می تونم بگم خیلی وقته درگیرشم ٬ بگم بیش از ۲ سال دروغ نگفتم!
دارم از باهوش بودن دنیایی که توش زندگی می کنم حرف می زنم.
اما از دژاوو نمی خوام بگم٬
از اینکه ساعت موبایلم رند بشه و اسکرین شات بگیرم نمی خوام حرف بزنم!
می خوام از چیزی بگم که کم کم داره باعث میشه شاخ در بیارم!
نمی دونم برای تخلیه کردن خودم می خوام ازش بنویسم ٬ یا اینکه تهشو دربیارم ٬ بقیه هم اینطوری میشن ؟!
همزمانی !
من کارم تو اینترنته٬ بیشتر اوقات در حال نوشتن هستم٬ مثل الان!
حالا٬ فکر کنید من درحال نوشتن کلمات هستم و تلویزیون روشن٬ زیاد پیش اومده تلویزیون ٬ دقیقا کلمه ای رو به زبون بیاره که من در حال تایپ کردنش هستم ٬ دقیقا در همون لحظه!
وای نمی دونم چه جوری بگمش!؟
سخته فضاسازیش برای قلمم!
این داستان یک بار و دوبار هم پیش نیومده!
یه بارش خیلی باحال بود! جلو عابر بانک درحال کارت به کارت کردن برای آدمی بودم که انتهای شماره حسابش ۱۲۳ داشت!
جالبه تا رسیدم به تایپ ۱۲۳ ٬ بچهه هه تو پیاده رو داد زد یک دو سه !!!
خیلی عجیبه! زیاد برام پیش میاد و امیدوارم بیشتر هم بشه!
نمی دونم برای شما هم پیش اومده چنین اتفاقی ؟!
اینکه دقیقا یه سری چیزا در یک زمان مشخص ست بشه با هم ؟؟!
بگین برام لطفا!
خودم به شخصه ٬ وقتی این اتفاق برام میفته ٬ احساس می کنم ٬ دقیقا در درست ترین جایی از مسیر زندگی هستم که باید باشم! اینجوری خودمو آروم می کنم و از ترسم کم!