جدیدا گاهی بین این که به همین دم دستی راضی باشم یا نه بیشتر بجنگم برای اون بالاتره میمونم. یادمه برهه ای که باید برای انتخاب رشته دانشگاه تصمیم میگرفتم، حرفم بود روانشناسی، نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر. همه میگفتن بابا تو رتبهات به دبیری میخوره بیا برو دبیری هم حقوق میگیری هم سربازی نداریم و غیره. راضی نبودم به کمِ دبیری. بحث حقوقش نیست ها. بحث جایگاه اجتماعی و اتمسفر دانشگاه و شغل آینده و بُعد علمی قضیه ست. میگفتم حاضرم ده سال دیگه درس بخونم ولی تو یه جایگاه اجتماعی بالاتر و جایی که دوسش دارم و دیرتر ولی پولدارتر، بشم.
راستش خودمونیم دیگه، من الان ازدوستام که رفتن دبیری، از حیث مالی عقب ترم!
ولی خب چون با این آگاهی ذهنی که قراره چند سال این عقب افتادن از حیث مالی باشه و بعد با کار نیکو کردن، به پر کردن ظرف نیازهای هیجانی، روانی و مالیم بیشتر و بهتر بپردازم، اصلا اذیت نمیشم. یعنی از اینکه تو حیطه ای که هستم که دوستش دارم و درس میخونم و نلاش میکنم خیلی راحتم، تا اینکه معلم پرورشی میشدم با حداقل حقوق تو یه شهرستان کوچیک. نمیگم بده ها، فقط مناسب من نیست.
روزی که برای اولین بار تصمیم گرفتم راه دورتر و سختتر و از حیث اجتماعی بالاتر رو انتخاب کنم و در ازاش پی زحمت بیشتر کشیدن رو به تنم مالیدم، هجده سالم بود. الان که نگاه میکنم یه پسر کوچولو بودم که ریشاش که چه عرض کنم، حتی صورتش هم فرم بچگیش رو از دست نداده بود. ( بغل بهت امید هجده ساله)
امروز هم دقیقا تو چنین موقعیتیام. موقعیتی که امید هجده ساله بود رو، امروز به عنوان امید بیست ساله تجربه میکنم. ولی چقدر درکم از قضایا عوض شده. چقدر بزرگتر شده و پختهتر شایدم محتاطتر.
نمیدونم این تاثیر روانی نامحسوسیه که کرونا رو شخصیتم گذاشته، یا تو فرایند بزرگ شدن این تغییرات در من ایجاد شده ولی، امروز نمیتونم با اون قدرت و عزم راسخ هجده سالگی تصمیم سریع و درست بگیرم که "پی سختی کشیدن رو به تنم میمالم و برای رسیدن به اون هدف دور و بهتر و شایستهتره، تلاش میکنم"
امروز نمیخوام انتخاب رشته کنم، امروز میخوام تصمیم بگیرم برای اینکه قراره چه کنکوری بدم و چجوری هدفگذاری کنم و تلاش کنم برای رسیدن بهش. تصمیم بگیرم که میخوام کنکور وزارت بهداشت بدم یا علوم. شاید اگه امید هجده ساله بود میگفت، خب معلومه، سختی بیشتر جایگاه بهتر پس بهداشت. ولی امروز امید بیست و یک ساله کمی میترسه، یهکم محتاطه، نمیدونم شایدم واقعا فقط ترسوئه. امید بیست و یک ساله میگه، اگه بخوام وزارت علوم کنکور بدم کارم راحت تره و منابع دم دستم، هم کمتر و هم ساده تره، راحت هم تهران قبول میشم ولی اگه بخوام بهداشت ازمون بدم، منابعم بیشتر و سخت تره و کنکور سختی رو هم در پیش دارم. اونوقت رو میکنه به خودم و میگه "مطمئنی حاضری اینقدر سختی بکشی و اصلا مطمئنی حتی اگه تموم انرژیت رو بذاری هم بهش میرسی؟!"
واقعا گاهی باید از شهامت نوجوونیمون بیاموزیم.