مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۳۶ دقیقه·۴ سال پیش

ولایت؛ واسطۀ تحول!

سلام علیکم و رحمة الله

اعوذ بالله من الشیطان الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد (ص) و علی آله الاطیبین الطاهرین و عترته المنتجبین المعصومین سیّما بقیّة ‌الله الاعظم، مولانا الحجة، ارواح‌العالمین لتراب لمقدمه فداء»

قدرت خدا

خدا را شاکر هستیم که به ما توفیق عنایت کرد، در سومین شب از ماه عزا و سوگ آل الله و ماه محرم الحرام، در محفل و مجلس عزای اهل بیت (ع) توفیق حضور پیدا کنیم، به خصوص در این ایام، در شرایطی که قدر محافل و مجلسی که خداوند ما را غرقه‌ی نعمتشان کرده‌بود و نمی‌شناختیم، بهتر شناخته می‌شود. و چه بسیار نعمت‌های ناشناخته‌ای که خداوند به ما عنایت کرده و هنگام محرومیت توجه به این نعمت‌ها می‌کنیم‌. از خدا بخواهیم که ما را شاکر نعمت‌ها در زمانی که از نعمت‌ها برخوردار هستیم، کند. و عرض کنیم به آقا ابا عبدالله (ع)، که ما الان می‌فهمیم که زندگی بدون شما زندگی بی‌مفهومی است، و الان نگران هستیم که آیا این نعمت زیارت اربعین و حضور در خیل عاشقان شما و اعلام دوستی و موالات با شما و اعلام برائت از دشمنان شما که روزی ما شده بود و ما آن را آسان گرفته بودیم، امسال روزی ما خواهد شد یا خیر؟ و عرض کنیم که همه چیز به دست شماست.

خدایی که برای اثبات قدرتش، زمانی ما در تاریخ می‌خواندیم که با پشه‌ای نمرود را، امپراطوری را، بر زمین زد. آن موقع سوال بود برای ما چطور خدا با یک پشه‌ پادشاهی متکبر و مستکبر را زمین می‌زند. اما همان خدا امروز به نشان داد که با خردتر، صغیرتر، ناچیزتر و نادیدنی‌تر از پشه هم می‌تواند نه فقط یک انسان، یک مستکبر، یک پادشاه ظالم را زمین بزند، می‌تواند همه‌ی جوامع را زمین‌گیر کند.

اصلاً مفهوم جمع و جمعیت را زیر سؤال ببرد. همان خدا، خدایی است که می‌تواند این بلا را مرتفع کند. همان خدا، خدایی است که حضرت ابراهیم را در دل آتش، به آرامش و با سلامت و با امنیت زنده نگه می‌دارد. آتش را بر او سرد و سلام می‌کند و بنی اسرائیل در محاصره و در بیچارگی و در اضطراری را که در مقابلشان غرق شدن و پشت سرشان کشته شدن با شمشیر بود، خداوند مسیری را از دل آب باز می‌کند، به گونه‌ای که حتی پایشان هم خیس نشود و همان مسیر، مسیر هلاکت فرعون شود. او خدایی است که همان خداست.

از خدا بخواهیم که ما هم بنده‌هایی باشیم که او می‌خواهد. «إِلهِى أَنْتَ كَما أُحِبُّ فَاجْعَلْنِى كَما تُحِبُّ.» به ما یاد داده‌اند. می‌گویند، بگو: «خدایا تو همانی هستی که من دوست دارم. چرا؟ چون من را عاشق کمال آفریده‌ای و تو کمال محض و مطلق هستی. نقص و پیرایه‌ای در تو نیست. کاستی در تو نیست، پس من محبوبی بهتر از تو نمی‌یابم. تو آنگونه که کسی، آنگونه هستی که من دوست دارم. مرا آنگونه قرار ده که تو دوست داری.» خدا را شکر کنیم که با وجود همه‌ی این محدویت‌ها، باز هم این لیاقت را عنایت کرد. ما را محروم نکرد از محفل فیض اباعبدالله الحسین (ع). ما را از در این خانه بیرون نراند.

بهانه‌‌ای برای رفتن

خیلی‌ها را ممکن است به بهانه‌هایی برانند. خیلی‌ها را ممکن است عذر برایشان بتراشند. ابا عبدالله الحسین (ع) در شب عاشورا تلاش کرد، عذر تراشید، بهانه به دست اطرافیان داد، برای اینکه کسانی که ماندنی هستند، بمانند. کسانی که با بهانه‌ای ممکن است بلغزند، فردا در مقابل شمشیر و تیغ تیز، احتمال لغزیدن و سست‌‌شدنشان جدی‌تر است. یاران را برای شهادت آماده می‌کند و شب عاشورا بهانه می‌دهد. گاهی وقت‌ها، بهانه مستحبی. در شب عاشورا به آنها فرمود: «از تاریکی شب استفاده کنید. هرکدام یک تعداد از اهل حرم من را با خود ببرید.» یعنی برای اینکه کسی که می‌خواهد برود، وجدان درد نگیرد. بگوید بله من اهل بیت اباعبدالله الحسین (ع) را نجات دادم؛ ولی آن کسانی که عاشورایی و کربلایی هستند، می‌فهمند که این ناز و نیاز برای این است که قدر آدم‌ها معلوم شود. آن وقت است که مثل زهیرها باید بیایند و فریاد بزنند: «آقا اگر هزار بار ما را بکشند و زنده کنند، دوباره قطعه قطعه کنند، بسوزانند، به باد دهند، ما تو را ترک نمی‌کنیم.»

این محفل و آمدن‌های اینگونه برای این است که ما در این تمرین قرار بگیریم. ببینیم که نسبتمان با امام‌زمانمان در چه وضع و چه حالتی است. خدا را شاکر باشیم به خدا وجود نعمت محبت اهل بیت، ولایتشان. محفلی که درباره‌ی آنها بشنویم. نسبت به آنها عشق بورزیم و از دشمنانشان اظهار برائت کنیم.

ابتدای جلسه مان را متبرک می‌کنیم با همان زیارت مختصری که از امام صادق (ع) روایت شده، به نیابت از امام و شهیدان و شهدای مدافع حرم که مدیونشان هستیم و همه‌ی کسانی که حق به گردنمان دارند و از طرف خودمان این زیارت‌نامه را تکرار می‌کنیم، خطاب به اباعبدالله الحسین (ع):

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّهِ، صَلَّى اللّهُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّهِ، رَحِمَكَ اللّهُ يَا أَبا عَبْدِاللّهِ، لَعَنَ اللّهُ مَنْ قَتَلَكَ، وَ لَعَنَ اللّهُ مَنْ شَرِكَ فِي دَمِكَ، وَ لَعَنَ اللّهُ مَنْ بَلَغَهُ ذلِكَ فَرَضِيَ بِهِ، أَنَا إِلَى اللّهِ مِنْ ذلِكَ بَرِيءٌ».

هدیه کنید به محضر سرور و سالار شهیدان و شهدای عالی مقام رکابش، صلوات دیگری بر محمد و آل محمد.

سلب نعمت

توفیق داشتیم در شب‌های گذشته درباه‌ی آیه‌ی شریفه‌ی 11 سوره‌ی مبارکه‌ی رعد را با هم گفتگویی داشتیم و تلاش شد که اشاره شود به مفاهیم آیه و ورودی به مباحث صدر اسلام و کربلا و طبیعتاً بهره‌ای برای حرکت خودمان در کربلاهایی که هر آن برای انسان‌ها تکرار خواهد شد و تکرار می‌شود، داشته باشیم. خداوند در این آیه می‌فرماید: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» خداوند سرنوشت جامعه‌ای را تغییر نمی‌دهد، وضعیت جامعه‌ای را تغییر نمی‌دهد مگر اینکه اینها آن‌چه را که در درونشان است، تغییر داده باشند. اگر در جامعه‌ای نعمت ارزشمندی وجود داشت و این نعمت از آن جامعه سلب شد؛ شما بگردید ببینید قبل از اینکه این نعمت از دست اینها برود، اینها چه تغییرات درونی‌ای پیدا کردند؟ همان‌گونه که اگر خداوند جامعه‌ای را به وضع خوبی رساند، هرچند که خدا ابتدا به نعمت هم دارد، اما قابلیت و زمینه تحقق و فعلیت این نعمت در آن جامعه را باید ببینیم که چه اتفاقاتی در درون جان انسان‌ها رقم خورده که به این نقطه رسیدند. هرچند که عرض کردیم ظاهر آیه بخش اول را دارد می‌گوید، که سلب نعمت اگر اتفاق افتاد ببینید جامعه چه تغییرات درونی‌ای داشته است. اما آیات دیگر قرآن این بخش دوم را هم تایید می‌کنند. چه نعمت‌هایی در زمان پیامبر وجود داشت؟ ما جلسه‌ی گذشته عرض کردیم که نعمت، خداوند خودش فرموده: «نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً» نعمت‌های آشکار و پنهان، نعمت‌های مادی و معنوی هست و اتفاقاً نعمت‌های معنوی مهم‌تر و ارزشمندتر است. به چه دلیل؟ چون آن نعمتی ارزشمندتر است که سودرسان‌تر باشد، ماندگارتر باشد، انسان را به سعادت برساند، ابدیت را در معنای ارزشمند و متعالی خودش برای انسان به ارمغان بیاورد. نعمت زائل، شکر واجب دارد اما نعمت پایدار شکر جدی‌تری را می‌خواهد. و امام صادق (ع) به ما فرمود آن نعمتی که از او سوال می‌شود ولایت ما اهل بیت است. آیات دیگر قرآن را هم که جوامع را تهدید می‌کند که بعضی‌ها، نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند یا آیه‌ای که می‌فرماید: «يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا» بعضی‌ها نعمت‌های خدا را می‌شناسند با این وجود انکار می‌کنند، اهل بیت فرمودند آن ما هستیم و مهم‌ترین نعمت را نعمت ولایت بدانند، «لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوِلَایَةِ» اصلا آنقدر که خدا طلب کرده انسان‌ها به موضوع ولایت توجه کنند، علی رغم اهمیت موضوعات دیگر، به موضوعات دیگر تاکید نشده‌است.

تحول، به واسطه‌ی ولایت پیامبر

با نعمت ولایت پیامبر چند اتفاق در جامعه افتاد. در جامعه‌ی بحران‌زده، عقب مانده، غیر پاک و دور از حقیقت‌های جزیرة العرب، پیامبر مبعوث شد. امیرالمؤمنین اوضاع جزیرة العرب زمان بعثت پیامبر را در چند خطبه تشریح کرده: «وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ» ای اعراب شما بدترین روش زندگی را داشتید، در بدترین زندگی‌ها بودید هم از نظر مظاهر مادی و هم از نظر مظاهر متعالی انسانی و الهی، هیچ چیز برای عرضه نداشتید، زشتی‌ها در جامعه آشکار و خوبی‌ها در آن جامعه مورد انکار بود. پیامبر در این جامعه مبعوث شد، تحولات را در جامعه به وجود آورد. اگر بخواهیم چند تحول را نام ببریم هم در باورهای انسان‌ها تحول به وجود آمد، انسان‌های چندگانه پرست خرافه پرست گرفتار بلای شرک به توحید، به یکتایی خدا، به مؤثر دانستن او در عالم و به جاری شدن اراده‌ی الهی در تمام زندگی خودشان باورمند شدند. پیامبر اکرم(ص) تحولی در وجود انسان‌ها به وجود آورد هم در حوزه‌ی رفتار علاوه‌بر باورها، انسان‌های کج رفتارِ اهل انحرافِ به گناه عادت کرده که نمونه‌هایش فراوان است، هم قرآن از بعضی از رفتارهای اعراب اسم برده و هم خود تاریخ عرب اشاره می‌کند. این جامعه‌ی بدرفتار بدکردار را وجود شریف پیامبر، نعمت نبوت و ولایت پیامبر به جایی رساند که اینها اهل ایثار، اهل مواسات، اهل بخشندگی، اهل عبودیت خدا، اهل حاکم کردن رفتارهای الهی در زندگی خود، اهل خدا ترسی، اهل شجاعت و جانفشانی در راه دین، اهل ایثار و از خودگذشتگی‌های بی نظیر شدند.

شنیدید یک فقیری می‌خواست نزدیک پیامبر بنشیند، یکی از این ثروتمندان کنار پیامبر نشسته بود، این آقا که آمد جا کم بود و کنار این آقای ثروتمند نشست. طرف خودش را کمی جمع کرد. حضرت به او فرمود ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد؟ گفت نه یا رسول اللّه. گفت ترسیدی از ثروت تو چیزی به او برسد که اینگونه خود را کنار کشیدی؟ گفت یا رسول اللّه من اشتباه کردم. نیمی از ثروتم را به او می‌بخشم، همان جا در مجلس! آن طرف گفت یا رسول اللّه من نمی‌خواهم. مسلمانان مکه در هجرت تمام زندگی، خانه، اسباب، هر چه داشتند را رها کردند، خودشان را برداشتند برای اینکه به محضر پیامبر برسند و از محیط شرک جدا شوند، خودشان را تنها به مدینه رساندند، بعضی از مسلمان‌ها به جایی رسیدند.

می‌گوید اصحاب صُفه لباس کافی برای نماز نداشتند. یک گوشه‌ای برای اینها، گوشه‌ی مسجد، مسلمان‎ها محل زندگی آماده کرده‌بودند. یک موقع می‌خواستند صدقه بدهند می‌آمدند به اینها چیزی می‌رساندند. از آن طرف اهالی مدینه و انصار کار را به جایی رساندند که هرکسی زندگی خودش را با یکی شریک کرد، با یکی از این مهاجرین. گفت آقا خانه‌ی من دو اتاق دارد، یکی مال تو.

کدام جامعه به این نقطه رسید؟ آن جامعه که گاهی سر یک افسار شتر جنگ بین دو قبیله مدت‌های طولانی با کشته‌های فراوان اتفاق می‌افتاد. یکی از طولانی‌ترین جنگ‌های بین اوس و خزرج که در تاریخ عرب دعوای این دو مانده، سر این بود که حیوان یک پیرزنی رفته بود در چراگاه قبیله آن یکی چریده بود. هفتاد سال ظاهراً در بعضی نقل‌ها هست این دو قبیله با هم درگیر بودند. هر چند وقت یک بار جنگ شعله‌ور می شد، دوباره به ماه حرام می‌رسید خاموش می‌شد، مجدداً شعله‌ور می‌شد. این جامعه‌ی دنیازده‌ی بیچاره به جایی می‌رسد که آن ایثار‌های بی‌نظیر را انجام می‌دهند.

گاهی وقت‌ها پیامبر نهی می‌کند. یکی از دنیا داشت می‌رفت؛ وصیت کرده بود که تمام آنچه را که دارد در راه خدا بدهند. حضرت ناراحت شد، فرمود: اگر من مطلع بودم اجازه نمی دادم در این حد بخشش کند.

محبت و گرایش قلبی

تغییرات در رفتار انسان‌ها، تغییر در محبت و گرایش انسان‌ها؛ از دنیاگرایی از شهوت‌پرستی، از لذت‌جویی، انسان‌ها را پیامبر کَند و محبت‌های ارزشمند را در دل اینها نشاند. حب خداوند. شنیدید در یکی از غزوات، مسلمانان در تاریکی بودند بعد نور دهان چند تن از نمازشب‌خوان‌های اصحاب پیامبر اطراف را به گونه‌ای روشن کرد که حمله‌ی دشمن را متوجه شدند. اصلاً نقل شده، در منابع اهل سنت هست در منابع شیعه هم هست؛ آن انسان‌ها به نقطه‌ای می رسند که نور وجودشان اینقدر موثر هست. عشق به پیامبر در وجودشان مالامال است.

دیدند آن زن شتری بعد از جنگ احد به صحنه‌ی جنگ آورده، چند جنازه بالای شتر گذاشته، دارد برمی‌گردد. پرسیدند کیست؟ گفت که شوهرم و برادرم و فرزندم. دارم آنها را می‌برم. «و کَم لَهوا مِن نَظیر» و چه قدر نمونه‌های فراوانی از این گرایش به خدا، به پیامبر، به اهل بیت پیامبر و ترجیح آنها بر خود اتفاق افتاد. نمونه‌هایش را دیگر ما در کربلا فراوان می‌بینیم؛ نمونه هایش را ما در مدافعان حرم می‌بینیم. یکی از عزیزانمان در سوریه است، کارهای ثبت حماسه‌هایی که آنجا اتفاق می‌افتد را دارد انجام می‌دهد. پیام داده‌بود که: «با یک فرد میان‌سالی که 6-7 سال است شیعه شده برخورد کردم و رفیق شدیم، می‌گوید‌ این 4 فرزندش را در جبهه، نه حمله یا قتل عام یا در بمباران، کسانی که داوطلبانه رفتند جبهه و به شهادت رسیدند چهر پسر داده است، خودش هم جانباز است. چگونه انسان می‌رسد به این نقطه که به امام حسین بگوید آقا تا ما زنده هستیم نباید خاری به پای فرزندان شما و بنی هاشم برود. تا ما هستیم هیچکدام از شما بستگان پیامبر نباید وارد میدان نبرد شوید. «بابی انتم و امی و نفسی و اهلی و مالی و عثرتی» این تمرین «بابی انتم و امی و مالی و اهلی»، این چیزی بوده‌است که خلاصه و عصاره‌ی مکتب پیامبر است. و این اتفاق افتاد. انسان‌ها گرایش‌هایشان تغییر کرد. گرایش‌های متعالی شد. از این حظیظ‌ها کنده شدند، اوج گرفتند.

حضرت نماز صبح را در بین یارانش آمد، یک دفعه نگاه کرد دید یک نفر متحول است. چهره‌اش جوری است. به او فرمود «کیف اصبحت؟» حالت چطور است؟ شب را چگونه به صبح رساندی؟ گفت یا رسول الله من با یقین شب را به صبح رساندم. حضرت فرمود علامت یقینت چگونه است؟ گفت یا رسول الله من انگار بهشت را دارم می‌بینم و بهشتیان و نعمت‌های بهشتی را. جهنم و حرارت و عذاب و جهنمیان را دارم می‌بینم. یا رسول‌ الله، به شما بگویم چه کسانی بهشتی‌ و چه کسانی در این جمع جهنمی هستند؟ بعد آخر گفت یا رسول الله دعا کن که شهید بشوم.

شب سوم محرم‌الحرام 1442؛ مسجد دانشگاه شریف
شب سوم محرم‌الحرام 1442؛ مسجد دانشگاه شریف


تغییر درونی، مقدمه‌ی تغییرات بیرونی

این تحول از کجا اتفاق افتاد؟ مکتب پیامبر جامعه در حظیظ ذلت را به اوج رساند. اینها دستاوردهای مکتب نبوی است. بنا بود این دستاوردها حفظ بشود با ولایت علوی. این مردمی که تازه پای این مکتب نشستند، تازه چند شاگرد اول پیدا کردند و بقیه هم علاقه‌مند شدند، دستشان گرفته شود، رو به جلو حرکت داده شوند. اما اتفاقاتی که نباید رخ دهد، رخ داد. «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» خدا هم فرموده اگر آنچه در درونت هست را تغییر دادی، منتظر تغییرات بیرونی باشید. اگر نعمتی را داشتید، وظیفه‎ی شما را در مقابل این نعمت انجام ندادید، منتظر باشید این تغییر اتفاق بیفتد.

مثل چی؟ من یک دسته از آیات قرآن را خدمت شما اشاره کنم. قرآن به ما یاد داد، به ما مسلمان‌های صدر اسلام فرمود: «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» پیامبر از جان مؤمنان به خودشان اولویتش بیشتر است. در اولویت‌بخشی بین خودت و پیامبر، پیامبر را باید بر خودت مقدم کنی. این جریان ولایت حاکم بر تمام مناسبات است. در قرآن به ما فرمود نوح و فرزندش موقعی که رشته‌ی ولایت بینشان گسسته شود، هیچ ارتباط نسبی به درد نمی‌خورد. «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» رهایش کن. اصلا نگران نباش، تو با او دیگر رابطه‌ای نداری. درست است پدر و فرزندی دارید ولی رابطه‌ی ولایت بین ولی خدا و او گسسته شده است. «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» یعنی یک میوه‌ی گندیده است.

تابعیت شرط است نه نسب

همه بنی اسرائیل و یهودی‌های اصیل فرزندان حضرت ابراهیم‌اند؛ بنی‌اسحاق و بنی‌یعقوب‌اند. آنها می‌گفتند ما نوادگان و زادگان حضرت ابراهیم هستیم. آیه‌ی قرآن فرمود: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ» می‌دانید چه کسانی نسبت به ابراهیم اولویت دارند؟ چه کسانی بسته و فامیل و جزء گروه و قوم ابراهیم هستند؟ دنبال نسب نگرد که چه کسی سلسله‌اش به یعقوب می رسد! آنها کسانی هستند که تابع ابراهیم و این پیامبر و کسانی که از او تبعیت کردند، بودند.

ولایت و دیگر هیچ

قرآن نسبتی بین مومنان تعریف می‌کند؛ نسبت ولایت که بر تمام نسبت‌های جامعه حاکم است و انسان‌ها به ایمان نمی‌رسند مگر اینکه این را بشناسند. «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» این خیلی عجیب است! می فرماید اگر تو را در دعواها و اختلافات قاضی قرار ندادند، ایمان نیاوردند. نظر تو بر نظر خودشان مقدم نشد، ایمان نیاوردند. بالاتر از این؛ اگر نظر تو را پذیرفتند ولی در دلشان راضی و خوشحال از پذیرش نظر تو نبودند، باز ایمان نیاوردند. ولو تسلیم قضاوت تو هم بشوند. «ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ» حتی در دلشان هم احساس ناراحتی نسبت به قضاوت تو نداشته باشند. خیلی سخت است. دو نفر دعوا دارند، بروند پیش پیامبر قضاوت بکند، حضرت حق را به یکی بدهد و از یکی بستاند، هر دو باید چنان تسلیم پیامبر بشوند که حتی نسبت به قضاوت پیامبر در دلشان هم نارضایتی نباشد، آن وقت مومن هستید.

اصل دینی

خدا نسبتی بین ولی جامعه، بین پیامبر و اولیاء دین و مردم تعریف می‌کند که بر همه‌ی نسبت‌ها حاکم است. در این نسبت شما هم معرفت، هم رفتار و کردار و هم باور و ارزش و هنجار، آنچه را که به عنوان مناسبات تربیتی دین اسلام می بینید، در این جریان ولایت تربیت می شود، شکل می گیرد و ارائه می دهد. آن وقت است که عشق به پیامبر، عشق به خانواده پیامبر، عشق به بچه‌های پیامبر جزء دین بلکه اصل دین می شود. «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» و بعد فرمود: «مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ» هرچه من گفتم به درد خودتان می خورد. می‌خواهید یک چیز به درد بخور به شما بگویم؟ خانواده پیامبر را دوست داشته باش. محبت آنها سازنده و رشد‌دهنده است.

تغییر تدریجی ارزش‌ها

این اتفاق اواخر عمر شریف پیامبر توسط عده‌ای که مایل نبودند، دچار تزلزل شد. من نمی‌خواهم خیلی در دوره قبل از حکومت امیرالمومنین متوقف بشوم ولی دچار آسیب شدند، کم کم ارزش ها تغییر کرد. عزیزان! نکته خطرناک همین است که تغییر ارزش‌ها دفعی نیست، تدریجی است و چون تدریجی است، انسان‌ها نسبت به آن، به جز کسانی که شامه تیز و تعلق جدی دارند، حساسیت نشان نمی‌دهند، به این تغییرات تدریجی عادت می کنند. در یک جامعه یک نفر بیاید شعار بدهد که آقا من شما را به رفاه می‌رسانم. حرفی از معنویت نزند.

درهمین جامعه یک زمانی امثال شهید رجایی هست، موقعی که می‌‌خواهد برای مردم صحبت کند، می‌گوید: «خداوند در جهنم یک جایی را برای مسئولین درست کرده و آن مسئولی که نتواند جواب مسئولیت خود را بدهد، خودش را برای این جهنم مهیا کند.» نماینده‌ای در مجلس اول، بعد از اینکه انتخاب می‌شود، پس از مدتی حضور در مجلس، نامه می‌‌نویسد که من احساس می‌‌کنم حضورم در مجلس مفید فایده نیست، جای دیگر بهتر می‌توانم خدمت کنم. نه اینکه برود مسئولیتی بگیرد، مثلا وزیر بشود. نه، رها می‌‌کند و می‌‌رود. در مجموعه آثار حضرت امام هست که نامه می‌‌نویسند به امام که نماینده مجلسی در مسیر مأموریتش تصادف کرد، از دنیا رفت، یک روحانی جلیل القدر مجلس اول انقلاب، نامه می‌‌نویسند که خانواده ایشان مستاجر است و با توجه به اینکه سرپرست را هم از دست داده، هیچ ممرّی برای زندگی ندارد. کسی که از شکنجه‌های زمان شاه رهیده، الان هم وارد فضای انقلاب شده و وارد مجلس شده است.

یک زمانی اینها ارزش‌هاست. اگر دیدیم یک مقطعی ارزش‌ها چیز دیگری است، یک نفر آرم آمریکا را روی سینه زد، یک نفر دلار را با هزارتومانی چرخاند و اعلام کرد این برای من ارزش است و از طرف جامعه طرد نشد، می‌‌گوییم تحولاتی در این جامعه رخ داده است. ارزش‌ها به گونه ای دگرگون شده که موضوعاتی که زمانی مهم بوده، کم اهمیت و موضوعاتی که کم اهمیت بوده، مهم شده است. اصلا من نمی‌‌خواهم قضاوت کنم کدام ارزش بود، ولی تغییر ارزش‌ها محسوس است. کی محسوس است؟ موقعی که ما بیاییم سال30 هجرت، سال ۳۵ هجرت و سال ۵ هجرت را مقایسه کنیم و الا سال اول بعد از رحلت پیامبر با سال قبل رحلت، از نظر تغییر ارزش‌ها خیلی محسوس نیست. سال سوم با سال دوم خیلی تغییراتش محسوس نیست‌. حتی بهانه برای تغییرات وجود دارد. پیامبر عدالت را در تمام شئون حاکم کرده بود. در زمان خلیفه اول هم در تقسیم بیت‌المال رعایت می‌شد، در زمان خلیفه دوم گفتند که آقا معنا ندارد! کسانی که اول انقلاب جزء مبارزین و مجاهدین و زندان‌رفته و شکنجه‌دیده بودند با کسانی که تازه مسلمان می‌‌شوند، ایرانی‌هایی که تازه عربی هم بلد نیستند، مثل هم باشند؟! نه، باید رده‌بندی شوند. خانم‌های پیامبر به اضافه کسانی که در جنگ بدر بودند، بیشترین سهم را بگیرند، بعد کسانی که بعد از فتح از مکه مسلمان شدند، بعد کسانی که عرب هستند، بعد... بعد...

این رده‌بندی یک مبنایی هم داشت، نتیجه این شد که در یک مقطعی یک گروه اشرافی غرق در طلا و نقره و زمین و ملک غنیمتی از فتح ایران و شام و شمال آفریقا در جامعه پدیدار شدند. اتفاقا همه هم جزء انقلابی‌های در جه یک اول انقلاب بودند.

در کتب تاریخی اهل سنت هست، نه در کتب مذهب امامیه، که اسدالغابة در معرفی صحابه می‌‌گوید موقع از دنیا رفتن یکی از صحابه، طلاهای ارث او را با تبر می‌‌شکستند، با باسکول می‌‌کشیدند! با تبر طلا‌ها را خورد می‌کردند بین وراث تقسیم ‌کنند. فلان خلیفه لباسی پوشید، نمی‌دانم چه بوده این لباس در آن مقطع، هشت‌هزار دینار قیمت این پیراهنش بوده‌است. فلانی از دنیا رفت، چهار‌تا همسر داشت به هر همسرش سیصد‌و‌بیست هزار درهم رسید.

حرکت گام‌به‌گام

آدم‌هایی را هم که نگاه می‌کنی، آدم‌هایی هستند که اتفاقا جز هزینه داده‌ها و رزمنده‌ها و پای رکاب پیامبر ایستاده‌های صدر اسلام هستند. کِی به این نقطه رسیدند؟ به یک‌باره گفتند که یا‌رسول‌الله ما اشتباه کردیم، تمام و برگردیم؟ نه، «وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَان»، حواستان باشد، شیطان یک‌باره حمله نمی‌کند، خطوه دارد، خطوه یعنی قدم‌های کوچک، قدم به قدم، با صبر و حوصله، فرد و جامعه را حرکت می‌دهد، حرکت می‌دهد، حرکت می‌دهد، تا زمانی به نتیجه برسد.

یک آقایی جز عرفا و فقهای زمان یکی از خلفا بود، از این خلفای ظالم‌، از بزرگان فقهی اهل سنت بود، به ایشان گفتند شما بیا قضاوت را در حکومت ما بپذیر. گفت نه، من خودم را درگیر جامعه نمی‌کنم، بالاخره عذری آورد که قضاوت را نپذیرد. آخرش خلیفه به او گفت پس بیا یک شام یا ناهار با هم بخوریم، این‌که دیگه منعی ندارد. آمد و ناهار را خورد، آن‌قدر ناهار برای او چرب و جذاب بود، آخرش که ناهار را خورده بود، گفتند که حالا راجع به پیشنهاد قضاوت ما، خیلی هم وقت شما را نمی‌گیریم، فکر بکنید گفت حالا درحدی که وقت داشتم چشم، بعد از یک مدت دیگر کامل آمده بود، رفته بود حقوق و مقرری بیت‌المالش را بگیرد، طرف که داشت می‌داد، یک‌مقدار کم داده‌بود، شروع کرد دعوا کرد، گفت چه ‌شده؟ مگر پولی فروختی و طلب داری؟ گفت من دینم را فروختم. کسی که لحظه‌ی اول مقاومت می‌کند و حاضر نیست ذره‌ای همراهی بکند به تدریج به جایی می‌رسد که رسما می‌گوید من دینم را فروختم.

