اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
شاخصههای جامعهی رشدیافته
ولی اگر بخواهیم چند شاخصهی جامعهی رشدیافته را بیان کنیم؛ جامعهی خداباور که همان عبارت که «كَانَ [يُعَظِّمُهُ] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ» دنیا، این لهو و لعب و فسق و فجور و دوری از خدا، دنیا را با این عنوان ببینیم؛ دنیا به معنی دوری از خدا. نه اینکه ابر و باد و مه و خورشید و فلک و ثروت و تکنولوژی و... منظور ما از دنیا یعنی دوری از خدا. شهوات، حب دنیا، خطایا در نظر او ارزشی ندارند چون خدا در نظر او بزرگ است. جامعهی خداباور، جامعهای که حکومت عدل و احسان و اقامهی قسط است. جامعهای که جوشش علم باعث تعالی انسان میشود نه باعث هلاکت و کشتار انسان. جامعهای که ثمرهی علمش، حیات با برکت انسان شود نه (اینکه باعث) کشتار هزاران انسان در یک جغرافیایی و در یک سرزمینی شود. جامعهی رشدیافته جامعهای است که در آن فقر و تبعیض و فحشا وجود ندارد.
تصور و تصدیق؛ مقدمه شوق و اراده
در گام اول حرکتِ رشد، ما باید بتوانیم یک تصویری خوب از جامعه موردنظرمان یا به تعبیری آن مدینهی فاضله برای دیگران داشته باشیم، یا برای خودمان داشتهباشیم. بعد از این داستانی که تصور شد، تصدیق شد، میل به جذب ایجاد شد، شوق به حدی میرسد، قوی میشود، و اراده شکلمیگیرد، اراده یعنی من دیگر میخواهم حرکت کنم برای رسیدن به این جامعه. حالا بعد از اینکه ما رسیدیم به این اراده، آیا دستیافتنی است؟ آیا من با این تواناییهایم با این استعدادهایم، میتوانم به این رشد برسم؟ میتوانم جامعه را به اینجا برسانم؟ داستان جلسهی قبل این بود که این مسئله رخداده، واقعشده، ما یک جامعهی بسیاربسیار منحطی داشتیم، که با همین پلهها و با همین گامها به رشد رسید. که مقایسهاش هم در جلسهی قبل خدمت عزیزان ارائه کردیم.
تو میتوانی!
راه رشد، راه یک شبه نیست، جامعه را یک شبه و یکساله و دوساله، نمیتوان به رشد رساند. ولیّ، یعنی خود رسولخدا، خود امیرالمومنین، خود امام جامعه، یکی از کارهایش این است، دائما این استعداد را به ما یادآوری میکند. قرآن، خدا و رسولالله و امیرالمومنین و همینطور تا امروز علمای ربانی، اینها کارشان این است که به ما بقبولانند، ما را به این باور برسانند که تو میتوانی! برخلاف آنچه شیطان دائما «یُخَّوِفُ اولیائه»، شیطان کارش این است، دائم اولیائش را بترساند، خدا و نیروهای رحمانی کارشان چی هست؟ کار خدا و اولیاءش این است که دائما به انسان امید ببخشند.
.انبیا آمدند تا تو را شخم بزنند، آمدند تا گنج پنهان درون خودت را آشکار کنند. یعنی تو خودت داری! نیازی نیست چیزی از بیرون به تو تزریق شود. وحی آمده تا تو شکوفا شوی. این مسئله شخصیتدهی و توجه به استعدادها هست. اگر انسان باور کرد که صاحب عقلی است که انبیا مامور به استخراج آن هستند. قدر خودش را میداند. از تعابیری که برای مسئله حرکت در جهت رشد وجود دارد، یکی خودباوری و ایمان به توانمندیهاست؛ البته این نباید یک حالت انسانمحوری به خود بگیرد که دیگر خدا اینجا نباشد. در سایه توحید و توکل، که خدا اینها را به ودیعه گذاشتهاست و خداست که اینها را به ما مرحمت کرده است. همین طور که در این عبارت هست: «يُثيروا لَهُم دَفائنَ العُقولِ» هر کسی نمیتواند گنج پنهان ما را استخراج نماید، هر برنامهای نمیتواند ما را به آن عقل پنهانمان برساند، هر مکتبی این توانایی را ندارد. انبیا این هنر را دارند. این ماموریت انبیا است.
باید در معرض خدا و ولی خدا قراربگیریم
پس ما برای رشد نیازمند این هستیم تا خود را در معرض انبیاء قرار دهیم، در معرض خداوند قرار دهیم. به تعبیری ما برای حرکت به سمت رشد نیازمند برنامه انبیاء هستیم و برنامهی انبیاء، قرآن است. هجرت به قرآن و حرکت به سمت نهج البلاغه و خود را در معرض ولی خدا قرار دادن و بعد به اینجا برسیم و اینطور به رسول خدا، به دین و مکتب، به اسلام اعلام کنیم: ما آن جامعهای را جامعه رشدیافته میبینیم و اعتقاد داریم که شما آن را رشد کرده معرفی میکنید؛ جامعهی توحید، جامعهی مردمباوری، یعنی جامعهای که مردم در آن دیده شوند، جامعهای که مردم در آن ولی نعمت باشند که انبیاء و اولیا برای رشد این مردم جانشان را هم بدهند و در این معامله ضرر هم نکرده باشند. ببینید انسان در جهت خودباوری باید به کجا برسد. اینطور باید نگاه کند؛ انسان کسی است که پیامبران برای هدایت او، برای رشد او و برای تعالی او، جان خودشان را میدهند و از این بذل جان نه تنها ناراحت بلکه خوشحال هم هستند.
پیروزی قطعی است!
حالا که متوجه شدیم من توانایی آن را دارم من به درد این مسیر میخورم. باید باور کنیم این مسیر، مسیری نیست که به این زودی بتوانیم به آن برسیم. به آن هدف، به آن قله. باید خون دلها خورد. باید زحمتها کشید.
در حکمت ۱۵۳، امیرالمومنین میفرمایند «لاَ یَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَإِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ» انسانی که اهل استقامت است، صبر انقلابی دارد.
اگر شما در این مسیر رشد، در این مسیر حرکت به سمت خوبیها، استقامت داشته باشید، مطمئن باشید به نتیجه میرسید. نزول نصرت، وعدهی قطعی خداست. حکومت جهانی که در دست مستضعفین قرار میگیرد، وعدهی خداست. ولو ده سال دیگر. پنجاه سال دیگر. بعضی از مباحث در مورد چشماندازها همین است.
استقامت
اگر استقامت نباشد، ما یک سال میجنگیم بعد اعلام میکنیم ما بیشتر از یک سال نیستیم، پیروزی نازل نمیشود. نصر و نصرت و عزت نازل نمیشود. زمان نمیدهیم، برای خدا و ولی خدا محدوده مشخص نمیکنیم، اعلام
مدیریت عواطف و احساسات
. در جریان استقامت، مدیریت احساسات و عواطف یکی از شاخصههای اصلی است. عقل باید بر غریزه حاکم باشد. عواطف و احساسات باید مدیریت شود.
حرکت به سمت و سوی خدا گاهی اقتضای این را دارد که انسان قطع رحم کند. ما مامور به صله رحم هستیم جامعهای که برای ولی خودش اینچنین خودش را محدود کند، رو به افول است. جامعهای به رشد میرسد، جامعهای مشمول نصرت و عزت میشود که مثل اصحاب رسول الله اعلام کنند ما حاضریم از جانمان، از مالمان، از آبرویمان، از عزّمان برای رضایت تو و در راه تو بگذریم.
تمام دار و ندارم را میدهم. محدود نمیکنم. همهی هستیام را میدهم تا آن عمود اسلام برافراشته شود. تا حکومت الله پیاده شود. جامعهی رشدیافته یعنی جامعهای که در آن حکومت الله است. جامعهای که مردم در سایهی توحید و نبوت و امامت به رشد و تعالی میرسند.
رسیدن به آن جامعهی مهدوی و تمدن بزرگ اسلامی، هزینه دارد. هزینهی آن را هم ما باید پرداخت کنیم؛ یعنی همین مجاهدان که در این مسیر هستند.