Amir Hossein Babaeian
Amir Hossein Babaeian
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

سفر به آمریکای جنوبی

بعضی وقت ها باید سفر کرد. یکی از مقاصد رویایی ام همیشه آمریکای جنوبی بوده است. میخوام با هواپیما به برزیل بروم. زمانی دوست داشتم با کشتی بروم، ولی حیف که این روزها آبی بیکران دریا، راه به دلم ندارد. به برزیل که رسیدم، میخواهم موتورسیکلت بخرم و سوار بر آن به دور آمریکای جنوبی سفر کنم. به آرژانتین سفر کنم و در راه، میهمان خانه مردمان سختکوش روستایی شوم. البته اینبار در آن نیمه شب، دخترانشان را ز خویشتن نخواهم راند. نوش باد و گوارای وجود. صد افسوس که نمیدانم که چرا احمد، در آن شب تاریک، در آن خانه روستایی مرد آرژانتینی، از دست دخترانش فرار کرد. آری این بی احترامی به میزبان بود.

رد موتورسیکلتم سرخ است. ردی که مشابه آن در جاده کناره شمال ایران هم یافت می شود. جایی حوالی نوشهر. جایی در عمق شهری زنده. کوچه ای باریک، درون خانه و بهشتی که از دید مردم شهر پنهان است. آنجا هست که زیباترین شعرها را می سرایند. هر آن سخن که خلق از شنیدنش بر تن خویش لرزد، آنجا شعله کشد. همه بیماران روانی جمعند و هر روز تمرین دور شدن از مردم شهر می کنند.

بوته گلی که به جای شعر، متن زایش همی زاید. می ندانم از کجا آمده ای. گویند یاری هلندی، دعایش را بدرقه راهت کرد و تو اینطور در کنج باغ شکفتی. تو ذهن همه را بارور کردی. تو با آن اتاق نمور، پیوندی دیرین داری. آری، شاید اجدادت هزاران سال قبل از آنجا گذشته اند و تخم آدمیزاد کاشته اند.

تنها در شهری دور افتاده در بولیوی، نزدیکی تو را حس کرده ام. آنگاه که خودم بالغ گشته بودم و به درک بهتری از قصه تو رسیدم. قصه ای که غصه نبود، بلکه با خواندنش، غصه های خود را به سطح آگاهی رسانده و ناپدید می کنی...


سفرآمریکای جنوبیموتورسیکلتگلدوست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید