پژوهشگر و مربی نمایش خلاق
فبک از طریق نمایش خلاق– گزارش کارگاه 15 آبان 1397
امروز تصمیم گرفتم با گروه تحت نظرم که نوجوانان کم توان ذهنی- حرکتی هستند، فبک(فلسفه برای کودکان و نوجوانان) کار کنم. من از آنها خواستم یک موضوع مهم و اساسی مربوط به زندگی خود را مطرح کنند تا آن را بر روی تخته بنویسم. ما به هشت موضوع رسیدیم. بچهها باید به موضوعات نوشته شده بر روی تخته رای میدادند. هیچ محدودیتی در تعداد دفعات رای دادن نبود، هر نفر میتوانست به چند موضوع رای دهد. دو موضوع بیشتر از سایر موضوعات رای آوردند: "کار" و "سلامتی". اینبار از بچهها خواستم، فقط یک بار رای دهند و بین کار و سلامتی یکی را انتخاب کنند. بچهها سلامتی را انتخاب کردند. بچهها باید یک سوال در مورد سلامتی بر روی کاغذهای خود مینوشتند. برخلاف تشویقهای من، کسی نه چیزی گفت و نه چیزی نوشت. فقط تعدادی جمله که ارتباط بسیار کمی با اصل موضوع داشتند، رد و بدل شد. یکی گفت: سلامتی به کل بدن مربوط میشود. پرسیدم: کسی که دستش فلجه، سالم است؟ شنیدم یکی گفت: نه. پیمان گفت: غذای خوب باعث سلامتی میشود. پرسیدم: کسی که دستش فلج است با غذای خوب سالم میشود؟ پیمان گفت: نه. من از بچهها پرسیدم چه کسانی با نظر پیمان موافقند؟ اکثر بچهها دست خود را بالا بردند از پیمان خواستم یک نفر را انتخاب کند و دلیل خود را برای موافقت بگوید. پیمان میلاد را انتخاب کرد. میلاد گفت: کسی که دستش فلج است از اول و مادرزادی اینطور بوده و با خوردن غذای خوب سالم نمیشود. اعلام کردم حالا بیایید یک نمایش اجرا کنیم که خلاف حرف ما را ثابت کند. یک نفر دستش فلج است و با خوردن غذا خوب میشود. من از بچهها خواستم دو نفر داوطلب بشوند و این صحنه را بازی کنند.

حامد و مسلم برای اجرا داوطلب شدند. آنها قرار شد در نقش دو دوست ظاهر شوند که یکی از دیگری پذیرایی میکند و کسی که فلج است با خوردن غذا سالم میشود. آنها صحنه را اجرا کردند اما هیچ نشانی از حرفهای من در کار آنها نبود. دوباره از دو نفر دیگر خواستم که داوطلب شوند و صحنه را اجرا کنند. اینبار بنیامین و مهدی بازی کردند. بازی آنها که تمام شد از تماشاگران خواستم، آنچه را که اتفاق افتاد، توضیح دهند. پیمان توضیح میداد و من در حین صحبتهای او سوالهای خودم را میپرسیدم. آیا دو بازیگر رابطهی دوستی را نشان دادند؟ آنها چه کار باید میکردند تا رابطهی دوستی را نشان دهند؟ آیا مهدی (میزبان) میدانست، بنیامین با خوردن سوپ سالم میشود؟ دست بنیامین فلج بود یا شکسته بود؟ چه فرقی بین دست شکسته و دست فلج وجود دارد؟ احمد و آصف داوطلب شدند تا این صحنه را دوباره اجرا کنند. احمد باز هم به جای نشان دادن یک فرد فلج، نقش کسی را بازی کرد که دستش شکسته است. آصف نیز در اعمال بحثها و نکتههای مطرح شدهی قبلی موفق نبود. دوباره از دو نفر خواستم که داوطلب شوند و این صحنه را تکرار کنند. بنیامین داوطلب شد که کار خود را اصلاح کند. او اینبار بیان دوستانهای با پارتنر خود داشت و دستش به حالت فلج درآمده بود. اما نکتهی مهمی را فراموش کرده بود. بنیامین مثل دفعات قبلی با خوردن غذا با دوست خود خداحافظی و مهمانی را ترک کرد در حالی که باید با خوردن غذا دستش سالم میشد. اینبار هم از دو نفر خواستم که داوطلب شوند و این صحنه را اجرا کنند. نفر اصلی بنیامین بود که میخواست نواقص اجرای خود را برطرف کند اما برای نقش میزبان کسی داوطلب نشد. بنیامین با اصرار یکی از بچهها را به صحنه دعوت کرد تا نقش مقابلش را بازی کند. اتفاقی که اینبار برای بنیامین افتاد، بسیار متفاوت از دفعات قبلی بود. بنیامین با خوردن غذا حالش بد شد، انگار که مسموم شده باشد. او به دستشویی رفت، غذا بالا آورد و سپس نقش بر زمین شد. ناگهان دستش خوب شد و با حال خوب از دوستش خداحافظی کرد و به جمع تماشاگران آمد. بنیامین تمام نکتههای لازم را در کارش پیاده کرد. کار بنیامین از طرف بچهها مورد ارزیابی قرار گرفت و آنها فلج بودن، رابطهی دوستی و شفایافتن را در کار بنیامین و مهدی مشاهده کردند.
ارزیابی
من از گروه سوال نکردم که چه احساسی در پایان کلاس دارند و چه چیزی یاد گرفتند. دو نکتهای که، پایان تمام کلاسهای فبک باید انجام شود.
بهتر بود سوال و موضوع از طرف من در کلاس مطرح شود و بچهها نظرات و جوابهای خود را در مورد سوال من بیان کنند. مثلا بپرسم: سلامتی چیست؟ و آنها جوابهای خود را بگویند یا بر تخته بنویسند.
بهتر بود برای نیمهی پایانی کلاس با انجام چند بازی مفرح، تغییری در روند کلاس ایجاد شود و بعد توجهات دوباره به موضوع اصلی جلب گردد.
پس استاد قابلی هستید...
میخواستم بدونم آیا میتونیم از راهنمایی شما جهت مربیگری بهرمند بشیم لطفا !؟
ممنونم رفیعی هستم فارغ التحصیل فلسفه...
بازهم متشکرم
تا جایی که بتوانم حتما کمک میکنم.