تفسیر قرآن یهودیان

این جامعه به جایی می‌رسد، جامعه‌ی نبوی به نقطه‌ای می‌رسد که قبل از حکومت امیرالمومنین‌، که کعب‌الاحبار می‌شود مفسر قرآن و ابوذرغفاری می‌شود کسی‌ که آدم تندروی افراطیِ رادیکالِ غیر قابل پذیرش است.

یکجا حضرت ابوذر آمد دید که این یهودی‌زاده‌ای که پیامبر را ندیده، زمان پیامبر یهودی بوده، الان به جایی رسیده که برای مسلمان‌ها تفسیر قرآن می‌گوید، اصحاب و مفسران واقعی قرآن، امیرالمومنین و شاگردانشان، خانه‌نشین و مهجورند، یهودی‌زاده‌ها و یهودیان تازه مسلمان مفسر قرآن شده‌اند، و بعد ببینید چه بلاهایی در محتواها بوجود آوردند. عبدالله‌بن‌مسعود مفسر قرآن در مقابل ولیدی که قرآن درباره‌اش گفته فاسق، آیه در قرآن نازل‌شده، درباره‌ی یک شخصی «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» درباره‌ی این ولید، همین ولید وقتی می‌شود حاکم کوفه، عبدالله‌بن مسعودی که خزانه‌دار بیت‌المال است و از مفسران و کاتبان، مسلمانان اولیه نسبت به قرآن است. این فرد آدم ناسازگار می‌شود. کتکش می‌زنند، اخراجش هم می‌کنند و با فقر هم از دنیا می‌رود.

این تغییرات تغییراتی است که تدریجی اتفاق می‌افتد. نمی‌خواهم به این بخش هم بپردازم، فقط می‌خواهم‌ برسیم به نقطه‌ی جامعه‌ی زمان ابا عبدالله الحسین (ع). این جامعه باورمند، رفتارمند، بامحبت و عشق نسبت به پیامبر و خدا و نیکی‌ها و اهل بیت به تدریج در آن این تغییرات اتفاق می‌افتد.

نظر دوباره‌ی خدا

خب در یک مقطعی خدا دوباره به این جامعه رو می‌کند، خدا به این جامعه نظر می‌کند، نور وجود امیرالمومنین، امام حسن مجتبی (ع)، امام حسین (ع)، انوار پاکی مثل عمار و یاسر، مثل مالک اشتر، وجود اینها و نعمت وجودشان و حرکتشان ‌و تنفر مردم از ظلم و ستم و بی‌عدالتی کار را به جایی می‌رساند، مجددا بازگشتی به امیرالمومنین دارند. خدا باز در خیر را به روی اینها باز می‌کند.

اولین خطبه‌ی امیرالمومنین در کوفه در سالی که انتخاب می‌شود، اولین سخنرانی حضرت که بعضی از عباراتش را دوستان شنیدند، «لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَهً» شما به غربال خواهید افتاد، شما بالا و پایین خواهید شد، خیلی‌ها که زیردست بودند، قدرت می‌گیرند، خیلی از گردن‌گلفت‌ها زیر دست و پا می‌افتند. مناسبات و طبقات و نظام اجتماعی جا به جا می‌شود. تعبیر امیرالمومنین این است، می‌فرماید: «إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ» امتحانی که قرار است برای شما اتفاق بیفتد که بلا و گرفتاری که شما الان در آن قرار گرفتید، به همان وضعیتی که زمان پیامبر بود، برگشته‌است. یعنی چه؟ یعنی پیامبر در یک محیط مشرکانه‌ای، در یک محیط بتپرست و منحطی مبعوث ‌شد. او ما را بالا کشید، رشد داد، ارتقا داد، چنان سقوط کردید که من علی وصی پیامبر آمدم دوباره باید شما را از حظیظ دربیاورم. از آن سقوطی که مرداب و منجلابی که در آن غرق شدی، دوباره باید دستتان را بگیرم و بالا بیاورم. «إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ» ابتلای شما همان ابتلاست، یعنی جامعه خیلی سقوط کرده، خیلی آسیب دیده، خب امیرالمومنین خیلی تلاش کرد که با کدام بخش بیاید و ‌بجنگد؟ کدام قسمت را باید اصلاح کند؟ می‌خواهد برگرداند به عدالت نبوی، اما نزدیک‌ترین یاران و بیعت‌کنندگانش برنمی‌تابد.

اولین گروهی که کمک کردند امیرالمومنین به خلافت برسد، نمی‌توانند تحمل بکنند که امیرالمومنین روش پیامبر را به کار بگیرد. اولین کسانی که به روی امیرالمومنین شمشیر می‌کشند، اولین بیعت‌کنندگان با امیرالمومنین می‌شوند. آن هم آدم‌های ارزشمند صاحب نفوذ دارای سابقه‌ی ایمان و حجرت و ‌جهاد، دارای نسبت و ‌بستگی با پیامبر یا همسر پیامبر، پسر عمه پیامبر هستند، آدم‌های عادی نیستند، شمشیر طلحه‌ را امیرالمومنین بعد از کشته شدن برایشان آوردند، گریه کرد. فرمودند: این شمشیر زمانی چقدر غم از چهره‌ی پیامبر دور کرد. دیشب درباره‌ی زبیر گفتیم.

گزارش امیرالمومنین

امیرالمومنین چون با این جامعه‌ای که اتفاقا کسانی که باید بار را بر دوش بگیرند، شدند باری بر دوش حکومت امیرالمومنین، چه کار باید بکند؟ آثار و نتایج تلاش‌های امیرالمومنین در جامعه‌ی خودش خیلی شمردنی است، امیرالمومنین یک خطبه دارد خیلی قشنگ است، همه‌ی خطبه‌های حضرت قشنگ است ولی اینجا گزارش کار داریم؛ می‌فرماید: من در مدتی که اینجا حکومت کردم چه کار کردم؟ «ما أصْبَحَ بِاْلکُوفَةِ أحَدٌ الاّ ناعِماً» امروز هر کسی در کوفه زندگی می‌کند بهره‌مندی‌های حداقلی از مواهب اجتماعی و رفاه دارد، «إنَّ أدْناهُمْ مَنْزِلَةً» فرودست‌ترین طبقات جامعه، «لَیَأکُلُ مِنَ البُرِّ» به غذای مناسب دسترسی دارند، نان گندم نانی بود که طبقات بهره‌مند از آن بهره می‌بردند، بقیه‌ی فقیرترها نان جو می‌خوردند که خود امیرالمومنین هم فرمود: «من به تأسی از پیامبر که حضرت نان جو غذای غالبش بود، خودم نان جو می‌خورم» نان جو نسبت به نان گندم غذای نامطبوع‌تری است. امیرالمومنین فرمود مردم از غذای مناسب، «أدْناهُمْ مَنْزِلَةً » فرودست‌ترین طبقات جامعه بهره‌مند بودند، «یَجْلِسُ فی الظِّلِّ سرپناه دارند» من تلاش کردم مسکن برای مردم فراهم کردم، «وَ یَشْرَبَ مِنْ ماءِ الفُراتِ» مردم به آب آشامیدنی گوارا دسترسی دارند. امیرالمومنین برای رفاه مردم تلاش می‌کند، نتیجه هم می‌گیرد، گزارش هم می‌دهد، اما مسائل امیرالمومنین و مسائل جامعه‌ی امیرالمومنین خیلی عمیق‌تر از اینهاست، مسئله‌ی پذیرفته شدن بی‌عدالتی و هنجارشدن آن است که اگر موقعی که امیرالمومنین بیت‌المال را مساوی تقسیم می‌کرد به تمسخر شروع می‌کردند بیت المالی را که امیرالمومنین به آنها داده است، نشان دادن و می‌گویند این را نگاه کن از علی به آدم برسد خیلی است. کسی که در دوره‌های قبل گاهی اوقات ماهی 3 هزار سکه‌ی طلا مقرری بیت المال او بود رسیده به جایی که امیرالمومنین به همه، به تازه مسلمان و کهنه مسلمان، به آنی که فامیل پیامبر است و آنی که فامیل پیامبر نیست، همه را مساوی می‌دهد، مسخره می کنند. نه صحابه، خواهر امیرالمومنین جایی آمد و اعتراض کرد، گفت: یا امیرالمومنین، این خانم قبلا کنیز من بود، من در راه خدا آزاد کردم. امروز به هر دوی ما یک مقدار از بیت المال دادی. حضرت فرمود: من جایی در کتاب خدا ندیدم که در بهره‌مندی از حقوق عمومی، بین کسی بر کسی دیگر ترجیح داده شده‌باشد.

اعتراض همگان

معترض حتی در نزدیکان امیرالمونین نیز وجود دارد. خب جامعه چرا به این نقطه رسیده است؟ این، همان جامعه‌ای است که در زمان پیامبر (ص) غنائم زیاد شد، اوضاع مالی مسلمانان خوب شد. زن‌های پیامبر نزد ایشان آمدند. یا رسول الله، ما همسران تو هستیم. قبلا چون جامعه فقیر بود، ما هم با فقر می‌ساختیم.

حضرت فقیرترین طبقات جامعه خودش بود. امیرالمومنین می‌فرماید که: در حالی از دنیا رفت که خشتی بر خشتی ننهاد، درهمی بر درهمی نیفزود، مالی را ذخیره نکرد. نزد پیامبر(ص) آمدند: یا رسول الله، قبلا اوضاع مسلمانان بد بود، جامعه دارا نبود، ما هم با فقر می‌ساختیم. الان که اوضاع مسلمانان خوب شده‌است، مقداری هم به ما برسید. آیه‌ی قرآن نازل شد: یا نساء النبی، ای زنان پیامبر(ص)، اگر شما پیامبر و خدا را انتخاب کردید، با همین وضع بسازید. اگر دوست دارید از مواهب دنیایی بهره‌مند شوید، پیامبر زیبا از شما جدا می‌شود، یعنی بدون دعوا و مهریه‌ی شما و حقوق شما را هم کامل می‌دهد ولی جدا شوید. اگر کسی دنیا را انتخاب کرده‌است، با پیامبر (ص) نماند. همه ماندند.

محرومیت جامعه

همین جامعه ناگهان به نقطه‌ای می‌رسد که به واسطه‌ی اجرای عدالت، داد خواص بلند می‌شود، حاکمان فاسد، عموم مردم دنیاطلب و خواصی که درد اصلی امیرالمومنین از این نقطه است. جامعه‌ای که به تدریج ارزش‌های خود را از دست بدهد و دردش نگیرد، نسبت به سقوط ارزش‌ها حساسیت نشان ندهد، این جامعه به نقطه‌ای می‌رسد که در انفسش تغییراتی اتفاق افتاده که خداوند در جامعه هم تغییراتی ایجاد می‌کند. تغییر را در جامعه هم رقم می‌زند. و این خطر برای همه‌ی جوامع وجود دارد. در جامعه‌ی زمان امام حسین (ع) بدتر اتفاق افتاد، در اوج آسیب و سقوط و این آمد و شد در همه‌ی جوامع وجود دارد و خداوند، به ما فرموده: با کسی به تعبیری عقد اخوت نبسته‌است، خداوند به هیچ جامعه‌ای چک سفید نداده‌است. چه بسا جامعه ما به نقطه‌ای برسد که رقم بزند، اراده‌ی الهی را برای اینکه ظهور محقق شود و چه بسا رفتاری از جامعه‌ی ما سر بزند که محروم شود و جوامع بعدی هم محروم شوند. تعبیر امام را فراموش نکنیم. امام فرمود: اگر این نظام اسلامی، انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی شکست بخورد، اسلام سیلی خواهد خورد که تا صدها سال سر بلند نمی‌کند. یعنی هرکدام در معرض یک انتخاب هستیم.

