ویرگول
ورودثبت نام
بابک سلطانی
بابک سلطانیمتولد 1365 کارشناس ارتباطات در آژانس ارتباطی مثبت منفی... برای مطالعه روزنوشته‌های من درباره تبلیغات، برندینگ و روابط عمومی در کانال تلگرام من t.me/babaksoltanidaily عضو شوید :)
بابک سلطانی
بابک سلطانی
خواندن ۴ دقیقه·۱۱ روز پیش

چطور قراردادهای بزرگ ببندیم؟ نقشه راه فروش سازمانی

راستش را بخواهید، خیلی‌ها فکر می‌کنند فروش سازمانی (B2B) یعنی فقط کت‌وشلوار شیک بپوشند، یک کیف چرمی دست بگیرند و بروند با مدیر خرید چانه بزنند. اما اگر یک بار طعمِ از دست دادن یک قرارداد میلیاردی را چشیده باشید، می‌دانید که ماجرا عمیق‌تر از این حرف‌هاست.

من در طول سال‌هایی که در آژانس «مثبت منفی» با برندهای مختلف سر و کله زده‌ام، یک چیز را خوب فهمیده‌ام: در فروش سازمانی، شما به یک آدم نمی‌فروشید، به یک «سیستم» می‌فروشید. بیایید بررسی کنیم چه میانبرهایی برای ما هست و چطور می‌توانیم با جادوی IMC (ارتباطات یکپارچه بازاریابی)، بازی را به نفع خودمان تمام کنیم.

مقایسه بازاریابی مصرفی و بازار مصرفی
مقایسه بازاریابی مصرفی و بازار مصرفی

۱. تفاوت‌های بنیادین؛ چرا فروش B2B یک بازی متفاوت است؟

بازارهای سازمانی در سه بخش اصلی با بازارهای مصرفی تفاوت دارند. درک این سه بخش، اولین قدم برای طراحی استراتژی IMC شماست:

الف) ساختار بازار و نوع تقاضا

در بازار سازمانی، شما با تعداد کمتری مشتری طرف هستید، اما همین مشتری‌های کم، خریدهای بسیار حجیم‌تری دارند.

  • تقاضای مشتق‌شده: تقاضا برای محصول شما، به تقاضای مشتری نهایی بستگی دارد. مثلاً اگر مردم نان فانتزی کمتری بخرند، «نان سحر» هم به آرد و دستگاه‌های کمتری نیاز پیدا می‌کند.

  • تقاضای بی‌کشش: در کوتاه مدت، تغییر قیمت تأثیر چندانی روی میزان خرید سازمان‌ها ندارد چون آن‌ها به تداوم تولید نیاز دارند.

ب) ماهیت واحد خرید

برخلاف خریدهای خانگی، اینجا خرید یک فعالیت حرفه‌ای و تیمی است. واحد خرید سازمان‌ها شامل افراد متخصص و آموزش‌دیده‌ای است که تمام وقتشان را صرف بررسی فنی و مالی می‌کنند. هرچه خرید پیچیده‌تر باشد، تعداد افرادی که در این واحد دخیل هستند بیشتر می‌شود.

ج) نوع تصمیمات و فرآیند تصمیم‌گیری

تصمیمات خرید سازمانی معمولاً با مبالغ سنگین، پیچیدگی فنی بالا و تعاملات طولانی همراه است. این فرآیند بسیار رسمی‌تر از خریدهای شخصی است و مستندات زیادی (RFP، قرارداد، ضمانت‌نامه) را می‌طلبد. اینجا خریدار و فروشنده به هم وابسته‌اند و هدف نهایی، ساختن یک رابطه بلندمدت است.

سه وضعیت خرید سازمانی
سه وضعیت خرید سازمانی

۲. سه وضعیت خرید: شما در کدام زمین بازی می‌کنید؟

تشخیص وضعیت خرید، استراتژی محتوایی شما در IMC را تعیین می‌کند:

  1. خرید مجدد بدون تغییر (Straight Rebuy): مشتری دوباره همان سفارش قبلی را می‌دهد. اینجا باید فقط روی تداوم کیفیت و یادآوری برند تمرکز کنید.

  2. خرید مجدد با تغییر (Modified Rebuy): مشتری می‌خواهد مشخصات یا قیمت را عوض کند. اینجا وقتِ ارائه محتوای مقایسه‌ای و نشان دادن ارزش افزوده است.

  3. خرید جدید (New Task): سازمان برای اولین بار می‌خواهد چیزی را بخرد. اینجا IMC باید با تمام قوا (آموزش، اعتباردهی و حضور در تمام نقاط تماس) وارد شود چون ریسک مشتری در بالاترین حد است.

5 نقش کلیدی در خرید سازمانی
5 نقش کلیدی در خرید سازمانی

۳. در کانون خرید چه می‌گذرد؟ (۵ نقش کلیدی)

یادتان باشد شما با یک «تیم» ۵ نفره روبه‌رو هستید که هر کدام عینک متفاوتی به چشم دارند:

  • استفاده‌کنندگان (User): راحتی کار با محصول برایشان مهم است.

  • تأثیرگذاران (Influencer): روی مشخصات فنی زوم هستند.

  • خریداران (Buyer): روی قیمت و شرایط قرارداد چانه می‌زنند.

  • تصمیم‌گیرندگان (Decider): قدرت امضای نهایی را دارند.

  • دربان‌ها (Gate Keeper): کسانی که دسترسی شما به مدیران را کنترل می‌کنند.

۴. فرآیند خرید؛ یک ماراتن ۸ مرحله‌ای

مسیر خرید را ۸ مرحله می‌بینیم: از تشخیص مسئله، شرح نیاز و تعیین مشخصات گرفته تا جستجوی تأمین‌کننده، ارسال پروپوزال (RFP) و در نهایت انتخاب و بازنگری عملکرد. وظیفه ما در IMC این است که در تمام این مراحل، پیامی یکپارچه و اعتمادبرانگیز به گوش تمام اعضای مرکز خرید برسانیم.

۵. رتبه‌بندی تأمین‌کنندگان؛ مشتری چطور به شما نمره می‌دهد؟

یکی از حساس‌ترین مراحل، انتخاب تأمین‌کننده (Supplier Selection) است. سازمان‌های پیشرو معمولاً از یک «جدول رتبه‌بندی» استفاده می‌کنند. آن‌ها به ویژگی‌های مختلف شما امتیاز می‌دهند تا تصمیم‌گیری‌شان از حالت احساسی خارج شود.

معمولاً این معیارها بیشترین وزن را در رتبه‌بندی دارند:

  • کیفیت محصول و خدمات: آیا محصول شما واقعاً همان‌طور که در تبلیغات ادعا کردید عمل می‌کند؟

  • تحویل به‌موقع: خوش‌قولی در بازار B2B از نان شب واجب‌تر است.

  • قیمت رقابتی: قیمت مهم است، اما کاتلر تأکید می‌کند که سازمان‌ها بیشتر به دنبال «ارزش» هستند تا صرفاً قیمت پایین.

  • خدمات پس از فروش و پشتیبانی: آیا وقتی دستگاه خراب شد، تیم شما در دسترس است؟

  • اعتبار و شهرت برند (Corporate Identity): اینجاست که IMC به داد شما می‌رسد. اگر برند شما در بازار به عنوان یک برند حرفه‌ای شناخته شده باشد، نمره اعتبارتان بالا می‌رود.

نکته طلایی برای فروشندگان: اگر بدانید مشتری شما روی کدام معیار (مثلاً تحویل سریع) حساس‌تر است، می‌توانید در پروپوزال و جلسات حضوری، دقیقاً روی همان نقطه تمرکز کنید تا میانگین امتیازتان بالا برود و برنده قرارداد شوید.

در دنیای فروش سازمانی، برند شما همان وعده‌ای است که در غیاب شما، تمام ذینفعان مرکز خرید بر سر آن توافق دارند؛ اینجاست که IMC، صدای واحدِ این اطمینان می‌شود.

نتیجه‌گیری: از یک فروشنده ساده به یک شریک استراتژیک

در نهایت باید بدانیم که فروش سازمانی، فراتر از امضای یک برگه کاغذ، هنرِ ساختن یک رابطه پایدار است. وقتی تمام پیام‌های شما — از پست‌های لینکداین و مقالات وب‌سایت گرفته تا پروپوزال‌های چاپی و گفتگوهای تیم فروش — یک صدا و یک هویت واحد داشته باشند، جادوی ارتباطات یکپارچه بازاریابی (IMC) رخ می‌دهد.

یک بینش برای شما: سازمان‌های بزرگ از «فروشنده‌ها» خرید نمی‌کنند؛ آن‌ها به دنبال «راه‌حل‌هایی» می‌گردند که ریسکشان را کاهش دهد. زمانی که شما پیام‌هایتان را یکپارچه می‌کنید، در واقع دارید به مشتری یک «حس امنیت» می‌فروشید. فروش واقعی جایی اتفاق می‌افتد که مشتری شما را نه به عنوان یک تأمین‌کننده، بلکه به عنوان بخشی از راه‌حلِ آینده‌اش ببیند.

فروش سازمانیفروش
۰
۰
بابک سلطانی
بابک سلطانی
متولد 1365 کارشناس ارتباطات در آژانس ارتباطی مثبت منفی... برای مطالعه روزنوشته‌های من درباره تبلیغات، برندینگ و روابط عمومی در کانال تلگرام من t.me/babaksoltanidaily عضو شوید :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید