سلام سلام صد تا سلام همگی سلاممممم.
سلااااااممممم خوبیننننننن؟؟
چه میکنیننننن با امتحاناااااا؟؟؟
راستی یه چیزی توی این خونه دوتا زیر زمین هست و کسایی که پارت تفکیک گفتم برن توی زیرزمین رفتن توی یکیش بقه هم رفتن توی اون یکی.
بریمممم سراغغغغغغ پارتتتتتتتتت.
***
بعد رفتم بالا و با اونا خداحافظی کردم و سپس رفتم به بچه ها گفتم بیان بالا.
آخرش هم هرکی رفت با هم تایپ های خودش حرف بزنه.تا ساعت ۸ حرف زدیم و بعد رفتیم شام خوردیم.
همه:حوصلم سرررر رفتهههههههه.
-خیلی خب باشه بزارین یه انیمه بزارم....ام چی بزارم.....آها شیطان کش میزارم.
شیطان کش گذاشتم و تا تهههه دیدیم بعدش هم رفتیم خوابیدیم.
*فلش به فردا صبح*
صبح پاشدم دیدم اِما هم بیداره بهش صبح بخیر گفتم و رفتیم توی حال،دیدیم رِی و نورمَن بیدار شدن.بت کمک اون سه تا صبحونه رو درست کردم.من و اِما رفتیم دخترا رو بیدار کنیم رِی و نورمَن هم رفتن پسرا رو بیدار کنن.بعد همه اومدن صبحونه خوردیم رفتیم نشستیم روی مبلا.
-بچه ها احیاناً تعدادمون کم نشده؟؟
+چرا الان که میبینم کاراکتر های موریارتی میهن پرست و شبدر سیاه نیستن.و تازه بعضی از آژانس و مافیا هستن.اتک هم که کلا ۶ نفر شدن مای هیرو هم نیستن.تازه نورلند هم فقط اِما،رِی و نورمَن موندن.جوجوتسو هم گوجو،مگومی،نوبارا،یوجی و سوکونا موندن.اومارو چانینا هم رفتن.
-راست میگی،من برم چک کنم اون هایی که توی زیرزمین بودن رفتن.
*بعد از چک کردن*
-آره رفتن.
*اندکی بعد*
-بچه ها حوصلممممم?
بقیه:منم?
-بریم پارک؟؟
بقیه:بریم.
و به سمت در روانه شدند.تا اینکه من داد زدم:
-کحا کجا با این لباسا؟؟اینجوری همه میشناسَنِتون!
اونا:آره راست میگی.
-??♀️خب دخترا با من و هارو بیاین رِی اونجا توی اون اتاق لباس برای همه ی پسرا هست برین یه چیز خوب بردارین بپوشین تا بریم.
و سپس رفتیم و لباس پوشیدیم.
لباسا رو پوشیدیم و رفتیم بیرون.
همه:پیش به سوی پارکککک و فرا ترررر ازززز قدرتتتتتتتت
و به سمت پارک روانه شدیم.
(در پارک)
باکوگو:نفله ما الان اینجا چه غلطی بکنیم؟؟
-صبر کن یکم بچه ها بازی کنن میریم پاساژ.
خودم و اِما هم رفتیم با الیس و بچه ها بازی.(ها چیه چرا اونجوری نگاه میکنی؟؟ دلم خواسته??)
وقتی بازیمون تموم شد،راه افتادیم به سمت پاساژژژژ،که یهو من مایکی،اِما،دراکن،چیفویو،باجی و ایزانا رو دیدم،که یه عالمههههه اوتاکو دورشون جمع شده بودن?
منم دویدم گفتم:برادران و خواهران من چقدر بهتون گفتم کاسپلی میکنیم نرین بیرون!!!!*نگاه های خوفناک که اونا قبول کنن بیان*
چیفویو:ب.... ببخشید خواهر...ما عذر میخواییم.
-خیلی خب بیایین برگردیم خونه*برگشتن به سمت اوتاکو ها*من عذر میخوام اینا خیلی خوب کاسپلی میکنن.*رو به برو بچ خودمون*بچه ها بریم خونه دیگه.
همه:بریم.
#############
و پایان پارتتتت.
تا پارت بعد جانههههههههههه.