امام صادق (ع) در روایتی که دیشب خدمتتان اشاره کردم، فرمود: قرار بود این امر یعنی حکومت در دست ما قرار بگیرد اما شما باعث شدید که دور بشود. «يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» این تغییر انفس اینقدر وزن دارد که امام حق و امام عدل را می‌تواند به حاکمیت برساند، می‌تواند محروم کند و بلکه انسان‌ها محروم بشوند از حکومت او تا سال‌ها و قرن‌ها و ما 1200 سال است که در این محرومیت به سر می‌بریم و ماییم که رقم می‌زنیم. روزی که بنا باشد محاسبه بکنند به ما نمی‌گویند جامعه‌ی تو در چه وضعی بود برای تو بهانه‌ای می‌تراشیم یا نه، کربلایی‌ها را در مقابل چشم ما قرار می‌دهند می‌گویند که از این جامعه بدتر داشتی؟ فامیل‌هایشان، قبیله‌شان، حکومتشان، جمعیتشان، همه چیز در مقابل اینها ایستاده بود، دست از حسین (ع) برنداشتند.

لطف امام حسین (ع)

و این رفت‌ و آمدها در این عزاخانه‌ی امام حسین (ع) در این محبت‌سرای امام حسین (ع) برای آن است که ما گره بخوریم با این اتفاق. ما می‌گوییم «یا لَیتَنی کنتُ مَعَکم» آنقدر بگوییم جدی بشود در وجودمان، درونی بشود و در معرض امتحان درست امتحان پس بدهیم، می‌شود؟ بله چقدر خدا به ما حجت نشان داده است، شهید حججی، دویست وسی و خرده‌ای هزار شهید، همه‌ی اینها حجت‌های خدا در مقابل ما هستند. آن مادر شهیدی که شهید از دست می‌دهد، فرزند بعدیش را، گاهی وقت‌ها گلایه می‌کند می‌گوید من دیگر بچه‌ای نداشتم، دوست داشتم هر چه دارم تقدیم شما بکنم، اینها کی اتفاق می‌افتد؟ موقعی که این محبت گره بخورد تبدیل به عقد و گره درونی جدی بشود دیگر انسان نمی‌کند بخصوص اینکه اهل بیت خیلی رفیق‌پرورند، یک قدم که می‌آیی جلو، آنها صدها قدم می‌آیند، یک ذره روی خوش نشان می‌دهی آنها دیگر تو را ول نمی‌کنند، یک بار اربعین رفتی، اربعین‌های بعدی بردندت، الان دیگر تو بی‌تاب شدی و بگوییم حسین (ع) بی‌تاب زائران اربعینش است. حسین (ع) خوشامد‌گو به عزاداران محرمش است، با تمام وجود امام حسین (ع) تلاش کرد ما را نجات بدهد جان خودش، سلامتی خودش، عمر خودش، عزیزان خودش، پسران خودش، برادران خودش، حتی بچه‌های خودش همه را آورد به میدان برای آنکه ما در این مسیر همراه بشویم.

روضه‌ی سه ساله‌ی حسین (ع)

شب سوم محرم الحرام است، امشبی متوسل می‌شویم به دختر سه ساله‌ی اباعبدالله الحسین (ع) چی بگوییم، دختر، سه ساله، دختر حسین (ع)، بگوییم دختر یتیم حسین (ع)، دختر اسیر حسین (ع) نمیدانم، بچه‌ی سه ساله را الان تصور کنید، در مجلسمان اگر بچه‌ی سه ساله‌ای باشد اطرافیانتان دختر‌بچه‌ی سه ساله‌ای باشد تصور بکنید یک دختر‌بچه‌ای، نگویم در کربلا چی دیده است، ولی این دختر‌بچه را به اسارت گرفتند، بیست و چند روز از کربلا تا کوفه، از کوفه در زندان، از زندان کوفه تا شام، منزل به منزل اینها را بردند. امام زین العابدین (ع) می‌فرمایند: «به اندازه‌ای غذا نمی‌دادند که بچه‌ها سیر شوند. عمه جانم از غذای خودشان می‌گذشتند و به این بچه‌ها غذا می‌دادند.» اینها را بردند و وارد شهر شام کردند، در دروازه‌ی شام معطلشان کردند. بعد از مسیر یهودی‌نشین عبورشان دادند.‌ این‌ بچه‌های یتیم به جایی برسند که امام زین‌العابدین به آن شیعه بگوید پولی به نگهبانان بده تا سرها را از میان زنان و دختران و حرم امام حسین(ع) بیرون ببرند. بردند داخل مجلس یزید. در الامالی نقل شده‌است امام زین‌العابدین می‌فرمایند: «ما را در منزلی ساکن کردند. (از نظر تقویمی حوالی آبان بوده ‌است.) روزها از گرما و شب‌ها از سرما آزار می‌دیدیم، به گونه‌ای که پوست بچه‌ها تغییر کرده بود.» حالا مدتی اینها هستند، حتما آرام شده‌اند، یکدفعه دیدند دختر بچه‌ای گریه می‌کند: عمه جان بابایم کجاست؟ الان بابا را دیدم. کار به جایی می‌رسد که گریه‌ی این روضه‌خوان کوچک حسین (ع) همه‌ی خرابه را گریه‌کن می‌کند. همه به یاد مصبیت‌ها می‌افتند. کم کم حضرت رباب و حضرت زینب (س) و حضرت فاطمه به گریه می‌افتند. یک‌باره حرم امام حسین (ع) در این خرابه به یاد امام حسین (ع) افتاد. سروصدا رسید، گفت سر را برایش ببرید. دیگر نگویم چه شد، فقط یک لحظه این سر را در آغوش گرفته بود «حاذنه لها» خیلی مراقب این سر بود.‌ شروع به گفت‌وگو با این سر کرد، یک‌باره صدای این کودک ساکت شد.‌

"الا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون"

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفحجت‌الاسلام رستمیمحرم99
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید