برای اینکه بدانیم روزهداری و روزهخواری، اموری فردی یا اجتماعی هستند، ابتدا لازم است تعریفی از امر فردی و اجتماعی داشته باشیم. امر اجتماعی را میتوان امری دانست که در تعامل افراد جامعه با یکدیگر انجام میشود یا بر آنان اثر میگذارد. در مقابل، امر فردی، تعامل و تاثیر و تاثری با سایرین ندارد. مطابق این تعریف، روزهداری را میتوان یک عبادت فردی دانست. چرا که در حالت عادی برای انجام آن نیازی به تعامل با سایر افراد نیست و در ظاهر تاثیری هم بر سایر افراد جامعه ندارد. حتی اگر به کسی نگوییم روزه هستیم، ممکن است دیگران از این موضوع مطلع هم نشوند. حال انکه عباداتی مثل حج، جهاد و نماز جماعت را میتوان عباداتی اجتماعی دانست.
گناهان و محرمات نیز میتوان مشابه عبادات به دو دسته فردی و اجتماعی تقسیم کرد. برخلاف روزهداری که یک عبادت فردی است، روزهخواری در ملاء عام قطعا یک گناه اجتماعی است. این گناه بر سایر افراد جامعه اثر مستقیم و قابل توجهی دارد. اگرچه بعضی روزهخواریها به دلیل ضعف نفس و سختی روزهداری انجام میشود اما گاهی روزهخواری در ملاء عام به معنی فریاد زدن این موضوع است که من روزه گرفتن و چه بسا آیینی که روزه در آن واجب است را قبول ندارم. آن قدر قبول ندارم که حتی حاضر نیستم این سختی را به خود بدهم که روزهخواریام را تا منزل یا محل کار یا یک فضای محدود به تاخیر بیندازم. در حالیکه در نماز نخواندن به هیچ وجه چنین فریادی به چشم نمیآید.
بعضی علت زشتی و لزوم برخورد با (جرمانگاری) روزهخواری در ملاء عام را بیحرمتی به روزهداران میدانند. بهطور کلی میتوان روزهخواران را به سه دسته تقسیم کرد: ۱- کسانی که معتقد به اسلام هستند اما به دلیل ضعف اعتقادات و سختی روزهداری، روزه نمیگیرند. این گروه غالبا در ملاء عام روزهخواری نمیکنند. ۲- کسانی که اساسا به اسلام اعتقادی ندارند. احتمال روزهخواری در ملاء عام در این گروه بیشتر است چرا که دلیلی برای تحمل سختی نخوردن و نیاشامیدن در ملاء عام نمیبینند. ۳- دسته سوم کسانی هستند که نه تنها اعتقادی ندارند، بلکه از سر عناد با روزهداران، در ملاء عام روزهخواری میکنند. دسته اول و دوم غالبا قصد بیاحترامی به روزهداران را ندارند اما دسته سوم چنین قصدی دارند. اما مسئله اینجاست که مشخص نیست چند درصد روزهخواران در دسته سوم قرار بگیرد. لذا صرفا با دلیل جلوگیری از بیحرمتی به روزهداران نمیتوان روزهخواری در ملاء عام را جرمانگاری کرده و با آن برخورد قضایی کرد.
همانطور که گفته شد علت اصلی آنکه روزهخواری در ملاء عام جنبه اجتماعی دارد، نوعی تبلیغ بیدینی است که در این عمل دیده میشود. این تبلیغ را میتوان بیحرمتی به حکم خدا و حرمت ماه رمضان دانست و اتفاق افتادن این بیحرمتی تابعی از نیت و قصد روزهخوار نیست، بلکه نتیجه مستقیم عمل اوست. به طور کلی تظاهر به هر عمل حرامی را میتوان تبلیغ بیدینی دانست. تبلیغ بیدینی هم به معنی منحرف کردن جامعه از مسیر بندگی خدا و سعادت و کمال اوست. قانونگذار نیز به طور مشخص برای روزهخواری در ملاء عام، قانون وضع نکردهاست. بلکه در ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی، آمدهاست: «هر کس علنا در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی نماید، علاوه بر کیفر عمل، به حبس از ده روز تا دو ماه یا تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم میگردد.» در واقع روزهخواری در ملاء عام از آن جهت مستوجب برخورد قانونی است که یک نمونه از تظاهر به عمل حرام است.
برخورد با روزهخواری در زمان ائمه نیز وجود داشتهاست:
۱- از امام باقر (ع) از پدرش از جدّش نقل شدهاست كه: « مردى را نزد على (ع) آوردند كه در روز ماه رمضان بدون عذر افطار كردهبود. على (ع) به خاطر حق ماه رمضان كه اين شخص در آن افطار كردهبود ۳۹ شلاق به او زد» (۱)
۲- امير مومنان علي عليه السلام به كسي كه در ماه رمضان شراب خوردهبود، علاوه بر حد شراب، ۳۹ ضربه شلاق زد به خاطر اينكه در ماه رمضان روزه اش را باطل كردهاست. (۲)
البته تعزیرهای ذکر شده در روایات فوق مربوط به کسی است که بدون علت موجه (سفر، مریضی و ...) روزهخواری کردهاست. همچنین این مجازاتها در صورتي است كه روزهخوار به گناه بودن روزهخواری اعتراف كند وگرنه اگر كسی واجب بودن روزه را انكار كند و انكارش به انكار اصول دين برگردد، حكمش ارتداد است و حكم ارتداد نيز روشن است.
با توجه به فلسفه بیان شده برای برخورد با تظاهر به حرام، مشخص میشود غیر مسلمانان جامعه اسلامی نیز در امور فردی خود آزاد هستند مطابق احکام دین خود عمل کنند. اما در رفتارهای اجتماعی خود نباید به احکام اسلام بیاحترامی کنند. چراکه این رفتارها چه از مسلمان چه از غیر مسلمان نوعی تبلیغ علیه احکام اسلام و مسیر سعادت و کمال انسان است.
(۱) صابرى يزدى، على رضا ؛ الحكم الزاهرة، ترجمه: محمد رضا انصارى محلاتى، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، قم، چاپ: دوم، ۱۳۷۵ ش، ص ۳۰۹، حديث ۸۰۲.
(۲) حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ ششم، ۱۴۱۲ق، ج۱۸، ص۳۰۹.