تاکتیکهای مذاکره، تاکتیکها همواره بخش مهمی از فرایند مذاکره هستند. اما تاکتیکها غالباً بالا و پائین نمیپرند که “من اینجا هستند و به من نگاه کنید”. “در صورتیکه آنها انجام شوند، طرف دیگر باید مسئله درست را از طریق آنها بفهمد و آنها مؤثر نخواهند بود. آنها معمولاً دقیق بوده و شناخت آنها دشوار است و برای مقاصد چندگانه مورد استفاده قرار میگیرند. تاکتیکها غالباً در مذاکرات توزیعی مورد استفاده قرار میگیرند و زمانی که بر روی آنها تمرکز وجود دارد بیشترین ارزش ممکن را از روی میز به خود اختصاص میدهند.
تاکتیکهای مذاکره راههای متعددی برای دسته بندی کردن عناصر اساسی مذاکره وجود دارد. یک دیدگاه در خصوص مذاکره دربردارنده سه عنصر اصلی است: فرایند، رفتار و مفاد. فرایند به این مسئله اشاره دارد که مذاکره کنندگان چطور در خصوص متن مذاکره، طرفین مذاکره، تاکتیکهای مورد استفاده توسط گروهها و توالی و مراحلی که در آن همه این موارد وجود دارد، مذاکره خواهند کرد. رفتار رابطه میان این گروهها، ارتباطات میان آنها و نیز شیوهای که آنها اتخاذ میکنند، بستگی دارد.
مفاد آنچه که گروهها بر سر آن مذاکره میکنند، دستورالعمل، موضوعات (مواضع و به بیان بهتر منافع) گزینهها، و توافقی که در پایان حاصل خواهد شد، را در بردارد. دیدگاه دیگری از مذاکره چهار عنصر را بر می شمارد: استراتژی، فرایند، ابزارها و تاکتیکها. استراتژی در بردارندهٔ اهداف عالی است- نوعاً مانند ارتباط و نتیجه نهائی. فرایندها و ابزارها شامل اقداماتی است که میتواند دنبال شود، نقش هائی که هر دو طرف برای ایفای آن اماده شدهاند و نیز مذاکره با دیگر طرفین. تاکتیکها شامل اظهارنظرهای جزئی تر و روشن تر و اقدامات و واکنشها به بیانیهها و اقدامات دیگران است. برخی به این لیست از عناصر، ترغیب و نفوذ را نیز اضافه میکنند با این فرض که این دو مورد بخش حیاتی و کلیدی از موفقیت در مذاکرات در دنیای مدرن امروز است و از این رو نباید حذف شود.
به مزایده و حراج گذاردن:فرایند به مناقصه یا مزایده گذاشتن که برای ایجاد رقابت طرح شدهاست. زمانی که گروههای چندگانه چیز واحدی را میخواهند، آنها را در مقابل هم در یک زمین مبارزه قرار میدهند. زمانی که مردم می دانند که آنها ممکن است چیزی را از دست بدهند، آن را حتی بیشتر میخواهند. نه تنها آنها چیزی را میخواهند که به مناقصه گذاشته شده بلکه آنها مصر هستند که فقط برنده بازی باشند. استفاده از مزایای طبیعت رقابتی فرد میتواند قیمت آن چیز را بالاتر ببرد.
سیاست خطرپذیری (یا بازی با آتش): یک طرف به گونه تهاجمی به دنبال دستهای از واژه هاست که طرف دیگر باید یا با آن موافقت کند یا از کنار آن بگذرد. سیاست خطرپذیری گونهای از رویکرد "مهره سخت" است که چانه زنی است که یک طرف، طرف دیگر را به لبه و حاشیهٔ ای می کشاند که آن طرف مایل است خود را برای آن آماده کند. شکل موفق این سیاست طرف دیگر را متقاعد میکند که آنها هیچ گزینهٔ دیگری ندارند مگر آنکه آن پیشنهاد را بپذیرند و هیچ جایگزین قابل پذیرش دیگری نیز برای این توافق طرح شده وجود ندارد.
شیطان: مذاکره کنندگان از تاکتیک شیطانی استفاده میکنند تا وانمود کنند که یک موضوع دارای ارزش اندک یا ناچیز برای یک طرف، برای آنها بسیار حائز اهمیت است. سپس بعدها در مذاکره، این موضوع میتواند برای یک امتیاز بزرگتر که دارای اهمیت واقعی است مورد معامله قرار گیرد.
جوجه: مذاکره کنندگان اقدامات پرشدتی را پیشنهاد میکنند که اغلب حیلهای است که طرف دیگر را به مجبور به ترک صحنه (میدان رقابت) میکند و به آنها آنچه را که میخواهند میدهد. این تاکتیک میتواند خطرزا باشد زمانی که گروهها خواهان پس گرفتن ادعاهای خود و انجام یک اقدام پرشدن نیستند.
دفاع در عمق: چندین لایه از اختیار تصمیمگیری برای اجازه دادن به اعطای امتیازات بیشتر مورد استفاده قرار گرفته اما هر بار این توافق دستخوش اختیار لایههای متفاوتی قرار میگیرد. به عبارت دیگر هربار که این پیشنهاد به تصمیم گیرندگان میرسد، آن تصمیم گیرنده درخواست میکند که امتیازات بیشتری به منظور نزدیک شدن به یک تفاهم و توافق اعطا شود.
مهلتها: به طرف دیگر اولتیماتوم دادن و اجبار آنها به اخذ یک تصمیم. این روش از زمان برای اعمال فشار بر گروه دیگر استفاده میکند. مهلتهای داده شده میتواند واقعی یا تصنعی باشد.
دریغ و مضایقه کردن: دریغ کردن یک واکنش فیزیکی منفی قوی برای یک پیشنهاد بهشمار میرود. مثال رایج این موضوع نفس نفس زدن یا بیان واضح شوکه شدن یا متعجب شدن است. دریغ کردن میتواند عمداً یا غیرعمد صورت گیرد. این اقدام به طرف مقابل نشان میدهد که شما فکر میکنید که این پیشنهاد یا طرح امیدی پوچ به این مسئله است که طرف دیگر از تقاضاها و مطالباتش خواهد کاست.
دوگانه آدم خوب/ آدم بد: این رویکرد نوعاً در مذاکرات تیم هائی مورد استفاده قرار میگیرد که یکی از اعضای تیم یک خواسته نامعقول و شدیدی را مطرح کرده و دیگر اعضای گروه رویکرد معقول تری را در این زمینه در پیش میگیرند. این تاکتیک به نام بازجوئی پلیسی که در رسانهها نمایش داده میشود، نامگذاری شدهاست. یک آدم خوب معقول تر و منطقی تر و با درک بالاتری ظاهر میشود و از این رو کار با او راحت تر است. در اصل، این تکنیک از قانون نسبیت استفاده میکند تا همکاری را جلب کند. آدم خوب بسیار قابل توافق تر از آدم بد بهشمار میآید. تشخیص این تاکتیک به دلیل استفادهٔ متداول از آن بسیار ساده است.
پیشنهاد بالا/ پیشنهاد پائین: بسته به خرید یا فروش، خریداران یا فروشندگان از یک پیشنهاد مضحک بسیار پائین یا بسیار بالا برای شروع کردن استفاده میکنند، این رقم در واقع هیچ گاه مورد توافق قرار نمیگیرد. تئوری این است که پیشنهاد شدید باعث خواهد شد که طرف مقابل به ارزیابی مجدد پیشنهاد آغازین خود دست بزند و به نقطه مقاومت نزدیک شود (همچنانکه شما مایل هستید که به سمت دستیابی به یک توافق حرکت کنید). مزیت دیگر آن است که فردی که تقاضای بالائی را مطرح میکند، در اعطای امتیاز برای یک نتیجهٔ معقول تر منعطف تر عمل میکند.
Nibble: (علاقه نشان دادن در یک فرصت تجاری) این مفهوم به معنای درخواست یک امتیاز اندک است که قبلاً و درست پیش از بستن قرارداد مورد بحث قرار نگرفتهاست. این روش این مزیت را دارد که یک گروه میتواند با این خواست که "تنها یک چیز دیگر" به قرارداد اضافه شود، آن را مطرح کند.
Snow Job: مذاکره کنندگان گروه دیگر را با میزان زیادی از اطلاعاتی که او را سردرگم میکند که کدام یک مهم است و کدام یک انحرافی است، خسته میکنند. مذاکره کنندگان هم چنین ممکن است از زبان تکنیکی یا مبهم و دست و پا شکسته برای پوشاندن و پنهان کردن یک پاسخ ساده به یک سوالی که توسط یک فرد غیرمتخصص مطرح میشود استفاده کنند.