ابتدا نگاهی به این دو گزاره داشتهباشم؛ «کل برابر مجموع اجزا است»، «کل بزرگتر از مجموع اجزا است». اولین بار این دو گزاره را در صفحات اولیهی کتاب تست ادبیات گاج در دوران دبیرستان دیدم، شاید ویراستار و ناشر کتاب هم نمیدانستند که چرا این دو گزاره را در صفحات اولیه این کتاب گذاشتهاند؛ اما این جملات به خاطر من ماند.
دو گزارهای که در بالا ذکر شد مبنای یک مکتب روانشناسی هستند؛ روانشناسی گشالت یا هیئتنگر. در این مکتب، پدیدهها بهصورت تشکیلشده از اجزای کوچکتر بررسی نمیشوند. مثلاً فرض کنید اگر شما یک قطعه از بتهوون را گوش دهید حس متفاوتی را در شما ایجاد میکند تا اینکه به تکتک نتهای آن با یک تأخیر کوتاه گوش دهید؛ این همان چیزی است که روانشناسی گشالت به آن میپردازد. اگر بخواهیم بهطور خلاصه عصارهی این بحث رو بگوییم به این گزاره میرسیم که «کلِ هر چیزی، فراتر از مجموع اجزای آن است». حال بیاییم این گزاره را داخل جوامع بررسی کنیم؛ اگر فرض کنیم یک جامعهای وجود داشته باشد، آیا این جامعه برابر با مجموع اجزا است!؟ یعنی اگر دور همه آدمهای جامعهی موردنظر خط بکشیم این مجموعه همان جامعه موردنظر است؟! خیر؛ این مجموعه برای رسیدن به جامعه یکچیزی کم دارد که این کمبود همان چیزی است که در مکتب هیئتنگری کل را فراتر از مجموع اجزا میکند؛ هویت اجتماعی. هویت اجتماعی همان چیزی است که یک جامعه را از مجموع افراد این جامعه بزرگتر میکند. فرض کنید یک اتوبوس ۴۴ نفره داریم، آیا از نظر اجتماعی این اتوبوس برابر مجموع ۴۴ نفر است؟! خیر؛ باید هویت اجتماعی این ۴۴ نفر را به این ۴۴ نفر اضافه کنیم تا جامعه اتوبوس را داشته باشم. شاید بتوانیم اسم هویت اجتماعی را در این مثال «انسانهای اتوبوس ۴۴ نفره» بگذاریم. سادهترین مثالی که میشود برای این بحث آورد، خانواده است؛ وقتی من عضوی از خانوادهام حساب میشوم و به من عضوی از خانوادهی فلانی میگویند، این فراتر از یک جمله توصیفی است و به من هویت «خانوادهی فلانی» نیز اطلاق شده است.
بعد از بحثهای بالا شاید بتوانیم بگوییم که میتوان به هویت اجتماعی مثلاً همین هویت «خانوادهی فلانی» مانند یک انسان نگاه کرد؛ یک انسان که عملکرد و رفتار آن، مجموع عملکرد و رفتار اعضای خانواده است. این نگاه قابلتعمیم به تمام جوامعی که ما در آن هستیم و هویت اجتماعی آنها شامل ما میشود میتوان داشت؛ جمعهای رفاقتی، کانونها و تشکلهای دانشجویی، جامعهی جمهوری اسلامی و ... . با این نگاه میشود دریافت کرد که ما در تمام فعالیتها و رفتارهایی که از جامعه فرضی ما به بیرون نشان داده میشود اثرگذار هستیم و تکتک کارها و فعالیتهای ما در این جلوهی بیرونی اثرگذار است. بیاییم نگاهی به جامعه انقلاب اسلامی داشته باشیم؛ اراده تکتک ما که عضوی از این جامعه هستیم و هویت اجتماعی «جامعه انقلاب اسلامی» بر ما اطلاق میشود در مسیر حرکت این جامعه اثرگذار است و اگر این حرکت از مسیر اصلی خود منحرف شود یا دچار کمکاری شود، بخشی از این اتفاق نیز بر گردن ما است. این مسئله شامل همهی هویتهای اجتماعی که شامل ماست میشود، خانواده فلانی، تشکل فلان، شرکت بهمان و ... . حال با فرض اینکه مسئولیت رفتارهای جامعه ما بر عهده ما نیز هست، میتوانیم و با فرض اینکه بتوانیم هویت اجتماعی را مواخذه کنیم، شاید بتوانیم به مسئلهای مانند «معاد اجتماعی» از این زاویه نگاه کنیم که در قیامت، ما در قالب هویتهای اجتماعی نیز مواخذه میشویم و باید پاسخگو باشیم. منظور از معاد لزوماً معاد الهی نیست، هر مواخذهای از یک جامعه شامل این مسئله میشود، مثلاً بررسی عملکرد یکساله یک شرکت یا یک تشکل یا ... .
اگر بپذیریم که معاد اجتماعی شامل اجتماعهایی که ما در آن عضویم میشود، ما نسبت به عملکرد جامعه و مجموعه موردنظر مسئول هستیم، این همان چیزی است که ما از آن بهعنوان «مسئولیت اجتماعی» یاد میکنیم. با این فرضیات ما نسبت به تکتک اتفاقات و عملکردهای مجموعه باید دغدغهمند باشیم و با اثرگذاری هرچند کمی که داریم بتوانیم مجموعه را اصلاح کنیم. شاید به همین دلیل است که در بحثهای مدیرت منابع انسانی، عضو باید حس اثرگذاری در مجموعه داشته باشد، داشتن حس اثرگذاری به پابرجا بودن دغدغهمندی افراد مجموعه نسبت به مجموعه کمک شایانی میکند. اگر حس اثرگذاری از افراد مجموعه گرفته شود خیلی انتظار سختی از افراد مجموعه داریم که نسبت به مجموعه و اصلاح آن دغدغهمند باشند. در اسلام یک ابزار فوقالعاده برای پیادهسازی این مسئولیت اجتماعی وجود دارد؛ «امربهمعروف و نهیازمنکر» یک ابزار بسیار کارآمد برای این مسئله است.
برای ورود به ربات تلگرامی «هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» و شرکت در مسابقه کلیک کنید.