سلام علیکم و رحمه الله
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
جهت شادی ارواح طیبه شهدا، روح حضرت امام، همهی گذشتگان، ذوی الحقوق، پدر و مادرمان، معلمان و اساتیدمان، الفاتحه مع الصلوات
شب آخر مراسم این مجلس است. جا دارد قدردانی و قدرشناسی کنیم از کسانی که خیلی زحمت میکشند، برای اینکه چنین مجالسی برپا شود. اگر بگوییم مثلا قریب صد نفر کار میکنند، از خواهران و برادران و انتظامات و نور و تصویر و غذا و بانیان خیری که این مجالس را به پا میکنند، سخنی به گزاف نگفتیم. از خود انتظامات دانشگاه و اینها، از همگی واقعا باید تشکر کنیم که زمینه میشوند برای اینکه این مجالس برگزار شود. خودشان هم نوعا از این مجالس کمتر استفاده میکنند، خودشان دارند غذا میکشند و در مهد کودک خواهران هستند و اینها واقعا ایثارگرند. این را باید قدرشناسی کنیم، انشاالله خدا فوق رغبتشان به آنها عنایت کند، به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد.
ایثار انصار در سوره حشر{2:37-5:49}
یک آیهای در قرآن، در سوره مبارکه حشر هست، این آیه را به مناسبتی خدمتتان میخوانم و انشاالله یک بیان اخلاقی را حول این آیه عرض میکنیم. وقتی که اموال فِیء به پیغمبر رسید، قرار بوده پیغمبر آن اموال را پخش کنند. خب در سوره مبارکه حشر گزارش این اموال و نحوه توزیع این اموال هست. باید به مهاجرین میدادند، در ضمن آن، تعریفی از انصار میکنند، آنهایی که در مدینه بودند. میگویند "وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ"؛ تعریفی که از انصار میکنند، این است که انصار خانه و ایمانشان را زودتر اماده کرده بودند، به این سرای ایمان آمده بودند. "يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ"؛ مهاجرین را دوست داشتند، کسانی که فی سبیل الله هجرت کردند، از مکه آمدند، آنها را دوست داشتند. "وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا"؛ حتی در قلب خودشان هم به واسطه اینکه آن اموال و غنیمتهای فیء را پیغمبر بین مهاجرین تقسیم کرد، در قلب خودشان هم احساس نارضایتی نمیکردند. خیلی عظمت دارد، که بالاخره اینها هم زحمت کشیدند، ولی با اینکه پیغمبر بین مهاجرین تقسیم کرد، اینها گزارش میشود که "لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ"؛ اینها از آن چیزی که "مِمَّا أُوتُوا"، از آن چیزی که به آنها داده شده بود، هیچ احساس بدی نکردند. "وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ"؛ همینطور درجه اینها را بالا میبرد. میگوید خودشان هم احتیاج داشتند، ولی ایثار کردند. "وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ"؛ ولو اینکه خودشان در شدت احتیاج بودند، این را احسان کردند و ایثار کردند. "وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون"؛ کسی که از بخل نفس بازداشته شده باشد، مفلحون و رستگاران اینها هستند.
مذمت بخل نفس{5:51-7:11}
امام صادق(ع) را در طواف دیدند. راوی میگوید کنار امام طواف میکردم، دیدم ایشان از شب تا صبح طواف کردند و در طوافشان گفتند که "اللَّهُمَّ قِنِی شُحَّ نَفْسِی"؛ خدایا مرا از بخل نفس باز بدار. صبح شد گفتم آقاجان شما دعای دیگری بلد نیستید؟ همهاش همین؟ گفتند همهاش در همین بود. انسان از بخل نفسش اگر چیزی به اون رسید بدهد. تازه اینها ایثار نیست، اسم این ایثار نیست. ولی دیدیم کسی نمونه سوالات امتحان برایش میرسد، جزوه خوب برایش میرسد، یک مالی برایش میرسد، همه را میخواهد برای خودش نگه دارد. این ایثار نیست. کسی با این کارها به جایی نمیرسد. به جای دینی نمیرسد. کسی که چیزی به او میرسد، آن را ایثار نمیکند تازه اسم این ایثار نیست، من با مسامحه دارم اسمش را ایثار میگذارم. این ایثار نیست.
وظیفه دربرابر ایثار به جای حقوق{7:14-11:03}
یک نکتهای عرض کنم؛ ببینید، کسانی که همسن و سال ما و بزرگتر از ما باشند این را حتما تایید میکنند، ادبیات حتی نظامهای خانوادگی در ما، نظام اینکه "وظیفهام چیست چه کار کنم" است، "تکلیفم چیست" است. تکلیف من چیست؟ ادبیات تکلیف محور. امروز ادبیاتها تبدیل به ادبیات حق محور شده. میخواهد ببیند حقم چیست. میخواهد حقش را بگیرد. این دوتا رویکرد هست. رویکردی که طرف با اینکه ممکن است در کار تقسیم وظایف شده باشد ولی ایثار میکند، ممکن است کار دیگران را هم جمع کند، ممکن است کار دیگران را هم انجام دهد. حالا ممکن است شیطان بگوید نه پر رو میشود، کما اینکه امروز زن و شوهرها با هم اینگونه برخورد میکنند که اگر اینجا ببخشم، اگر آنجا داد نزنم، اگر فلان نکنم، پررو میشود. خیلیها از همین جاها به مقامات رسیدند. علامه طباطبایی (رحمهالله علیه) همسری داشتند، وقتی همسرشان به رحمت خدا میروند، خیلی گریه میکنند، طوری که شاگردان را به تعجب میگذارند، که آقا مرگ برای شما که حل شده است، آخر اینطور گریه برای همسرتان؟! میگوید من که با قضای الهی مشکلی ندارم. اما آنقدر خانم من بزرگوار بود، یاد بزرگواریهایش میافتم که چه کار میکرد. در نجف در دمای پنجاه و چند درجه و شصت درجه، این ممکن بود هزارجور خواسته از من بخواهد، ولی مواظب بود کارهای مطالعات من چنین و چنان نشود. ایشان وقتی المیزان را نوشت، گفت شما وقتی المیزان را میبیند روی جلد اسم من است، به تعبیر من پشت جلد اسم خانم من است. خانمم بود که من توانستم المیزان بنویسم. قدرشناسی. بعد همین خانم به جایی رسید که علامه میگفت به مقامات رسیده بود. به هر کدام از ائمه سلام میداد جواب سلام میگرفت. حالا علامه طباطبایی استاد دیده بود، خانم ایشان که استاد ندیده بود. علامه طباطبایی آیت الله قاضی دیده بود، خانم ایشان که کسی را ندیده بود. تا مدتها تا سه چهار سال قبل از فوت خودشان که دیگر اوضاع و احوال جسمی خودشان خوب نبود، هر روز سر مزار خانمش میرفت یک ساعت دعا و قرآن میخواند.
ادبيات اینکه حق من چیست؟ حقم را بگیرم، خیلی این ادبیات و فکر فرق دارد تا اینکه یک چیز گیر من آمده است، ببینم چه کسی مشکل دارد؟ بروم مشکلش را حل کنم. وظیفه و تکلیف من در قبال ایثار چیست؟
ایثار در علم{11:05-15:24}
حالا خدا به طرف دوزار سواد داده است، بخواهد این را بگوید، کورنومتر میزند، ۱۵۰ هزارتومان میگیرم یک ربع علمم را در اختیارت قرار میدهم. به خدا من این چیزها را نمیفهمم. نمیگویم هست یا نیست. من چیزی به نام حق تالیف و حق مولف نمیفهمم. خدا این علم را به تو داده، خدا را شکر کن که چهارنفر میخواهند حرفت را گوش دهند. چهارنفر میخواهند کتابهایت را بخوانند. خدا را شکر کن. ببنید قرآن چطور میگوید. در آیه ۲۸۲ سوره بقره که بلندترین آیه قرآن هست میگوید "إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ"؛ میگوید وقتی میخواهید دِین بدهید، دِینها را بنویسید. حالا ببریم پیش چه کسی بنویسیم، ببرید پیش یک کاتب بنویسید. بعد به کاتب میگوید "وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ"؛ کاتب تو هم ناز نکن، "كَمَا عَلَّمَهُ اللَّه"؛ خدا این کتابت را به تو یاد داده است. خدا به تو سواد و کتابت یاد داده است. این سوادت را در اختیار بگذار، نه اینکه کورنومتر بزن بگو ۱۵۰ هزار تومان میگیرم نیم ساعت با من صحبت کن. خوشحال باش از اینکه علمت در اختیار دیگران قرار میگیرد. طرف هزار جور مشکل دارد، باز هم این کورنومتر را میزند. خب اینجا جای ایثار کجاست؟ جای ایثار کردن کجاست؟ وگرنه این که منطق قارونی میشود. قارون هم همین را میگفت، میگفت "قَالَ إنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي"؛ علمی است که خودم بدست آوردم، زحمت کشیدم، دود چراغ خوردم، بیدار ماندم، کنکور دادم این علم را بدست آوردم. این حرف قارون است. "قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي"؛ زحمت کشیدم، چی داشتم؟ کننده کار بودم، درآوردم. این که منطق قارونی میشود. واقعا یک جاهایی را برای ایثار بگذارید. آدم به حسب وظایفش نیست، باید برود وظایفش را انجام دهد. در خانه مگر میشود کسی براساس وظایف و حقوق حرکت کند؟ خب اینطور باشد خانم خانه میگوید من غذا درست نمیکنم ظرف هم نمیشویم، آقای خانه هم میگوید من وظایف حداقلی دارم در ارتباط با مسکن و پوشش که آن هم حداقلی است. او وظایفش آنگونه است، وظایف من هم اینگونه است. مگر اینجوری میشود زندگی کرد؟ انسان باید ایثار را در خانه یاد بگیرد. حالا وظیفه من هست یا نیست، زن و مرد باید یاد بگیرند نه اینکه حالا هر چه میشود میگویند این زنها یاد بگیرند. نه، زن و مرد هر دو یاد بگیرند. آدم در محیط کارش یاد بگیرد. انقدر پولکی، وظیفهای، حقی، انقدر به من دادی، ۱۰ دقیقه صحبت کن، ۱۰ دقیقهات یک ربع شود، اضافهتر شود... کار دین با این چیزها، با این حرفها جلو نمیرود. بله باید یک کسی حواسش باشد، این که کاری انجام میدهد هوا نمیخورد، باید پول این را بدهند.
کمک مالی به رزمنده{15:25-17:38}
کما اینکه در نهج البلاغه امیرالمومنین(ع) به مالک میگویند که "وَ أَفْضَلَ عَلَيْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ بِمَا يَسَعُهُمْ وَ يَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ أَهْلِيهِمْ حَتَّى يَكُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ"؛ اگر رزمنده به میدان میفرستی، رزمنده باید ایثارگر باشد. ولی تو حواست را به پشت صحنه بده. که این خانوادهاش لنگ نشوند. تو داری این رزمنده را جلو میفرستی، بگذار "هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ" شود. بگذار ذهنش دچار قسط و وام و فلان و اینها نباشد. حواست به این پشت صحنه و پشت جبهه باشد. ولی رزمنده نباید اینطور باشد که بگوید الان میرزمم، چقدر میگیرم؟ اینکه نباید این باشد. آنها باید حواسشان جمع باشد. ولی با اینطور تقسیم وظایف، با اینطور آیین نامههای مالی که ما در شرکتها میبندیم و در مکانها میخواهیم بر اساس آنها حرکت بکنیم، با این کارها دین جلو نمیرود. آیین نامه مالی میگوید آنقدر است، کم کم انقد میشود. این یک خطر است. یکی میگویند اگر مسافرت رفت چه؟ اگر ماموریت رفت چه؟ ماموریت بالای ۱۵۰ کیلومتر بود یا زیر ۱۵۰ کیلومتر بود؟ این بود یا آن بود؟ چقدر وقت گذاشت؟ کار دین اصلا اینگونه جلو نمیرود. یک صلوات بفرستید.
آدم تکخور ملعون است{17:47-20:45}
ایثار را از خانه یاد بگیرید، به فرزندانتان هم یاد دهید. اینطور که تقسیم وظایف، خب این تکه را شما جارو میزند، این ظرف را هم میشوید، میگویید آنجا را هم جارو کن. میگوید نه این وظیفه یکی دیگر است. تقسیم وظایف سرجای خودش، ایثار سر جای خودش. حتی تا این حد که سر تقسیم ارث، فامیلها آمدند، به آنها هم بده. تو که ثروت داری، به پدر و مادرت بگو ثلث اموالشان را به فقرا دهند، چون این کار را کردم میگویم. به مادرم اصرار کردم که ثلث اموالشان را برای فقرا وصیت کنند، گفتند پس شما چه؟ گفتم ما که داریم. اگر بخواهیم داشته بیشتری داشته باشیم، تا آخرش جا دارد. بده برود. اینکه نه این مال من، آن مال من، تو این کار را میکنی، من آن کار را. کار دین اینطور جلو نمیرود،"مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ "؛ مفلح کسی است که از بخل نفس بیرون آمده است. خدا انشاءالله به ما توفیق دهد که هر چه به ما رسید بگوییم که، ما داریم: "ملعون من اکل وحده"؛ آدم تکخور ملعون است. چیزی به تو رسید، بده برود. بده به این، بده به فقرا، بده به محرومین. بده به کار خیر، بده به کار فرهنگی. اینکه اگر شد، آن موقع است که شما میبینید یک نفر راجع به انتخاب رشته صحبت میکند، همه نگاهش به پول است. آخر چه کار...؟ در این دنیای هفتاد هشتاد ساله، چرا انقدر داری این فکر را میکنی؟ که مدام ته ذهنشان میروید میبینید که این پول را اینجور بدست بیاورم، که اینجور بکنم، که... خب دین کجاست؟ خدا کجاست؟ پیغمبر کجاست؟ تمام این جاهای دیگری که ما میتوانیم فعالیت کنیم کجاست؟
کوچ فرهنگی{20:45-23:17}
درددلم باز شد. دیگر نگویید چرا این آخوندها بی سوادند؟ خب، این همه از نخبهها دانشگاه میروند، خب وضعیت حوزه همینی که هست میشود. خب این فکر مردم، دین مردم، متولی نمیخواهد؟ دین مردم متولی نمیخواهد؟ سلامت مردم متولی میخواهد، دین مردم متولی نمیخواهد؟ که ورودیهای حوزه اینطور به قهقرا میرود. چرا چهار نفر آدم با استعداد حوزه نمیروند؟ این قرآن را بخوانند، روایات را بخوانند، فقه را بخوانند، اعتقادات بخوانند، اینها را بفهمند، اینها را بگویند. اینها متولی نمیخواهد؟ بله خب، شخص دارد فکر میکند که پولش چی؟آیندهاش چی؟ این چی؟ آن چی؟ اینطوری "وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ"؛ بِکَن آقا. آقایان والدین، بِکَن، خمس بچه هایت را بده. خب اینکه همهاش پولش چی؟ این چی؟ آن چی؟ بعداً شما برمیگردید میگویید که چرا این آخوندها بی سوادند؟ همین است که هست. مگر چقدر آدم با استعداد در این رشتهها میرود؟ که آن موقع همه انتظار سلامت دینی دارند. فکر کنید همین اتفاق برای رشتههای پزشکی میافتاد، سلامت کشور به خطر میافتاد، اگر همین ورودیهایی که حوزه میآیند، رشته پزشکی میرفتند. جدی سلامت کشور به خطر میافتاد. چی لازم دارد؟ "وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ"؛ این بخل نفست را کنار بگذار، که مدام بابت چهار قرون پول میخواهی چه کار بکنی یا چه کار نکنی، یا... یا... یا... خب همه تشویق کنید، بچه با استعدادی است، چهار نفرشان هم بروند در این حوزهها درس بخوانند، کار کنند، نَفْر فرهنگی کنند، کوچ فرهنگی کنند، درس یاد بگیرند، چیز یاد بگیرند، بیایند مدام این بگوید، آن یکی میگوید... خب همه اینها متولی میخواهد. هر چه بارگذاری است، میگویند دبیرستانها خالی است، آقایونِ فلان بروند، قانونگذاریها خالی است، آقایونِ فلان بروند، خب کجاست؟ مگر ما چند نفر هستیم؟ که مدام بروند، بروند، بروند... یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ"؛ در این شبهایی که در محضرتان بودیم عرض کردیم؛ آن "لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ"؛ اصلی که مردم باید قسط را به پا کنند، تشکیل حکومت است. باید حکومت راه بیندازند. حکومتها را نگه دارند. در حکومتها مداخله کنند. و حکومتها را نگه دارند. بالاترین سطح اقامه به قسط این است. گفتیم نه اینکه یک پاکت بگذارند این طرف ترازو، یک پاکت آن طرف، اقامه به قسط شد. اقامه به قسط در عالی ترین سطحش انجام حکومتهاست. این حکومتها آنقدر مهم است وقتی میآیند و میروند، نمیآید که برود. میبینید از خودش کلی فرهنگ به جا میگذارد. حالا شما دانشجوها حتماٌ یادتان نیست، که بعد از جنگ چه حاکمیتی بر مملکت مسلط شد. که چه فرهنگی را، _که همین الان وامدار همان فرهنگ هستیم، یعنی از آن فرهنگ میخوریم_ چه فرهنگ تجمل و ترفعی یکهو ایجاد شد.
حاکمیت میآید و نمیرود.{25:08-28:06}
چگونه درِ همهی فرهنگهای جبهه و جنگ رسما تخته شد؟ آن موقع ما دانشجو بودیم، کسی جرئت نمیکرد در دانشگاه، در همین دانشگاه بحث جبهه و جنگ کند. از همان موقعها مقاومت مردم شروع به شکسته شدن کرد و رفته رفته مدام شکست، شکست، شکست. این حاکمیتها که میروند و میآیند فرهنگشان که عوض نمیشود. امیرالمؤمنین(ع) یک خطبهای دارد که خطبه معروفی در نهجالبلاغه است. "إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ"؛ یک خطبهاش است. این بخشش که میخوانم در نهجالبلاغه نیست در مصادق نهجالبلاغه است. حضرت وقتی بقیه را دک کردند و رفتند، دارد که "فاقبل بوجهه علی شیعته و اهل بیته"؛ یک خرده اینور و آنور را نگاه میکند ببینید نامحرمی نباشد و گوش نکند، بعد حضرت میگوید بله یک وُلاتی قبل از ما بودند، در حقیقت "مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ"؛ عهد و سنن پیغمبر را از قصد شکستند. یک ولاتی قبل از ما آمدند این کار را کردند. حالا شما به من میگویی که چرا برنمیگردانی؟ "وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا"؛ اگر مردم را به ترک آن سنن زور کنم، "وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا"؛ رو موضع اصلی برگردانم، "لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي"؛ لشکرم از بین میرود، تک و تنها میمانم، من میمانم و چهار نفر آدم. وقتی ۲۵ سال حاکمیتها میآیند و یک حرکتهایی انجام میدهند، میروند، نمیروند. فکر نکنید راحت میروند. تمام فرهنگ خودشان را به گونهای باقی میگذارند که امیرالمؤمنین نمیتواند تکانش دهد. دیگر این فرهنگها را توپ تکان نمیدهد. نگویید یک عدهای هشت سال آمدند، رفتد. چه کسی میگوید هشت سال آمدند، رفتند؟ میآیند ولی نمیروند. یک فرهنگ عمیقی را از خود به جا میگذارند که نسلهای بعدی باید سر همین فرهنگ بایستند و بجنگند. امیرالمؤمنینش کم آورده، میگوید من اگر بخواهم با آن فرهنگی که ۲۵ سال ساختند بجنگم، تنها میمانم.
نیاز جریان حق به مردم{28:06-30:19}
خب چرا به من میگویی آقا چرا تحولات فرهنگی فلان؟ خب حاکمیتهای قبلی همین کارها را کرده دیگر. اینها حرفهای مهمی است. بله جریان حق با مردمش. یعنی مردم میخواهد، نه جریان یعنی امیرالمؤمنین با چهار نفر آدم. جریان حق وقتی با تودهای از مردم حرکت کند، این بحثمان بود که میخواستم آیات سوره مبارک پیغمبر را، سوره ۴۷ است، سوره محمد(ص). که جریان اگر جریان حق و باطل باشد که گزارش قرآن همیشه جریان حق و باطل است، ببینید آن موقع آنقدر این فضا، فضای متفاوتی خواهد شد که حق بر باطل پیروز است. این مدلی است. از این شعارهای در و دیواری است، ولی همین است. وقتی در ماجراهای صلح و سازش و مذاکره میگوید: "فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ"؛ شما از سستی به مذاکره دعوت نکن. میگویی خب چرا؟ چرا نباید این کار را بکنم؟ میگوید "فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْم وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ"؛ شما برترید. میگوید چی؟ من برترم؟ "وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَن يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ"؛ چون منِ خدا با شما هستم و اعمال شما موتور و تک و تنها باقی نمیداند. سال ۶۲ حاج احمد آقا میگفت داشتیم با امام حرکت میکردیم، قدم میزدیم، به امام گفتم این دو اَبَر قدرت شوروی و آمریکا... امام گفتند صبر کن! سه تا ابر قدرت، ما هم هستیم. ما هم هستیم! سه تا ابر قدرت. دیگر نگویی دو تا ابر قدرت، سه تا ابر قدرت! کِی؟ سال ۶۲.
وحدت حول ولایت{30:19-37:07}
امام به پشتوانهی بحث حق و باطل، جریان حق، جریان باطل که بر اساس این که ولیشان، دقت کنید، پای ولیشان بمانند و بخواهند آن معارف را جلو ببرند، جریان حق میشود. غیر این هم اسمش جریان حق نیست، ولو اینکه شما بگویید میثاق عمومی ما قانون اساسی، قانون. من اینجا سر قانون بتشکنی بکنم، بتشکنی میخواهم بکنم، نه اینکه بگویم قانون کشک! ببینید قانون، وقتی میگویند میثاق عمومی، میخواهیم وحدت داشته باشیم، وحدت حول چی؟ میگویند قانون! قرآن این را رسما خط بطلان کشیده است. گفته اسم این وحدت نیست. همین الان قانون ببینید پشت صحنهاش با چه شامورتی بازیهایی قانون وضع میشود، این میثاق عمومی است؟ همه میگویند قانون، رهبر هم میگوید قانون، ولی قانون را بت نکن. مگر در این برجام خلاف قانون عمل شد؟ بفرمایید یک دانه خلاف قانون؟ خب رفته مجلس تصویب شده، بعد شورای نگهبان تصویب کرده بعد آن تصویب کرده، میشود قاکون دیگر! دقت کنید من بارها این نکته را عرض کردم، آن چیزی که قرآن میگوید، حتی حول قانون که هیچی، حول قرآن هم قبول نمیکند. این را دقت کنید. حول قانون که هیچی، وحدت را حول قرآنش هم قبول نمیکند. عرض کردیم ولیای که قرآن دستش است. شما این ایات مهم سوره نساء را _ اینهایی که دارم به شما میگویم را بروید خودتان در ردیف آیات نگاه کنید_ بعد از این جریانات مربوط به ولایت و اطیعوا الله و الرسول و اطیعوا الامر و ... میرسد به این آیات ۶۰، ۶۱ میگوید، خوب دقت کنید، "أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ"؛ میبینی کسانی را که فکر میکنند، واقعا اینطور فکر میکند، فکر میکند به قرآن اعتقاد دارد، به دین اعتقاد دارد، واقعا خودش را متدین میداند، "يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ"؛ من که جریان ولایت را توضیح دادم، چرا برایت فصل الخطاب آن طرف مرزها است؟ چرا؟ تو چرا اینطوری فکر میکنی؟ بعد گمان میکنی که تو ایمان داری، تو گمان میکنی که دین داری، توی انجمن حجتیهای گمان میکنی که دین داری، ولو نماز شبت ترک نشود، چرا آن طرفی هستی؟ چرا فصل الخطاب ذهنت آن طرفی، دست فرمانت میپیچد میرود؟ بعد میگوید که "وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا"؛ خدا به همین وسیله میخواهد یک گمراهی دور درست کند، دور، یعنی سخت. یک موقع ضلال مبین است ادم راحت گمراهی را متوجه میشود، یک موقع گمراه است متوجه نمیشود. فکر میکند نمازمان که هست، زیارت عاشورایمان هست، دعای کمیلمان هست، همه چیز هست، متدینیم. قرآن میگوید این گمان میکند متدین است، گمان است. آن موقع این ضلالت، ضلالت بعیدی است. بعد میگوید "و اذا قیل لهم تعالوا"؛ به همینها بگویی، خط نفاق اصلا از همین نقطه فهمیده میشود. خیلیها دانسته، میدانند چه میگویند وقتی میگوییم آقا وحدت حول چی؟ میگویند وحدت حول قانون. من نمیخواهم بگویم قانون کشک، ولی این حرف اشتباه است. وگرنه با هزار فشار و لابی میشود قانون تولید کرد. با هزار جور فشار و لابی میشود قانون درست کرد. بیا این هم قانون. میگوید "وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّه"؛ میخواهم بگویم به قرآنش هم میگوید دورش بخواهی جمع بشوی، نمیشود. "وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ"؛ به همینها اگر بگویی، به همینها اگه بگویی سراغ قرآن بیایید، خوب آیه را دقت کنید: "وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَىٰ مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودًا"؛ منافقین میگویند این نه، قرآن! حرف منافق این است که بیایند حول قرآن جمع شویم. خود امیرالمومنین میگوید قرآن حمال ذو وجوه است. ده مدل دلت میخواهد تفسیر میکنی، یکی چهار تا آیه را گزینش میکند، جمع بندی میکند، آن یکی یک چیز دیگر میگوید. سراغ قرآن در محوریت خود قرآن هم نه، در محوریت خود ولی. ولیای که قرآن حمل میکند. ولیای که با خودش قرآن حمل میکند. حول آن. مدام نگویید وحدت حول قانون، حول قانون اساسی، حول قانون... باز عرض بکنم من نمیخواهم بگویم قانون کالعدم است، ولی انقدر فکر نکنید که نمیشود قانون را تغییر داد. میشود یک عدهای با همدیگر بشینند و قانون را بپیچانند برود و تبدیل به یک قانون دیگری کنند. وگرنه نتیجهاش همین برجام میشود. فرق برجام اینطور بود، برجام یک قانون بود، قانون مملکت است دیگر. در همه جایی هم که باید تصویب می شد، شد. ولی فرقش این بود، ولی میگفت این طرف، یک عده میگفتند آن طرف! قانونش هم کردند. این نکته است. میگفت آقا به خدا این هستهای بهانه است، اینطور نمیشود، این راه نیست، این چاه است. پس فردا یک چیز دیگر میگویند، پس فردا یک چیز دیگر میگویند...همین هم شد. میخواهم به شما بگویم، محور وحدت ولی است، محور وحدت قانون که هیچ، قرآن هم نیست. ولیای است که قرآن دستش است.
خدا گندهکاری زیر پرچم حق را پاک میکند{37:11-39:52}
این را دقت بفرمایید. آن موقع این جریان حق راه بیفتد، ببینید یک گزارش دیگر از سوره پیغمبر، "الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ" کسانی که کافر شوند و صد عن سبیل الله کنند، خدا چه کار میکند؟ "أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ"؛ اعمالشان را پوچ میکند، اعمال باطل! نه در آخرت این کار را میکند، در این دنیا عمل را باطل میکند. بعدش هم تعدیلش را ذیل آیه میبینید، "وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ"؛ جالب است، کسانی که زیر پرچم ولی بر اساس حق عمل میکنند، "كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ"؛ خدا گنده کاریهایشان را هم درست میکند. خیلی عجیب است. این طرف کار درست متقن انجام میدهد، زیر میز میزنم. آن طرف اگر کار دارد انجام میدهد، در آن گنده کاری هم دارد، درستش میکنم. ببینید من یک موقعی، شاید گفته بودم خدمتتان، در احد میدانید که پیغمبر میخواست جنگ شهری بکند. مومنین آمدند و گفتند که بیرون بروید. پیغمبر هم بیرون رفت. پیغمبر به کار خودش، به طرح خودش عمل نکرد. گفت مردم، یکسری مشاور میگویند بیرون برویم، بیرون برویم. همان وعده الهی که قرار بود برود در شهر بیاید، در بیابان رفت. وعدههای الهی از شهر به بیابان رفت. مهم این است که مردم پای ولیشان ایستادند یا نایستادند. وقتی توده مردم میایستند، گنده کاری هم داشته باشد، "كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ"؛ چرا اینطور است؟ "ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِل"؛ میگوید آن باطل است. "وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ"؛ این حق است. وقتی حق با باطل درگیر شود، اینطور میشود. بعد هم میگوید "فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا"؛ وقتی با این کفار در جنگ و اینها ملاقات کردی، "فَضَرْبَ الرِّقَابِ"؛ گردنشان را بزنید. "حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ"؛ تا اینکه پایتان در زمین محکم شود. "فَشُدُّوا الْوَثَاقَ"؛ اینها را محکم ببنیدید.
کی تمام میشود؟ {39:52-41:54}
"فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا"؛ تا اینکه طوری شود، جنگ، جنگتان با کفار، بار خودش را زمین بگذارد. جالب است، آمدند از ائمه سوال کردند، گفتند این جنگ ما با کفار کی بارش را زمین میگذارد؟ این مقطع حساس کنونی کی تمام میشود؟ گفتند "حتی یقوم القائم"؛ کلا جنگ ما با کفار بار خودش را زمین نمیگذارد. همین است که هست. بعد میگوید من که میگویم بروید و بجنگید، برای این است. دقت کنید. میگوید "ذَٰلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ"؛ اگر خدا میخواست خودش انتقام میگرفت، فکر میکنید خود خدا ضعیف است، نمیتواند انتقام بگیرد؟ نه. "وَلَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ"؛ میخواهد عدهای را به یک عدهی دیگر امتحان کند. خدا "إن کنّا لمبتلین" است، آزمایش بگیر است. خدا اهل آزمایش گرفتن است. میخواهد آزمایش بگیرد ببیند چه کسانی پای کار پیغمبر ایستادهاند و چهکسانی نایستند. وگرنه منِ خدا که بلدم کار را حل کنم، "وَلَٰكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ"؛ ببینید بالاتر داشت "أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ" ولی "قتلو فی سبیل الله" کماکان خونشان میتواند در جریان باشد. اینها "فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ"؛ خدا اعمال اینها را گم و گور نمیکند، اعمالشان همین طور حرکت میکند. مگر اینکه تو عملشان را خراب کنی، وگرنه خودشان فی حد ذات عملشان در دنیا حرکت میکند. "فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ"؛ در مقابل آن "أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ"؛ خدا کار آنها را گم و گور میکند، کار شما را راه میاندازد و میروید.
صاحب مملکت مردماند{41:55-47:01}
این حرف بحث جریان حق و باطل است. من یک حرفی از امام بخوانم؛ همان اوایل بعد از خبرگانها این بحث مطرح شد که "کار را دست امام و مجتهد و خبرگان بدهیم، جامعه را اداره کنند." آن موقع چنین حرفهایی میزدند. یکسری از مردم و اینها، این حرفها را میزدند، الان دیگر فهمیدهاند که نمیشود. همین الان خیلی جالب است که بعضی از حزباللهیها حرفشان همین است: "چرا آقای خامنهای فلانی را نمینشاند، فلانی را بلند نمیکند؟ چرا رئیس جمهور انتخاب نمیکند؟ چرا مردم باید بکشند چرا مردم باید تحمل کنند؟" مردم باید رشد کنند. حرف این است. چون حکومت مال مردم است. نه تنها مقبولیت بلکه مشروعیتش هم به دست مردم است. مردم باید رشد کنند. وقتی این بحث مطرح میشود که خبرگان بیایند مملکت را اداره کنند. امام میفرماید که: "حالا میگویند سیاست حق مجتهدین است، یعنی. در امور سیاسی در ایران ۵۰۰ نفر دخالت کنند، باقیشان سراغ کارشان بروند." ۵۰۰ نفر آدم بیایند بر مردم حکومت کنند و مردم هم حرف گوش کنند. " یعنی مردم سراغ کارشان بروند، هیچ کار به مسائل اجتماعی نداشته باشند و چند نفر پیرمرد ملا بیایند دخالت بکنند" ۴ تا ملا بیایند، بگویند حکومت برای اینهاست دیگر. "این از آن توطئهی سابق بدتر است برای ایران." حضرت آقا میفرمایند مرگ این حکومت زمانی است که بگویند "مملکت برای خودش صاحب دارد" این مرگ حکمت است. صاحب این مملکت کیست؟ مردم. مردم صاحب حکومتاند. مادامی که دخالت نکنند و ابزار دخالت و هزینههای دخالت را باید بپردازند. بعضیها میگویند "ما چپ برویم راست برویم، یکهو چیزی میشود، چیزی به ما میگویند و فلان" خب همین است دیگر، میخواهی در اموری که به تو مربوط است دخالت کنی، عدهای نمیگذارند و این میشود هزینهاش، هزینهاش هم بپرداز. شما فکر میکنید میگذارند مثلا شما به فقرا رسیدگی کنی؟ اگر بخواهی به یک فقیر رسیدگی کنی، آره، اما اگر بخواهی اطلاعات اینها را تجمیع کنی، وزارت اطلاعات میگوید بیا ببینم. چون میدانید که تجمیع اطلاعات کلا یک ارزش افزودهای است، فرق ما با وزارت اطلاعات همین است دیگر، ما آمار را خرد خرد داریم، وزارت اطلاعات همه را با هم دارد. میگوید این کار کمیته امداد است. یتیم بخواهی، میگوید این کار بهزیستی است. این، کار آن است. نهادها مردمی درست شد، ولی امروز خیلی وقتها مردمی نیست. میخواهید کاری بکنید، بسم الله. من نمیگویم نافرمانی مدنی از جنس آبان ماه بکنید، دقت کنید، ما نافرمانی مدنی را به گند کشیدیم. شما میدانید دیسپچینگ تهران کجاست؟ یکهو تبدیل میکنند، حمله به دیسپچینگ تهران، که یک سوم برق شهر را تامین میکند، خب این نافرمانی مدنی است؟ میدانید آذوقه تهران کجاست؟ به ذخیره آذوقه تهران حمله میکنند. از اصفهانیها بپرسید میدانند UCF اصفهان کجاست؟ به UCF اصفهان حمله میکنند. میدانید ذخیره احتیاطی نفت و بنزین و گازوئیل پهنه جنوب کشور در سیرجان کجاست؟ سیرجانیها هم نمیدانند. به آنجا حمله میکنند، که آتش بزنند. آتش بزنند کل سیرجانیها میسوزند. خب این نافرمانی مدنی است؟ این اعتراض است؟ هر چیزی را به گند میکشیم.
کار و کمپین گروهی{47:01-52:06}
اگر میخواهیم تغییراتی بدهیم، باید تغییرات بدهیم. گفتم یک نقطه متمرکز پیدا کنید، من میگویم همین تغییر در شفافیت، که امیرالمومنین تاکید میکنند "وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَنْ لَا أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلَّا فِي حَرْبٍ"؛ میگویند حق شما گردن من، که در هیچ چیزی من نمیتوانم مخفیکاری کنم، الا در جنگ. بعد الان به این خفت افتادیم که میخواهیم آراء نمایندگان مجلس را شفاف کنیم، نمیتوانیم. چیز عجیبی است. خاک بر سر من! با این جوانهایی که داریم، نمیتوانند کمپین راه بیندازند، که همین الان که مجلسیها میخواهند تشریفشان را ببرند روی صندلی بنشینند، بگویند به این شفافسازی رای میدهی یا نمیدهی؟ خب اینطور میشود دیگر. رفتند یکی یکی مصاحبه کردند، سر این بحث شفافسازی، هشتاد درصدشان گفتند ما شفافسازی را رای میدهیم، بعد طرح در مجلس رای نیاورده. واقعا این یعنی چی؟ اصلا آدم تعجب میکند. کارهای مملکت را اگر خودتان دست گرفتید و بروید که این کار بشود، فقط هم در انتخابات و فلان و راهپیمایی نیست. اگر قرار است مردم کاری برای مملکت انجام دهند، هزینهاش را هم باید بدهند. هزینه اینکه وقتی میخواهی کار انجام دهی، کار از یک حدی جدیتر شود، جلویت را میگیرند. جلوی تو را میگیرند، جلوی من را هم میگیرند. با چنگ و دندان برای کار میجنگیم. اگر تجمیع کنید، کارها را تجمیع کنید. فکرها را تجمیع کنید، کمپینها را راه بیندازید، برای اینکه مردم باید در سرنوشت خودشان دخالت کنند. مردم مهم هستند. باید بدانند این صندوقها، بیمهها، انبارها، قراردادها شفاف هستند. چه کسی قرارداد میبندد؟ چه کسی نمیبندد؟ این قرارداد چیست؟ اموال مسئولین، این مسئول چرا یکهو انقدر پولدار شده؟ اینها همه چیزهایی است که در قانون هم هست. اینها باید شفاف شود. شفاف شود، دیگر همه انقدر سبقت نمیگیرند که به مجلس بروند. این جوانی که مدام به من میگوید من چه کار کنم؟ تو به تنهایی نمیتوانی کار کنی، اگر تجمیع در کنار هم شدید، کمپین سازی کردید، کارآفرینی کردید، زور زدید، جنگیدید، مبارزه کردید، میتوانید کارهای اجتماعی کنید، میتوانید کارهای اقتصادی کنید، میتوانید کارهای سیاسی کنید. برای آن هزینه هم میپردازید. همین است دیگر. هزینه آن را هم میپردازید. البته قضیه را به گند نکشید. اگر قرار است اعتراضی کنید، یک اعتراض سالم بکنید. و اینطور نشود که آدم بگوید این اصلا اعتراض است؟ تازه مدام میگوییم مردم مردم، حواستان باشد، من از تمام نهادهای امنیتی پرسیدم گفتند در این اعتراضهای خیابانی فقط نیم درصد بودند. با تمام تکرارهایش، نیم درصد کل ایران بودند. حالا بعضی وقتها هم میگوییم مردم، فکر میکنیم مردم همه این کارها را میکنند. مردم یعنی نیم درصد، اعتراضات آبان یعنی نیم درصد. همه اعتراض ذهنی داشتند، ولی این کارها، را این نیست که مردم کردند. مردم هم در آن بودند. مملکت خودمان است، کار باید بکنیم، کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. گاهی اوقات هم مجبوری با نهادها و ساختارها گلاویز شوی. فکر نکن من میخواهم اینطور حرکت کنم، کسی به من شاخ نزند. نمیشود. با نهادها کمی گلاویز میشوی، یک مقدار در این گلاویز شدن، تحمل کن. جمعیتتان را زیاد کنید، تحمل کنید، بالاخره آن کار مثبت برای انقلاب را انجام دهید. تکی که به میدان میروید، یکهو کار خراب میشود.
انشاالله که موفق و موید باشید. همه را دعا کنید، همه ملتمسین دعا. انشاالله همه از این مجالس فیض ببرند، به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد.
Top of Form
Bottom of Form