همهچیز از ۱۷ خرداد شروع شد. چقدر زود گذشت. سه ماه از این تاریخ میگذرد. الان که به روزهای قبل فکر میکنم، واقعاً دلم میگیرد. این روزها دیگر گفتن این جمله خیلی تکراری شده است: «آدم تا وقتی یه نعمتی ازش گرفته نشه، قدرش رو نمیدونه». بگذریم از این حرفها، به من گفتهاند که گزارش مراسم محرم امسال هیئت را بنویسم ولی خب الان بیشتر دارم درد و دل میکنم و بهتر است که برگردم به همان چیزی که از من خواسته شده است. روایت کردن کل محرم که خیلی کار سختی است و اصلاً در حد یک متن در یک نشریه نمیگنجد. پس بگذارید یکی از روزهای محرم امسال را برایتان تعریف کنم.
از خواب بیدار شدم و به ساعت نگاه کردم. ساعت نزدیکهای ۱۲ ظهر بود. گوشیام را چک کردم و طبق معمول تعداد زیادی تماس ازدسترفته داشتم. رفتم دست و صورتم را شستم که کمی سرحال بیایم. آمدم سراغ لپتاپ. شروع کردم پیامرسانهای مختلفی که داشتم را چک کردم. سعی کردم سریع این کار را بکنم که اولاً اگر کسی کاری داشت، کارش را انجام بدهم و بعدش هم سریع ناهار بخورم و نماز بخوانم و به سمت مسجد رهسپار بشوم. مراسم به جاهای سختش رسیده بود. شب تاسوعا بود. حدس میزدیم که جمعیت، خیلی زیاد شود. موکت، کم داشتیم و باید از موکتهای سالن جباری استفاده میکردیم. بچهها کارهای درستکردن غذا را شروع کرده بودند ولی به خاطر شرایط خاص کرونا و تعداد افراد کم، خیلی اذیت میشدند و خسته شده بودند. نمازم را خواندم و راه افتادم به سمت مسجد. این روزها برای اینکه زمان را از دست ندهم، همیشه با اسنپ به دانشگاه میرفتم. توی اسنپ شروع کردم به تماس با افرادی که به من زنگ زده بودند. رسیدم دانشگاه. وارد مسجد که شدم بچهها تازه داشتند ناهار میخوردند. بعد از ناهار رفتیم سراغ کارها.
جمعیت شب قبل تا نزدیکیهای دانشکده کامپیوتر رسیده بود و پیشبینی میکردیم که شب تاسوعا و عاشورا خیلی بیشتر هم بشود. برای همین نیاز به صوت و تصویر بیشتری داشتیم. یک عده از بچهها رفتند سراغ گرفتن موکت از سالن جباری. چون وانت نداشتیم مجبور بودیم با ماشین شخصی این کار را بکنیم که بسی سخت بود. یک عده رفتند سراغ ساختن سازهای که قرار بود پنجمین پرده تصویر ما روی آن نصب شود. یک عده هم رفتند سراغ آوردن باند از جاهای مختلف که بتوانیم جاهایی که صدا نداشتند را پوشش بدهیم. راستش خودمان هم فکر نمیکردیم که اینقدر جمعیت بیایند با این وضعیت کرونا. ما شب عاشورا میزبان حدود ۴۰۰۰ نفر عزادار بودیم. به خاطر کرونا و فاصله اجتماعی، با اینکه جمعیت از سالهای قبل کمتر بود ولی فضای خیلی بیشتری را نیاز داشت. برای همین ما از همه باندهایمان استفاده کرده بودیم ولی باز هم کفاف نمیداد و مجبور شدیم برویم از جاهای مختلف قرض کنیم.
ساعت حدود ۶ شده بود و کمکم باید موکتها را پهن میکردیم. نکته جالب ماجرا این بود که همه بچهها سر کار بودند و حتی یک عده هم رفته بودند سالن جباری برای بستهبندی ارزاق پویش کریمانه خانواده شریف. ولی چیزی که در این سالها به من ثابت شده این است که کار هیئت روی زمین نمیماند. یکدفعه از جایی که فکرش را هم نمیکنی یک عده میآیند و کار را جمع میکنند. همین هم شد. کمکم یک عده نیروی تازهنفس از خانههایشان رسیدند مسجد. بچهها را پخش کردیم. موکتها باید پهن و جارو میشدند و بعدش هم ضدعفونی. تعداد موکتهایی که باید پهن میکردیم واقعاً زیاد بود.
ساعت نزدیک ۷ و نیم بود و باید زیارت عاشورا را شروع میکردیم. در مسجد هم باز شده بود و بچههای غرفه کتاب داشتند کتابهایشان را بیرون میبردند. همه دستگاههای پدالی ضدعفونی را پر کرده بودیم و ماسک و تبسنج موردنیاز برای ورود مردم را هم آماده کردیم. بچههای انتظامات هم جلوی در مستقر شدند و مراسم ما رسماً شروع شد. اذان شد. نماز را خواندیم. باید میرفتیم سراغ بحث غذا. چون کارهای روتین مراسم درحال انجام بود و هرکس طبق شبهای قبل داشت کارش را انجام میداد. یک سر به سلف زدم و آمار غذاهای کشیده شده و بستهبندیشده را از بچهها گرفتم. امسال با توجه به شرایط کرونا، هر غذا را داخل یک کیسه هم قرار میدادیم که با دستبهدست شدن غذاها، مشکلی به وجود نیاید. کمکم غذاها را از سلف به خیابانهای دانشگاه انتقال دادیم که از آنجاها پخش را شروع کنیم. تقریباً سخنرانی تمام شده بود و سینهزنی درحال شروع بود.
کار پخش غذا با هر زحمتی که بود تمام شد و شکر خدا هیچ تجمعی هم شکل نگرفت و مردم هم کمکم و با حفظ فاصله از دربهای مسجد خارج شدند. اما این شب دوستداشتنی به همینجا ختم نمیشد. مردم که رفتند، همه بچهها دست به دست هم دادند که موکتهایی را که ۴-۵ ساعت قبل پهن کرده بودند، دوباره جمع کنند. این کار هر شب ما بود. چون هم فضای دانشگاه نیاز بود که مرتب شود و هم موکتها در اثر اصابت آفتاب، خراب میشدند. خلاصه همانهایی که از صبح داخل سلف در حال پخت غذا بودند یا سازهای برای تصویر میساختند یا برای بستهبندی ارزاق به سالن جباری رفته بودند، بدون احساس خستگی شروع به کار کردند و خدا را شکر خیلی سریع موکتها هم جمع شد. درنهایت هم روضه خدام و آن حال و هوایی که یکبار در همین نشریه حیات دربارهاش نوشته بودم. یادش به خیر شب عاشورا بود که یک آن به این فکر کردم که سه شب دیگر همهچیز تمام میشود و ناخودآگاه گریهام گرفت.
مراسم محرم امسال هیئتالزهرا (س) دانشگاه شریف هم با حفظ پروتکلها برگزار شد و بچههای هیئت نشان دادند که توان انجام هر کاری را دارند. انشاءالله خدا از همه آنها قبول کند.
دعامون کنید!
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.