Bahar.hnm
Bahar.hnm
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

سکانس رنج

میدونی آرکا بعضی وقتا زندگی خیلی بی رحم میشه.
یه لحظه هایی تو زندگی آدما هست که اگه تبدیل به سکانس یه فیلم میشد میتونست اسکار غمگین ترین سکانس جهان و بگیره.
اگه یه نفر از بیرون به این نقطه از زندگیمون نگاه کنه قطعا گریش میگیره. ولی ما دقیقا تو همون نقطه از زندگیمون گریه نکردیم.
مثلا من وقتی بابا داشت موهامو از ته میزد گریه نکردم. وقتی متوجه شدم باید بیخیال عزیز ترین و مبهم ترین هدف زندگیم بشم فرو ریختم ولی باز گریه نکردم.
فارست گامپ وقتی کسی تو اتوبوس نذاشت کنارش بشینه گریه نکرد.
میدونی خیلی از ماها انقدر وسط جریان پرتلاطم رنج گرفتار شدیم که دیگه حتی سرعت عجیب طغیان درد رو حس نمی کنیم.
این سماجت پیوسته رنج ادامه پیدا میکنه تا جایی که اتفاق جدیدی رخ میده. تا جایی که بین تمام سیاهیای جهان یه پرتوی نور میاد و درست با قلب ما برخورد میکنه. و اونجا میشه شروع دست و پا زدن ما برای خلاصی از باتلاقی که شاید سال ها درگیرش باشیم .
میشه شروع تجربه ی دردی که اینبار همراه با رنج نیست...

برای آرکا _ بهار







رنج
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید