شیرینیِ دوست داشتنت برای من مثله تلالو خورشید صبحگاهی ست وقتی سرزده از لابه لای برگهای درخت خانه مان خودت را بمن میرسانی ومن از میان جنگلِ مژِگانم از ماورای خیالاتِ رویاییم نگاهت میکنم
شیرین
سوگلی عشق
زیباتر از هر نظم و قاعده ای در جهان
ای قفل طلایی
بازتاب رهایی
بگو کِی و چه زمانی مرمرِ تن خسته ام در میان بازوانِ تشنه ات آرام میگیرد
برای خاطر تمام نقص ها و کاستی هایم مرا ببخش
تویی که رنگین کمانِ مرمر عریانت تطهیر میکند امواج چشمه هارا
بر مرداب دلِ من چون چشمه ساری که از منشا مهرو وفا سرچشمه میگیرد جاری شو تا من هم بسانِ پاکی تو مطهر شوم

