نسل من و همکلاسیهایم آخرین نسلی بود که حالا نظام قدیم گفته میشود؛ آخرین دورهای که خالصاً از دهههفتادیها تشکیل میشد. این یکجور افتخار، یکجور احساس بزرگی و برتری به ما میداد؛ ما را از صفتی که قدیمترها ترسناک به نظر میرسید امان میداد: دهههشتادی! واژهای مشتقمرکب، حاوی ِصفت نسبی! منسوب به دهه هشتاد! چه چیزی به این صفت روح میداد که پدران و مادران این نسل را نگران میکرد؟ دههها و سالها چقدر به شخصیت ما معنی میبخشند؟ چند درصدِ منِ فعلیام را مدیون تاریخ تولدم هستم؟ شاید در نگاه اول، هیچ. اما این فاصله که از آن میگوییم، در روزهای تقویم گنجانده نشده که حالا با فرمول و ارقام آن را محاسبه کنیم؛ بلکه زادهی اثری است که از محیط میگیریم. نسلی که به مراتب از ما با تکنولوژی مأنوستر بود، زاده شد؛ نسلی کنجکاوتر و پرسوالتر. نسلی باهوش که دیگر نمیشد با حرفی کودکانه گولشان زد. اینها برای بزرگترها ناخوشایند به نظر میرسید. مادرانی که به قناعت کودکان دهههفتادی خود عادت داشتند، پدرانی که در برابر فرمانشان چراهای کمتری میشنیدند، معلمانی که طغیان را برنمیتابیدند. در این نسل رگههایی از تفاوت دیده میشد. ویژگیهایی که اگر به طریق درستشان شکوفا شوند، اتفاقاً ممدوحاند. نوجوانانی که حالا ارشدهایشان در آستانهی دههی سوم زندگی خود هستند. نوجوانانی که تا دیروز کمتر جدی گرفته میشدند، حالا کمکم در سرنوشت کشورشان دخیل میشوند و آیندهسازی میکنند، نسلی که گرچه با رسانه رشد کرده و قوام یافته، اما شاید از فضای حقیقیِ انقلاب دور باشد. دغدغهی تربیت این نسل، حالا جای خود را به این دلشوره داده که: انقلابندیدهها چه گلی به سر کشور خواهند زد؟
تارهایی از یأس به پود آينده نشسته، که این بار اتفاقاً طلیعهدار این نهضت میگوید: جوان دهههشتادی که نه جنگ را، نه امام را، نه انقلاب را دیده اما همان مفاهیم را با همان روشنبینی، با همان اقتدار که در ابتدای انقلاب یک جوان فهمیدهای دنبال میکرد، امروز این نوجوان ما دارد دنبال میکند. و در خطاب به آنها ادامه میدهد: نوجوانان عزیز، بچههای عزیز من! شماها و نسل شما همان نسلی هستید که این کشور را انشاءالله به اوج خواهید رساند.
به دور از غرض و با چاشنی غبطه، یکی از مهمترین عوامل این تفاوت نسل را به انضمام آفت احتمالی آن، مختصراً تحلیل خواهم کرد.
مالکی یا مملوک؟
دههی هشتاد را میتوان دههی تحول از نظر فراگیری اینترنت و تلفنهای همراه دانست. از اوایل دههی بعد، یعنی دههی نود، تلفنهای هوشمند جایگزین موبایلهای کمامکانات شدند. این دو جمله در کنار هم، معنای بسیاری میدهند. نسل ما با اینترنت آشنا اما از آن دور بود. آنقدر دور که هنوز صدای مودمDial-up در گوشمان میپیچد.
کمی بعدتر اما، دسترسی به اینترنت آسانتر شده بود. یاهو مسنجر دیگر رونق سابق را نداشت و مردم با پیامرسانها خو گرفته بودند. وبلاگنویسان حالا در اینستاگرام لحظات خود را به اشتراک میگذاشتند و از قضا اینها مصادف با کودکی دهههشتادیها شده بود. این کودکانِ دیرآشنا با تکنولوژی ارتباطی، حالا جوانان و نوجوانانی شدهاند که فضای مجازی را بستر خوبی برای بازگویی دغدغههای خود و همسالانشان دانسته و بعضاً بیشتر عمر خود را در این فضای «کمی تا قسمتی ابری»، در کنار دوستان مجازی خود سپری میکنند. اینجاست که جوان تازهوارد داستان ما، تصمیم میگیرد در این شبکهی بیانتها مالک باشد یا مملوک؛ کنترل کند یا کنترل شود؛ دنیایش به اندازهی پسندهایش کوچک باشد یا قدر دغدغههایش بزرگ؟ این تسلط به رسانه، اگر همراه با مهارت و سواد باشد، بدون شک اتفاقی کمنظیر را رقم خواهد زد. شاید این ابزار، بلندگویی باشد برای تبیین حقانیت؛ و که بهتر از جوان ایرانی برای این که صدایی رسا باشد؟
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.