زهرا باقری
زهرا باقری
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

خاطرات نسبتا واقعی از اتاق مصاحبه - از اولین برنامه نویس ها

چند سال پیش، وقتی یک نفر با سر و وضع کاملا نامرتب وارد شرکت شد، ساعتم را نگاه کردم و دیدم به موقع رسیده. همان فردی بود که برای استخدام برنامه نویس، دعوتش کرده بودیم به مصاحبه. من زیرچشمی نگاهش کردم و مشغول کارم شدم، همان چند سال پیش.

خودکاری که منشی برای پر کردن فرم داده بود روان نبود. خودش رفت سر میز منشی و شروع کرد به گشتن دنبال خودکار روان. دکمه های یقه ی تی شرت اتو نکشیده اش باز بود. بوی یک ادکلن چند روز مانده می داد. موهایش بهم ریخته بود. عینک داشت.

خاطرات نسبتا واقعی از اتاق مصاحبه - از اولین برنامه نویس ها
خاطرات نسبتا واقعی از اتاق مصاحبه - از اولین برنامه نویس ها

فرم را که پر کرد صدایم کردند. در اتاق مصاحبه خیلی ناجور نشست و سعی می کرد توی چشمم نگاه نکند. سوالات را صادقانه جواب داد، هرچه را کار نکرده بود خیلی رک گفت اصلا بلد نیستم، این یعنی خالی بند نبود. تقریبا پنجاه درصد مطالبی که من می خواستیم را بلد بود. بقیه را اصلا نشنیده بود یا کم کار کرده بود.

حقوق درخواستی اش آن سال پانصد هزار تومان بود، آن روزها این عدد نه بالا بود و نه پایین. جوان، بیکار، تحصیل کرده اما می دانستم هرگز توی کَتَم نمی رود که همکارم باشد. با این حال مثلا خواستم به وظیفه ام عمل کنم و آزمون عملی گرفتم، چه کار اشتباهی! پنجاه دقیقه کد زد، کد هایش جواب داد، سرچ هم نکرد. خودش از اینکه بی دردسر به هر سه سوال عملی جواب داده بود، راضی بود. وقتی داشت می رفت نگاهی کرد که یعنی یک حرفی بزن، نتیجه؟ عین یک مصاحبه کننده ی کسل، لبخند زورکی زدم و گفتم: "باهاتون تماس می گیریم."

این متنی است که جرح و تعدیلش کرده ام. این که بعد از هفت هشت سال، یادم باشد بوی ادکلن یک نفر مانده بود یا نه، بعید است. راستش در فایل یادداشت هایم کلمه ی مصاحبه را جستجو کردم و خوردم به یک خاطره ی خیلی قدیمی. آن وقت ها با تجربه ی کم و مشورت با مدیرم که هم سن و سال خودم بود به این روش رسیده بودیم. حالا از خودم می پرسم چرا آزمون عملی گرفتم. اصلا به فکرم هم خطور نکرده بود که بخشی از فرآیند مصاحبه را می شود کنار گذاشت. عین یک ماشین کوک شده لازم نیست همه ی مراحل را تا ته برویم. وقتی به این نتیجه می رسیم که کار تمام است، تمام است. کاش آنوقت می فهمیدم که باید این را به مصاحبه شونده هم بگویم.

احتمالا همیشه آخر یادداشت هایم در ویرگول خواهم نوشت، که من یکی هستم از کارانی ها. بچه های کاران از استخدام یک برنامه نویس و حرف های مرتبط با آن مطلب خوبی نوشته اند. اگر دوست داشتید بخوانید.

برنامه نویساستخدامکارانمصاحبه استخدامی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید