خوانش رمان بر باد رفته اثر مارگارت میچل رو اوایل قرنطینه شروع کردم.
از دور بر باد رفته، برام یک کتاب معروف بود مثل همه ی کتاب های معروف، که حتما باید بخونمش...
ولی تجربه ی خوندن این کتاب در دوران پاندمیک، بر باد رفته رو برام تبدیل به یک تجربه ی متفاوت کرد.
خب همون طور که میدونیم موقعیت محیطی و حال و هوای روانی، تاثیر ثابت شده ای روی درک ما از محرک های اطرافمون داره...
این صرفا نظر شخصی منه و این متن از دید من نوشته شده، میدونم خیلی مخالف داره ولی به هرحال این دید منه!
خب اگه به طور خلاصه (و جوری که اسپویل نشه) بخوام بگم "بر باد رفته " در رابطه با چیه ؟
میگم داستان یک سری مردمه توی یک دهکده ی کوچیک تو جنور آمریکا که زمین و گاو و مزرعه و کلی دوست و آشنا و همسایه دارن و خوش میگذرونن و مهمونی میگیرن و در یک کلام مثل بیشتر رمان های کلاسیک، زندگی میکنن. اما درست اینجای ماجرا جنگ داخلی امریکا اتفاق میوفته و زندگی همه ی این ادما رو از پیر و جوون گرفته تا زن و مرد تحت شعاع قرار میده. دیگه دنیا،دنیای قبلی نیست ،دیگه مردای جوون باید برن جنگ، خانواده ها باید از جووناشون دل بکنن، دیگه وقت و حوصله و سرمایه ای برای جشن و پایکوبی و خشوگذرونی نیست...
اینجا اسکارلت اوهارا باید یه شبه بزرگ بشه و برای بقای خودش و خانواده و دوستانش تلاش کنه . داستان به طور کل حول همین محور تنازع بقای اسکارلت میچرخه...
از اینجا نظر من درمورد شخصیت اسکارلت شروع میشه:
اسکارلت به هر دری میزنه که زنده بمونه، که به خواسته هاش برسه، که زندگی رو برای خودش و عزیزانش ممکن کنه...
خیلی جاها مجبور میشه دروغ بگه، زیرآب بزنه و تظاهر کنه( نقطه ی تفاوت نقد ها همینه، بعضی میگن نه پس اخلاق چی میشه ؟ بعضی هم میگن نه خب مجبور بوده دیگه، من مثل گروه دوم فکر میکنم)
به نظرم این خودخواهی اسکارلت و تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیرش برای تنازع بقا، قابل ستایشه و خب توی روزهایی که خیلی خسته و بی رمق افتادیم تو خونه و از دست کرونا آسی شدیم خیلی میتونه الهام بخش باشه.
در پایان خوشحال میشم نظر موافق یا مخالف شما رو در این باره بدونم