تازه تو خود را بدهکار او بدانی. یعنی نیتت دارد پاک میشود. با خودت باید بجنگی. یا وقتی که داری یک عمل عبادی مثل نماز را خوب میخوانی، تمام تلاشت را به کار بگیر؛ خدایا برای ثانیه به ثانیه و آن به آن و برای تمام دقیقهها و ساعتهایی که به من توفیق دادی که نام تو را بر زبان بیاورم، تشکر میکنم. من یک آدم بیچاره و نالایق هستم که حتی قابلیت ندارم نام تو را ببرم ولی تو به من اجازه دادی که نام تو را بیاورم و اینگونه نماز بخوانم. یعنی این نیت را همواره درست کنی. [به خودت یادآوری کنی] تو هیچ چیز نیستی! تو هیچ کس نیستی! این را با خود تجربه و تمرین کنی تا در نهایت بتوانی بر خودت و برنیتت کاملاً مسلط شوی. به این میگویند دیگری هوای نفس ندارد؛ « وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى (۴۰ - نازعات)» کسی که نفسش را از هوا خالی کند. چطور؟ نگذار نفس غش کند، نگذار نیت خراب شود. جلویش را بگیر. با آن بجنگ و نیت را پاک نگه دار. آن وقت تو یک کار میکنی آنقدر تاثیر دارد که هزاران نفر هم آن کار کردند ولی آنقدر کار تو تاثیر دارد که کار بقیه ندارد. چرا؟ چون نیت پاک پشت سر آن است.
نیت به عمل وزن میدهد
در زمان حضرت رسول (ص) خیلیها به مردم فقیر کمک کردند، ولی وقتی امیرالمومنین (ع) در مسجد انگشترش را به آن فقیر بخشید، آیه نازل شد که « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ وَيُؤتونَ الزَّكاةَ وَهُم راكِعونَ (۵۵ - مائده)» آن وجود چه داشت که وقتی انگشتر را تقدیم کرد با اینکه همان شب، همان روز، همان ماه، همان سال هزاران نفر آن کار را کرده بودند، ولی آن انگشتردادن آنقدر پاک بود و آنقدر با نیت کاملا همدلانه با آن شخص بود. و اینکه یک نگاهش به خدای عالم است که خدایا ممنونم که به من این لیاقت را دادی که به او کمک کنم. این کاری کرد که یک آیهی مستقل نازل شد. آیه ۵۵ سورهی مائده برای همین عمل امیرالمومنین نازل شد. «نِيَّةُ اَلْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»
رفقا یک عده یک شب میآیند هیأت، میبینی یک تحولی در او ایجاد شده! یک شب عاشورا فقط میآید و میرود! چرا برای منی که در هیأت بزرگ شدم و زندگی کردم در هیأت و... آن تحول برایم ایجاد نمیشود. نیت مهم است. آن فرد همین که نشست اینجا طوری دست به دامن امام حسین (ع) شد که انگار پشت سرش، تمام پلها خراب شده و مثل یک آدم جزامی که دارد میمیرد و از وجودش خون و چرکابه میرود و هیچ کس به فریادش نمیرسد، دست به دامن امام حسین (ع) میشود و همان یک شبه همه چیز را میگیرد و میرود. همان یک شبه همه چیز را میگیرد و میرود، که من باید بدوم تا از او یاد بگیرم، چون «نیّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِهِ». من همیشه شبهای عاشورا، یک شب - دو شب قبل از عاشورا، به رفقای خودم، بچههای هیئت میگویم، میگویم:« بچهها! خیلی حواسمان را جمع کنیم، ما ها یک سال برای امام حسین (ع) داریم گریه میکنیم، به خاطر این عاشورا، آن وقت یک موقع میبینی چون زیاد داریم سر و کله میزنیم، مثل کسانی که با اهل بیت (ع) زیاد نشست و برخاست کردند، یادمان میرود حرمت عاشورا را حفظ کنیم، یادمان میرود در چه زمانی و در چه مکانی و مهمان چه کسی هستیم. بعد یک دفعه میبینی قهقههی طرف بلند است! اصلا یادش میرود چطور به زوّار و عزادار امام حسین (ع) اکرام کند، یادش میرود اصلا برای چه اینجاست! آن وقت یک آدم که اصلا در عمرش هیئت نمیشناسد چیست، بلند میشود میآید مینشیند، ولی وقتی مینشیند، چنان غرق امام حسین (ع) میشود، آن قدر قشنگ آقایش را میبیند، همان شب متصل میشود، میگیرد و میرود، میرود که میرود!... میرود که میرود.»
یک شخصی داریم به نام «جُهَني» پیش رسولالله (ص) آمد و گفت:«آقا! میخواهم یک شب به من بگویی، فقط یک شب به من بگو بیایم، هر چه از خدا میخواهم، بگیرم و بروم. من که مدینه زندگی نمیکنم، من سالی یکبار میخواهم بیایم. هم شما را ببینم، هم آن شب با خدای خودم حرف بزنم و بگیرم.» پیغمبر (ص) یواش در گوشش یک چیزی گفت، این رفت! فکر میکنید چه شبی میآید؟ «لیلة الجهني» اصلا معروف است، در منابع اهلسنت هم هست. روایتهایش را اهل سنت هم آوردهاند. شب بیست و سوم ماه رمضان! این فقط آن شب میآمد! آقا! چرا من نمیگیرم ولی آن میآید یک شبه همه را میگیرد و میرود! چرا من نمیگیرم؟! «نیّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِهِ»...«نیّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِهِ» خیلی نیت کار میبرد، این نیت پاک شدن، خیلی کار میبرد، خیلی گریه لازم دارد!
ما سردار زیاد داشتیم، سردار عارف کم داشتیم. عارف یعنی چه؟ مثل چمران است. عارف یعنی اینکه در اوج هم که هستها خودش را پستترین آدم میبیند. گم نمیکند خودش را ها! در اوج که هست، باز پناه به خدا میبرد و خودش را خوار میکند! آن علی (ع) است که در صفّین، آن طوری در لیلة الهریر جنگید و آن طور گردنکشان عرب را به خاک مالید، وقتی به آن یتیم رسید، گریه کرد، گفت:«چرا باید من زنده باشم و یک یتیم گرسنه مانده باشد؟!» او همان علی(ع) است ها! ولی خودش را گم نمیکند. اینکه من فلانی هستم، المپیادی هستم، فلان چیز را دارم، این برکاتی که خدا به شما بزرگواران داده و خوش به حالتان! ولی یادمان نرود آخر و اولش کی هستیم؟ چی هستیم؟ کجا بودیم؟ کجا هستیم؟ و کجا خواهیم رفت؟ این را یادمان نرود! اینکه حالا یک روزی آبدارچی اداره با من یک شوخی کرد، به او بگوییم:«هوی! حواست را جمع کن! ببین با کی داری حرف میزنی!» خودمان را گم نکنیم. دو رکعت نماز میخوانیم، برای خدا اُرد نیاییم که آی خدا! ما این همه برای تو دویدیم، چرا ما را نگاه نمیکنی؟! بابا خبری نیست! «نیّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِهِ»
عظمت مصیبت حضرت زینب (س) و ایستادگیشان
حالا برویم کربلا؟ برویم ببینیم بیبی دو عالم، حضرت زینب - سلام الله علیها - چطور نیت کرد؟... چطور نیت کرد؟ ببین! این بیبی آمد در کربلا همه چیز را دید، هر آنچه به قول امام باقر(ع) در تاریخ یعقوبی است، میگوید که امام (ع) فرمود که:«وَ إنّي لَاَذکُرُ مَقتَلَهُ وَ ما نَالَنَا فِي ذَلِکَ الوَقتِ» هر آنچه در کربلا شد، من همه را به یاد دارم! ببین اینها دیده بودند، هر آنچه اتفاق افتاده بود، هفتتا برادر خانم کشته شد، دو بچهی خودش. ۱۸ نفر از بنیهاشم که همهشان نسبت دارند با حضرت زینب؛ نسبت نزدیک دارد. بعد خودش تحقیر شد، تحقیر شد؛ نشنیدید مگر میرزای شیرازی، روضه گرفته بود، یک روضهخوان گفته بود که «دخلت زینب علی ابن زیاد» تا این را گفت میرزا عمامهاش را زد زمین و نعره کشید و گفت این خودش یعنی آخر روضه که کار بیبی به جای رسیدهاست که باید در حضور چنین رجالهای وارد بشود. اینها را داریم میشنویم. دیدیم، همه را خانم دید، همهی بار مصیبت را کشید. کجا ازش سوال کردند؟ سید طاووس میگوید، آن ملعون برگشت خانم را سرزنش کرد، دیدی خدا با شما چه کرد؟ آخ آخ آخ آخ؛ این حرف میدانی کجا معنا دارد؟ داستان ایوب را شنیدید دیگر؟ امام صادق (ع) فرمود: ایوب همهی بدبختی ها را کشید ولی یک جا نتوانست تحمل کند، یک جا برید و زد به سیم آخر، یک جا؛ روایتش تو علل الشرایع است، میگوید؛ بچههایش مرد تحمل کرد، باغش سوخت تحمل کرد، آبرویش رفت تحمل کرد، بیمار شد، تحمل کرد، همهی دار و ندارش را از دست داد، یک روز یکی از شاگردهایش آمد از کنار خرابهای که در آن افتاده بود و زن بیچارهاش، موهایش را چیده بود فروخته بود؛ داده بود تا نان بگیرد، رد میشد «الله الله»، «الله الله»، خدا، خدا چقدر سنگین است این لحظه؛ امام صادق فرمود: اینجا دیگر کم آورد. چی گفت این آدم؟ شاگرد خودش بود. به او گفت ایوب چی کار کردی خدا باهات اینطوری کرد؟ دیگه کم آورد، گفت: خدایا بچههایم را گرفتی تحمل کردم، باغ و زندگی و مالم را گرفتی تحمل کردم، آبرویم رفت، خانهام را از دست دادم، همهی بیماریها به جانم افتاد، بوی گند بدنم همه را آزار داد، همه را تحمل کردم، اما این، دیگر نمیتوانم این را تحمل کنم، چرا؟ [چون] جگرش را سوزاندند، از آن چیزی که به آن اعتقاد داشت، زدندش، گفت خدا با تو چرا اینطوری کرد؟ چی کار کرده بودی ایوب؟ دیگر کم آورد، آنجا دیگر خدای متعال همه چیز را برداشت از ایوب، و دعایش را مستجاب کرد، «...أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ...(۸۳ - انبیا)» ایوب گفت: مرا بدبختی در خودش پیچیده که دیگر «...أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ...(۸۳ - انبیا)» ، خدایا تو ارحمالراحمینی کی میخواهی به دادم برسی؟ اینجا «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ...(۸۴ - انبیا)» اجابت شد؛ «...فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ...(۸۴ - انبیا)» همهی آن بدبختیاش را از او جدا کردم و مشکلش حل شد. ولی به خانم زینب، آن رجاله، آن آدم پست، آن آدمی که در اوج ذلتها بود، خانم را به اعتقادش سرزنش کرد، گفت: دیدی خدای شما با شما چه کرد؟ چی گفت به خانم؟ تیری بود به قلب خانم. اما خانم آرام، در ذهنش میداند چه شدهاست، چه کردهاست،گفت: «من در کربلا یک عده جوان دیدم که عاشقانه جانشان را برای خدا فدا کردند، و جز زیبایی در کربلا هیچ چیز ندیدم.»
نیت بلند و مصیبت عظیم حضرت زینب (س)؛ علت ماندگاری کربلا
این است که زینب (س) میشود زینب (س) ، این است که سخن این خانم در دمشق یزید را بیچاره میکند، که آن نمایندهی روم بلند میشود و یزید را محکوم میکند، و کشته میشود، کشته میشود، چرا؟ خانوم چه گفت در حضور آن یزیدی که امام (ع) دارد بر ضد او قیام میکند، ولی وقتی تمام این شخصیتهایی که با امام بودند، کشته شدند، یک خانم رفت سخن امام حسین (ع) را رساند به آن ملعون و او را محکوم کرد. چی است پشت صحنهی آن کلمات؟ یک روح بزرگ است. یک روح بزرگ است.
زینبین وصفینده دیل عاجز قلم اواره دیر هرگس اونا بیچاره آد قویاسا اوزی بیچاره دیر
چه حرفی زده این شاعر! میگوید که میتواند بگوید که زینب آنجا بیچاره بود. اه! نفهمیدی! در جهان که میتواند تاثیر بگذارد. یک کار کرد، یک سخن گفت، تمااام... این رو من نمیگویم، عایشه بنتالشاطی مورخ مصری میگویدها، عایشه بنتالشاطی در «بَطَلَالکربلا» مینویسد. میگوید زینب آمد دمشق و در جام پیروزی زهر ریخت و او را نابودش کرد. او نفهمید از کجا خورد، هیچوقت یزید نفهمید از کجا خورد. چرا؟ بابا مگر کم با یزید کسان مختلفی صحبت کرده بودند؟ نه! هزاران نفر. ولی این روح پاک، آن نیت بلندی که پشت صحنهاش هزار کیلومتر راه آمده و همه را به جان خریده و راضی است به رضای خدا و در همه این مسیرها سربلند بوده این خانم میآید اینجا محکوم میکند. این خانم میآید. رفقا یک روزی برسد همهی ما قیامت جمع بشویم کنار سیدالشهدا انشاءالله، آنجا جمع بشویم. ولی بدانید کسی در محضر سیدالشهدا بالاترین جایگاه را دارد که شبیهترین آدمها به خود سیدالشهدا باشد، شبیهترین انسانها. خیلیها آمدند، حتی ابنعمر. عبدالله ابن عمر هم بعد از عاشورا آه کشید، نفرین کرد. خیلیها آمدند بعد از عاشورا برای اینکه چرا یزید امام حسین (ع) را کشتهاست نفرین کردند. ولی آهی اثر دارد، آهی اثر دارد که وقتی به آن صاحب مقدس رسید ذوب شد درش. عملش را مطابق با او کرد و در او فانی شد و عملش و نیتش را مثل او کرد و مثل او حماسه آفرید و او به خود امام حسین (ع) ملحق خواهد شد؛ هم این دنیا هم آن دنیا. عرضم تمام. چقدر این ایام زیباست. چقدر این ایام زیباست که نام و یاد این بیبی زینت فضای مجلس و محفل ماست. چند جملهای از احمد عزیزی این شاعر طنزپرداز ولی در عین حال عاشق اهل بیت، که این مرد کرمانشاه، چقدر زیبا در مورد اهل بیت هم قصیدههایی داشت مثنویهایی داشت، خیلی هنر زیبایی داشت. در مورد حضرت زینب (س) چند بیتیش را من بخوانم و جلسه را تحویل سروران عزیزم بدهم انشاءالله فیض ببریم.
بسم الله الرحمن الرحیم
زینب ای ناموس حق در چشم مردم اولین دخت علی، زهرای دوم
ببین من و تو امشب اینجا داریم مجلس میگیریم. آقای کریمه یک شخصی بود مصری است، آمده بود قم. از شیوخ دانشکده شریعت دانشگاه الازهر مصر بود. میگفت ما برای خانم حضرت زینب (س) یک هفته جشن میگیریم در مصر. میگفت ما سنی هستیم ولی ما میفهمیم این بیبی چه کرده. در آن مسجد جامع زینبیه که بنا بر نقلی آنجا مزار حضرت زینب میشود. آنجا میگفت یک هفته برای خانم، همین ایام جشن میگیریم. گفت از آیات ولایت میخوانیم، از آیات فضائل اهل بیت میخوانیم. گفت فکر نکن ما احترام این بیبی [میکنیم]. ببین در فضای حضرت زینب (س) کسی وارد بشود دیوانه کنندهاست. خیلی مشتاق دارد. میگم این عایشه بنتالشاطی یکی از بهترین کتابها را در مورد حضرت زینب (س) نوشته است؛ بطل الکربلا. آنجا چه توصیفی کرده است از جایگاه بیبی، در اینکه چقدر موفق شده است. از هرم سخن زینب، آتشی که سخن بیبی در دمشق ایجاد کرد، تمام قیام های بعد از عاشورا، از قیام مردم مدینه، قیام حره، قیام بعدش و، و، و مختار، زید بن [ارقم] همه از حرم سخنان زینب بود. چه گفت آنجا. «وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ الدَّوَاهِي مُخَاطَبَتَكَ» اگر کار من به جایی رسیده است که باید در مقابل تو بایستم، «إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ» من تو را خوار میکنم. «وَ أَسْتَكْثِرُ تَوْبِيخَكَ» تو را توبیخ میکنم. «فَکِد کَیْدک وَاسْعَ سَعْیک» گفت هرچه میتوانی تلاش کن، هر چه توان داری به کار بگیر. «فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا» شما نمیتوانی به خدا ذکر ما را نابود کنی و وحی ما را پایمال کنی. این سخن خانم است در آنجا. این سخن بیبی است در آنجا.