زهرا ، همان کسی که خدا بود حاجتش
پروانهوار ، خیل ملائک به خدمتش
زهراست آن کسی که فراتر ز حدّ فهم
باشد مقام و رتبه و قدر و فضیلتش
دنیا غبارِ پای غلامان کوی او
عالم تمام قد ، همه ، تحت حکومتش
او حجّت است بر حجج طاهرینِ حق
هستند اهلبیت ، همه ، زیر منّتش
طیّارهی خیال زند بال و پر ، ولی
هرگز نمی رسد به بلندای رفعتش
زهراست کوثری که عطا شد به مصطفی
مشتق ز نور حیدر و طاهاست خلقتش
باشد تمام قدرت حیدر ز فاطمه
مانند ذوالفقار بُوَد او رشادتش
دارُ الکَرَم بُوَد همهی بیتِ فاطمه
باشد حسن ، سلالهی لطف و سخاوتش
او شد شهید تا که حسینش به کربلا
شد حامیِ شریعتِ احمد ، شهادتش
زینب ، تمام قد شده آئینهدار او
کرب و بلاست شاهد ایثار و غیرتش
فرماندهی تمام قُوا هست فاطمه
عبّاس ، آیهایست ز آیات قدرتش
سجّادهاش به وسعت قلبش وسیع بود
سجّاد ، شِمّهایست ز شمع عبادتش
دریای علم ، باقر آل محمّد است
چون جرعهنوش ساغر زهراست حکمتش
شیخ الائمّه صادق آل رسول که
آئینهدار فاطمه شد در صداقتش
عالم ، اسیر کاظم و او محو مادرش
خورشید و ابر و ماه و فلک در اسارتش
زهراست آن عروس رئوفی که جان ماست
سلطان طوس ، جلوهای از نور رأفتش
شاگرد درس جود ، جوادالائمّه است
استاد ، مادر است و پسر در ولایتش
در این شبِ سیاه زمین می درخشد او
هادی نشانهایست برای هدایتش
مولاست عسکریّ و صبور است چون علی
باشد شبیه فاطمه اندوه و غربتش
مهدیست آخرین گل گلزار فاطمه
مائیم تشنگان بیابان غیبتش
وقتی که پا به عرصهی دنیا نهاد او
تابید بر زمین و سما نور عصمتش
جانهای ما عقیقهی طفل خدیجه باد
چشمان مکّه ، مست تماشای شوکتش
گلبرگهای فاطمه از جنس نور بود
بالاتر از بنفشه و نرگس ، لطافتش
دستی پلید ، قاعده را زد به هم که زد
سیلی به روی ماه درخشان صورتش
لعنت بر آن کسی که ز ابلیس بدتر است
بغضی است در گلوی من از آن جسارتش
وقتی که رفت ؛ شهر مدینه ، سیاه شد
پشت علی شکست ز زخم مصیبتش
هجده بهار ، سهم زمین بود فاطمه
دنیا نداشت طاقت درک نجابتش
اسلام را که فاطمه تثبیت کرد و رفت
ما خاضعانه سفرهنشینانِ همّتش
وقتی که پا به عرصهی محشر گذارَد او
چشمان انس و جن ، همه ، کور از صلابتش
ما اهل دوزخیم و تعارف نمی کنیم
آری؛ امیدمان شده تنها شفاعتش
هستیم زیر سایهی زهرا همین بس است
دار و ندار ما همه باشد محبّتش