ویرگول
ورودثبت نام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۱۲ دقیقه·۳ سال پیش

چرا هنوز حسین (ع)؟!

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ

سلام خدمت دوستان و مخاطبان عزیز

خیلی ممنون از اینکه این فرصت‌ را به من دادید که در چنین روزی در خدمت شما دوستان در دانشگاه شریف باشم.

سخنران حسینی، خود تجلی محیای حسینی

«اشهد بالله» خدا را گواه می‌گیرم که این نکات مقدماتی که می‌خواهم بگویم، این‌ها را من‌ باب تعارف نگیرید یا نبینید یا نپندارید. وقتی دوستان به من گفتند که برای سخنرانی در ایام‌ محرم بیایم، حقیقتا برای‌ من مشکل بود که قبول کنم و یکی از دلایل هم این نکته‌ای است که می‌خواهم خدمت شما بگویم و آن اینکه باید بین سخنران و موضوع یک نسبت و تناسب وجودی برقرار باشد و به قول مولانا که می‌گوید:

رقص آن‌جا کن که خود را بشکنی، پنبه را از ریش شهوت برکنی

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند

چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند

به عبارت دیگر سخنرانی که می‌خواهد از حسین و عاشورای او برای شما مردم عزیز سخنرانی کند. یک، باید پنبه‌ی ریش شهوت را زده باشد. دو، اندر خون خود رقصیده باشد. سه، از دست خود و نقص‌های خود رهیده باشد. صرف اینکه مثلا من استاد دانشگاه هستم یا در حوزه‌ای ممکن است مطالعه کرده باشم، من را واقعا در مقام وجودی قرار نمی‌دهد که در مورد سیدالشهدا برای شما در عرصه عمومی سخنرانی کنم و یا نکته‌ای بگویم. شاید کسانی که از منظر وجودی و سعه‌ وجودی در ساحت بالاتری هستند، آن ها ارجح باشند که در مورد این موضوع و بحث محیای حسینی برای شما عزیزان سخن بگویند. یعنی حداقل در وجود خودشان توانسته باشند ابعادی از محیای حسینی را محقق کرده باشند. یا به قول آبراهام مازلو که می‌گوید به گونه‌ای خودفعلیت‌یافته[1] شده باشند؛ یعنی توانسته باشند ابعاد مهم و فضایل اخلاقی را در وجود خودشان به منصه ظهور رسانده باشند.

عاشورا درس‌آموز برای همه جوامع بشری و نه فقط شیعیان

شاید بحثی که من اینجا می‌خواهم بکنم، ساحت کوچکی از یک موضوع بسیار گسترده‌ای است که اگر از منظر تاریخی بخواهیم نگاه بکنیم، شاید قریب هزار و سیصد و اندی سال است که یک، جوامع مسلمان و دو جامعه شیعی را به گونه‌ای درگیر خودش کرده است. و تا حدودی هم می‌شود گفت که به گونه‌ای ابعادی از این حرکت امام حسین در عاشورا، مشخصاً در قرن بیستم و قرن بیست‌و‌یکم، جامعه بشری را هم درگیر خودش کرده است و شاید بزرگانی در حوزه سیاست و مبارزه و مقاومت مانند گاندی ـ که شاید از نظر مذهبی و دینی هیچ نسبتی با تشیع و اسلام نداشتند ـ ولی این واقعه برای آنها الهام‌آور بود و توانسته بود که منبع الهامی برای آنها هم بشود.

شاید همه شما اسم کارل یاسپرس[2] را که یک فیلسوف اگزیستانسیالیسم آلمانی است را شنیده باشید. آقای کارل یاسپرس یک کتابی با عنوان پارادیگماتیک پرسنالیتی دارد، یعنی افرادی با شخصیت‌هایی که به گونه‌ای الگوساز هستند و خود آقای کارل یاسپرس چهار شخصیت را در این مورد نام می‌برد. یکی بودا است, یکی کنفوسیوس، یکی سقراط و دیگری عیسی مسیح. و می‌گوید این چهار شخصیت در تمدن‌های جهانی و در تمدن بشری به معنای عام کلمه بسیار تاثیرگذار بودند و تاسی به این‌ها به گونه‌ای مدنیت بشری را در دوره‌ای از ادوار تاریخی ساخته بوده است. بعد معیاری می‌آورد برای اینکه یک فردا الگوساز یا پارادیگماتیک پرسنالیتی چگونه انسانی است؟ چگونه می‌توان گفت که یک فرد می‌تواند الگوساز باشد؟ یک معیار خیلی جالبی دارد و من می‌خواهم از این معیار، یک الهامی بگیرم و سیدالشهدا را در یک نسبتی، نه به عنوان یک شخصیت صرف شیعی یا یک شخصیت اسلامی یا از منظر صرفاً اعتقادی به دلیل اینکه من نوعی یا شمای نوعی در فرهنگ ایرانی متولد شدید یا در تمدن اسلامی بالیدید و به دین اسلام باور دارید و اهل تشیع هستید یا اهل اسلام هستید، به همین دلیل ما باید باور کنیم و شعائر را به گونه‌ای گرامی بداریم. این‌ها در جای خودش خوب است اما می‌خواهم بگویم صرفا از این منظر نه. کارل یاسپرس می‌گوید که شخصیت پارادیگماتیک پرسنالیتی فردی است که وقتی در حیاتش هست، افراد و انسان‌ها چه دشمنانش باشند و چه دوستانش باشند، او یک سری ارزش‌ها را خلق می‌کند و این نظام ارزشی به گونه‌ای هست که افراد حتی در خلوت خودشان وقتی می‌خواهند خودشان را بسنجند و ارزیابی کنند، مثلا وقتی می‌خواهند بگویند حرّیت چیست؟ جوانمردی چیست؟ مهربانی چیست؟ ایثار چیست؟ حتی آن‌هایی که دشمنش هستند، چه دوست و چه دشمن، در نهانگاه یا ضمیر و باطن خودشان هم با آن‌ها و با آن ارزش‌ها خودشان را می‌سنجند.

عاشورا نمادی برای همه تاریخ اسلام

در طول تاریخ اسلام و در تاریخ تحول جوامع اسلامی هر حرکتی یا هر جنبشی که آزادی خواهانه بوده، جنبشی در برابر ظلم و جور و فساد و زورگویی‌های جبابر بوده یا کسانی که بر تخت‌های سلطنت تکیه می‌زدند و به مردم ظلم می‌کردند، هر کسی که بلند شده و در برابر زور و در برابر ظلم ایستاده، به گونه‌ای خودش را به حرکت عاشورا و یا به حرکت امام حسین(ع) خودش را خواسته نسبت دهد.

مثلا شما نگاه می‌کنید و می‌بینید انقلاب ایران وقتی که آرام آرام در اوایل سال ۱۳۵۶ مردم می‌خواهند قیام بکنند و هسته‌های مقاومت در برابر ظلم و فساد و ستم شکل می‌خواهد بگیرد، نام امام حسین(ع) وجود دارد و حرکت عاشورا است.

حتی در دوران جنگ، شما خاطرات جنگ را که نگاه می‌کنید، فرماندهان جنگ را که می‌بینید، سربازان و سپاهیان و بسیجیان و نیروهای مردمی در سخت‌ترین شرایط باز به گونه‌ای می‌خواهند نسبتی با حرکت عاشورا ایجاد بکنند. وقتی تاریخ فتح خرمشهر را بخوانیم می‌بینیم که فرماندهان و کسانی که در آن روزگار بوده‌اند حرکت خودشان را می‌خواهند به گونه‌ای بازنمایی بکنند و به حرکت عاشورا نسبت بدهند.

یا وقتی شما مقاومت بسیاری از شیعیان و حرکت‌های شیعی در لبنان را نگاه می‌کنید، حتی پیش از انقلاب، به عنوان مثال حرکت‌های امام موسی صدر و جنبشی که ایشان ایجاد می‌کند، تا بعد از انقلاب و تا به امروز شما می‌بینید که به یک گونه‌ای این ایجاد شدن‌ها با عاشورا و حرکت سیدالشهدا نسبت دارد.

یعنی امام حسین(ع) صرفا یک فرد یا یک انسانی در یک وضعیت تاریخی در دورانی که گذشته، برای مسلمانان و شیعیان و بسیاری از آزادی خواهان جهان جلوه نمی‌کند. بلکه به عنوان یک الگو، به عنوان یک پارادایم، به عنوان یک چهارچوب که می‌توان با آن نسبت ایجاد کرد و نسبت‌ها از قضا نسبت‌های گوناگون و متفاوتی است.

معنای فهم درست از دین

نکته‌ای که به نظر من درمورد عاشورا و در مورد سیدالشهداء وجود دارد و این اهتمامی که جامعه و مردم نسبت به مسئله‌ی عاشورا دارند جنبه‌های گوناگونی دارد که می‌توان آن را مورد بررسی قرار داد. حدیثی هست فکر می‌کنم از امام علی(ع) به این مضمون که الناس ثلاثه مردم بر سه دسته قابل تقسیم یا تفکیک هستند «النّاسُ ثَلاثَةٌ : فعالِمٌ ربّانيٌّ ، و مُتَعَلِّمٌ على سَبيلِ نَجاةٍ ، و هَمَجٌ رَعاعٌ» مردم به سه دسته قابل تقسیم هستند یک عالم ربانی، دو متعلم و جستجوگری که به دنبال راه رهایی است و سوم مردم احمق! حالا اگر ما بخواهیم مسئله‌ی عاشورا و حرکت سید الشهدا(ع) را درک بکنیم و از این حدیث علوی الهام بگیریم، چگونه می‌شود این حرکت را در نسبت با این تقسیم‌بندی مورد مداقه قرار داد؟

و نسبت آن را با محیای حسینی، یعنی زندگی‌ای که بشود گفت زندگی حسینی است یا زندگی‌ای که می‌تواند قابل الهام باشد، نه فقط برای یک عده‌ای بلکه برای جامعه بشری پیدا کرد. من از این دسته‌بندی می‌خواهم الهام بگیرم و بگویم که فهم از دین، درک ما از دین، میتواند سه فرم داشته باشد و یا دارای سه سنخ باشد. وقتی ما می‌گوییم عالم ربانی، این نیاز دارد که ما مفاهیم را یک مقدار واسازی کنیم و تلاش کنیم که پس پرده‌ی مفاهیم را ببینیم و آشنایی‌زدایی کنیم. بعضی اوقات ما آنقدر بعضی از مفاهیم را شنیده‌ایم، بالای منبر گفته‌اند، در تلویزیون، در درس و مدرسه و در جامعه گفته‌اند، از مادربزرگ و پدربزرگ شنیده‌ایم، از دوستانمان شنیده‌ایم، فکر می‌کنیم بعضی چیزها را خیلی خوب می‌فهمیم. مثلا می‌گوییم عالم ربانی، می‌گوییم خب دیگر! عالم ربانی یک آدمی ست که عمامه‌ای دارد و یک ریشی دارد و خیلی ساکت است و خیلی سکوت می‌کند و گهگاهی احادیثی می‌گوید و خیلی خوب حرف می‌زند و خیلی به عنوان مثال متخلق به اخلاق است. این یعنی عالم ربانی و می‌دانیم داریم در مورد چه چیزی صحبت می‌کنیم.

«متعلّمٌ علی سبیل النجاة» هم که خب معلوم است. یک عده طلبه و‌ دانشجو که اهل بحث و ... هستند، بعضی هایشان در حوزه و بعضی هایشان در دانشگاه علوم قرآنی می‌خوانند. و احمق هم که معلوم است یعنی کسی که حماقت می‌کند. نه! به نظرم اینطور نیست. ما نیاز داریم یک مقداری فاصله بگیریم، آشنایی‌زدایی کنیم، یک مقداری با مفاهیم کلنجار برویم و فهم انتزاعی و مفهومی از مسائل داشته باشیم تا بتوانیم درباره‌ی یک موضوعی به نام عاشورا که تقریبا ۱۳۸۰ سال ما را درگیر خودش کرده است، هرسال هم می‌آید و می‌رود، بفهمیم که چه ارتباطی با ما دارد؟ چه نسبتی با ما دارد؟ این را چه طور می‌شود فهمید؟

به نظرم می‌شود گفت که عالم ربانی یک نوع فهم استعلایی از دین دارد. «متعلّمٌ علی سبیل النجاة» را می‌شود یک فهم جستجوگرایانه از دین تلقی کرد و «هَمَجٌ رَعاعٌ» یک فهم احمقانه از دین است.

یک مقدار با من همراه باشید. زود قضاوت و نتیجه‌گیری نکنید. تا بگویم من معنی این‌ها را چگونه می‌فهمم تا بتوانیم یک فهم مشترک داشته باشیم.

شیخ بهایی می‌گوید: مفرد آوردن آن دو دسته‌ی اول و جمع آوردن دسته‌ی سوم اشاره به این نکته دارد که آن دو قسمت اول یعنی فهم و نگاه عالم ربانی و فهم و درک متعلمان از دین و مسائل، خیلی کمیاب است.

به همین دلیل هم در حدیث علوی به صورت مفرد آمده ولی نوع سوم که به صورت جمع آمده یعنی اتفاقا در جامعه خیلی زیاد است و بسیار شیوع دارد و می‌توان در جامعه بسیار مشاهده کرد. این‌طور نیست که مثلا فهم از دین یا درک ما از مسائلی که به گونه‌ای با هستی جامعه یا با وجود انسان نسبت دارد، فهم بسیار بسیار استعلایی، فهم بسیار دقیق و فهم بسیار والا و متعالی باشد و اتفاقا خیلی هم در جامعه زیاد باشد! خیر اینطور نیست.

سوالی هست که آقای میری شما اینجا در مورد فهم احمقانه صحبت کردید، فهم احمقانه از دین به چه معناست؟ اگر به کسی بگوییم فهمش ریشه در حمق و حماقت دارد و نباید ترویج شود، آیا این اهانت به فرد نیست؟ آیا احمق خطاب کردن کسی و یا نسبت دادن فهم شخص به فهم احمقانه، به فرد یا گروه و جمعی توهین نیست؟ یا این اشارتی به عمق حمق یک فرد است؟ آیا می‌شود گفت فهمی، فهم احمقانه است؟ اصلا حماقت و احمقانه بودن یعنی چه؟

فردی به نام رابرت موسیل مقاله‌ای در سال ۱۹۳۷ با عنوان در باب حماقت منتشر کرده و یک نکته‌ای را آنجا اشاره می‌کند و این نکته می‌تواند به ما سرنخی بدهد. می‌گوید که بین dumbness یعنی بلاهت و stupidity یعنی حماقت تمایز وجود دارد. چرا؟ چرا بین بلاهت و حماقت تمایز وجود دارد؟ تفاوتش چیست؟ تمایزش چیست؟ این جاست که می‌گویم توهین نیست. وقتی ما می‌گوییم یک روایت یا یک برداشت و یا یک نگاهی ریشه در حمق دارد، ریشه در حماقت دارد، توهین نمی‌کنیم. بحث، بحث اخلاقی یا روانشناختی نیست، بلکه ساحت بحث، ساحت ontological یعنی وجودی است. این را دقیق توجه کنید که ببینید بحث من فقط صرفا یک بحث روانشناختی نیست و یا یک بحث عکس ‌العملی و رد فعلی به قول عرب‌ها در مورد یک موضوعی نیست.

آقای موسیل می‌گوید که حماقت زمانی رخ می‌دهد که تو ابزار مفهومی درست برای انجام آن کاری که می‌خواهی به آن دست بزنی در اختیار نداشته باشی. شما می‌خواهی در مورد یک موضوعی حرف بزنی، در مورد یک مسئله‌ای نظر بدهی، در مورد واقعه عاشورا سخن بگویی، در مورد محیای حسینی که محیای‌ حسینی چیست، بحث بکنی، ولیconceptual tools یعنی ابزار مفهومی دقیق و درست و فهم درستی نداری. فهم تو ریشه در حمق و حماقت دارد.

حالا با این نگاه برگردیم به آن حدیث. عالم ربانی یعنی چه؟ عالم ربانی یعنی فردی که علم و آگاهی دارد و به عالم و هستی شناخت دارد و به شناخت خودش عالم است یعنی خودآگاه است و به مفاهیم کلی آگاه است. و به ربانیت قادر است یعنی به دانسته‌های خودش آگاهی دارد و می‌تواند آن‌ها را تعلیم دهد و دیگران را بپروراند، قدرتی دارد که می‌تواند آن‌ها را از وضع واقع یا وضع کنونی به یک وضع مطلوب برساند. «متعلّمٌ عَلی سبیل نجاة» یعنی افراد یا انسانی که قادر به درک و فهم مفاهیم است و می‌تواند صورت‌بندی‌ای از مسائل در مقام مفهوم‌پردازی داشته باشد؛ و میزانی برای تشخیص داشته باشد؛ و این ممکن نیست مگر اهل تامل، تفک، اندیشه، بحث و تعلیم و تربیت و جستجو در آراء و افکار اندیشمندان باشد. و همه‌ی این‌ها لازمه‌اش تفکر، قدرت انتزاعی، قدرت فهم، و قدرت خلق مفاهیم است تا به درک واقعیات و هستی برسد.

اما «هَمَجٌ رَعاعٌ» چیست؟ این فحش، ناسزا و تخفیف دیگران نیست؛ بلکه به سطح بسیط و ابتدایی فهم انسان اشاره دارد. انسان احمق یعنی کسی که بدون داشتن قدرت مفهومی، conceptual tools، در باب دین و صور دین‌داری و اهمیت محیای حسینی می‌خواهد نظر بدهد و از قضا صدا و سیما و جریان قدرت به انحای گوناگون می‌‌خواهد این صورت احمقانه از دین و دیانت را در جامعه معیار دین‌داری قرار دهد و در حوزه‌ی عمومی بگوید این است! استاندارد خوب این است!

دعای عرفه، تجلی فهم امام حسین(ع) از هستی

خطرات فهم احمقانه از دین چیست؟ یعنی این فهم احمقانه از دین یک خطراتی دارد، یک تبعاتی و پیامدهایی دارد. و بعد نسبت این فهم احمقانه از دین با امام حسین(ع) و محیای حسینی چیست؟ یعنی ما اگر بخواهیم امام حسین(ع) را بشناسیم، این انسان بزرگ صرفا محدود به ۱۰ روز محرم نبوده است. این فرد ۵۷-۵۸ سال بر این کره‌ی خاکی زندگی کرده است؛ نظرات و بیاناتی داشته است، رویکردی به زندگی داشته است، در یک جامعه‌ای می‌زیسته و فهم خودش از هستی را بیان کرده است.

چون قرار است فردا هم ما اینجا صحبت کنیم، من همین جا سعی می‌کنم بحث را نگه دارم اما یک نکته ای را بگویم:

دعای عرفه که نیایش یا گفتگوها یا راز و نیاز امام حسین(ع) با خداوند است، یک موقع ما این را از سر ثواب و بردن ثواب می‌خواهیم بخوانیم و تلاش می‌کنیم که مثلا خیلی صادقانه این را به صورت متعبدانه بخوانیم و ثوابش را ببریم؛ خب جای خودش خوب است. ولی یک موقع ما این متن را به مثابه دیدگاه و چشم‌انداز یا آن منظری که امام حسین علیه السلام به هستی و جهان نگاه می‌کرده می‌بینیم. و اگر می‌خواهیم محیای حسینی را بفهمیم، از زبان خود حسین(ع) ببینیم او چگونه هستی را درک کرده بوده است، چگونه هستی را فهم کرده بوده و صوری که امروز ما نسبت می‌دهیم به حسین(ع) و عاشورا و اساسا تشیع و دین، چقدر نسبت دارد با آن نوع نگاهی که امام حسین(ع) در دعای عرفه مطرح می‌کند.

[1]self actualize

[2] Karl Jaspers

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام «مکتوبات هیأت ‌الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفحماسه حسینیمحرم ۱۴۰۰دکتر سید جواد میری
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید