جمهوری اسلامی ایران ۴۸ سال است که درگیر مشکلات مختلف است؛ بخشی از این مشکلات ناشی از این است که جمهوری اسلامی یک حرف نو به صحنه آورد، و خب عدهای دندان تیز کردند تا این آرمان را به زمین بزنند؛ جنگ تحمیلی و همچنین ترورهای سال ۶۰ و شهادت شهید بهشتی، شهید رجایی و سران کشور در آن سال بخشی از این دشمنیهارا نمایان میکند، الانهم شاهد تحریمهای اقتصادی و سایر دشمنیها هستیم.
جدای از این دشمنیها پیاده کردن یک حرف نو در مختصات این جهان مدرن خود نیز جزء چالشهای بسیار اساسی است که خود بحث مفصل دارد؛ از بحثهای اجتماعی و تمدنی بگیرید تا بحثهای علمی آن.
اما بخش دیگری از مشکلاترا میتوان در پیشروی هر حرکت توسعهطلبانهای در سراسر جهان یافت نمود و لذا تنها جمهوری اسلامی ایران نیست که با این مشکلات دست و پنجه نرم میکند.
خیلی از کشورهایی که امروزه از آنها به عنوان کشورهای توسعه یافته یاد میکنیم برههای را در مواجهه با این چالشها سپری کردهاند و انتخاب آنها نیز مقاومت و تسلیم نشدن بوده است.
مثلا آمریکارا در نظر بگیرید که ۱۵۰ سال پیش برای پیشرفت اقتصادی خود راه اقتصاد مقاومتیرا پیش گرفت.
یا چینرا فرض کنید که برههای را بر روی استخراج مواد نیمهرسانا سرمایه گذاری کرد و طی جنگ اقتصادی با آمریکا مهرهای برای او شد تا آمریکارا تحریم کند. بدون شک این درون زایی و فکر کردن به چنین راههایی همان اندیشهی مقاومت است.
بریتانیارا در نظر بگیرید؛ بریتانیا طی فرایند بسیار طولانی و ستیزهای داخلی بر سر منافع اقتصادی به توسعهی سیاسی و اقتصادی رسید؛ بریتانیا طی ۵۰۰ سال این راهرا طی میکند.
آفریقای جنوبی نیز داستان داستان جالبی دارد؛ اینکه چطور سیاه پوستان آن منطقه که اتفاقا اکثریت نیز بودند از شرایط بسیار سخت خود و زندگی بردهای نجات پیدا کردند و الان حقوق برابری با سفید پوستهای ساکن آنجا دارند.
ملت هر کشور برای رسیدن به توسعهی سیاسی و اقتصادی خود چارهای ندارد جز اینکه بر سر تمام مشکلات خود مقاومت کند.
مقاومت به معنای جنگ افروزی نیست، به معنای ایستادگی در برابر مشکلات و فائق آمدن بر آنها با توان داخلی خودمان است.
