بهار صفائیان
بهار صفائیان
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

تو هم بالاخره بنز می‌خری

ما ژیان داشتیم‌. وقتی بابای بیشتر همکلاسی‌هایم پیکان و پژو داشتند ما یک ژیان زرد داشتیم‌. ما فقیر نبودیم ولی آنقدری هم پول نداشتیم که بتوانیم ماشین دیگری بخریم. راستش بله‌‌‌.‌‌..؛ خجالت می‌کشیدم. دوست نداشتم کسی من را و یا حتی بابایم را توی ژیان ببیند‌. ترجیح می‌دادم ماشین نداشته باشیم و به همه بگویم که از ماشین داشتن خوشمان نمی‌آید، تا ژیان داشته باشیم‌. بابا که می‌خواست بیاید دم مدرسه دنبالم، می‌گفتم توی کوچه پشتی پارک کند که یواشکی از بچه‌ها فرار کنم و بروم سوار ژیان شوم. داستان آنقدرها تراژیک نبود که بابا از فرط غم و غصه‌ی نداشتن پیکان عرق شرم روی پیشانی‌اش بنشیند و شرمنده‌ی بچه‌ی یکی‌یکدانه‌اش شود. نه... بابا فقط به من لبخند آدم‌بزرگانه می‌زد. آخر گفتم که؛ ما فقیر نبودیم. فقط بیشتر از پول یک ژیان نداشتیم‌. خرج‌های مهم‌تر داشتیم.

وقتی تولد نرگس بود به بابا گفتم شب دنبالم نیاید. چون ممکن بود بچه‌ها ژیان ما را ببینند. خداراشکر بابای نرگس بعد از تولد همه‌مان را با پژو رساند دم خانه‌هایمان‌.

وقتی بابا صدای آهنگ ضبط ژیان را زیاد می‌کرد من می‌گفتم کمش کند‌. آخر فقط ماشین‌های باکلاس صدای ضبطشان را زیاد می‌کردند‌.

یکبار که قرار بود با یکی از دوست‌های بابا که از تهران می‌آمد و بابا میگفت خیلی پولدار است به رستوران برویم، من همه‌اش می‌ترسیدم که او ببیند ما ژیان داریم‌. به بابا گفتم ماشین را جای دوری بگذارد تا باقی مسیر را پیاده برویم‌. بابا خنده‌ی همیشگی‌اش که معنی‌اش را می‌دانستم و نمی‌دانسم تحویلم داد و ماشین را توی پارکینگ رستوران کنار پراید او پارک کرد؛ کنارِ کنار پراید او. غذا از گلویم پایین نمی‌رفت و همه‌اش فکر می‌کردم بابا کی آنقدر پولدار می‌شود که بتواند «پراید» بخرد‌.

بابا «پراید» خرید‌. وقتی من ۲۵ ساله بودم‌. وقتی که می‌خواست بیاید سر کار دنبالم به او گفتم در کوچه‌ی پشتی منتظرم باشد که همکارهایم که همه شاسی بلند یا حداقل ۲۰۶ داشتند من و پراید بابا را نبینند.



ژیاناقتصاد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید