+ لباس بپوشه بریم عمه.
_لباسه دیگه پس چیه این؟ ( خطاب به بچه: لازم نکرده خوبه لباست.)
+این خیلی...
_چیه؟ این بچه همهش به زور ده سالشه انتظار داری مثل شماها چادر چاقچور کنه؟ء
+زن داداش، من کی گفتم چادر بپوشه میگم با تاپ شلوارک نفرستش بیرون من نمیتونم مسئولیت قبول کنم.
_چیه، حاجخانم کسر شأنه براش؟?
+عزیزم، سن تکلیف هیچ، ماشاءالله دخترت درشت و تو چشمه اینجوری بیاد یه وقت خدایی نکرده زبونم لال...
_فقط شماها ذهنتون اینجوری مریضه.
+من مسئولیت قبول نمیکنم. اینجوری ببرمش مثل اینه که...
_واسه من صغری کبری نچین. از اول هم معلوم بود که نمیتونی با بچه عشق و حال کنی جای تو وسط مجلس روضهست.? به داداشت هم گفتم تو این کاره نیستی.
+هرچی دلت میخواد بگو الان خدایی نکرده یک آدم مریض تو شلوغی بچهرو اذیت کنه من چیکار کنم. اصلا پس فردا خودش تنها بخواد جایی بره چی نگران نمیشی کسی بچهت رو آزار بده؟
_تو نگران نباش، میفرستمش کلاس رزمی که از پس خودش بربیاد.
+چرا چرت میگی زن داداش!؟ اصلا بروسلی بشه مشکلی با اون تنشی که براش ایجاد میشه نداری؟ همین جوری میکنی که داداش نگران میشه نمیذاره این بچه یه کلاسی چیزی شرکت کنه. خب محدود میشه دیگه. عزیزم لباس تن این دختر بکن که راحت تو خیابون و جامعه رفت و آمد کنه مگه من گفتم تو خونه یقه اسکی بپوشه!
_...
+(داد میزنم) عمه لباس پوشیدی بیا تو ماشین.
_