bahar labibi
bahar labibi
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

شروع میکنم.

امروز میخوام بالاخره طلسم ننوشتن و ترسیدن و تکرار اینکه من هنوز آماده نیستم رو بشکنم و بالاخره بنویسم . به عنوان اولین نوشته خودم تو ویرگول از چیزایی بنویسم که نمیذاشت تا الان بنویسم .

من میترسیدم. از اینکه به اندازه کافی خوب نباشم. از اینکه غیر حرفه‌ای به نظر بیام. از قضاوت‌ها در مورد خودم میترسیدم. قضاوت‌هایی که در واقع توهم منه. چرا فکر میکردم که واقعا برای کسی اهمیتی داره؟

اصلا مگه چه اشکالی داره که غیر حرفه‌ای به نظر بیام؟ مگه همه آدما از یه نقطه‌ای شروع نکردن و تو اون نقطه خودشون هم غیر حرفه‌ای نبودن؟

شایدم ترس من اصلا قضاوت دیگران نیست و من از قضاوت منِ درونم میترسم؟

از اینکه بهم بگه تو خوب نیستی و نمیتونی و تاییدم نکنه میترسم.

هر وقت از درون خودمو باور ندارم به این نقطه میرسم . باور، یکی از بزرگ ترین دارایی های یه آدمه که در طول زندگیش برای خودش میسازه و جمع میکنه.

اما تموم زندگیت تلاش میکنی برای بهتر بودن تو نقاط مختلف و بعدش یک دفعه میرسی به یه جای جدید و ناشناخته و بعدش همه اون باوری که به خودت داشتی کجا میره؟

فکر کنم هر بار باید بسازیش یا تقویتش کنی. انگاری هر بار وقتی با یه داستان جدید روبرو میشی باید یه باور جدید بسازی.

ولی خوبیش اینه که الان من اینو میدونم. میدونم که چیزی که میلنگه باورمه و باید اونو تقویتش کنم.

و البته مسئله اصلی همین جاست. پیدا کردن یه عامل خارجی برای انگیزه گرفتن خیلی راحت‌تر از ساخت یه باور درونیه. اما قدرتی که از پرورش یک باور درونی به دست میاریم رو با هیچ چیز دیگه‌ای نمیشه به دست آورد.

من ساختن اون باور رو از همینجا به صورت رسمی شروع کردم و الان یه قدم جلوتر از چند لحظه قبل هستم.

حتی اگه مبتدی و غیر حرفه‌ای به نظر بیام. حتی اگه هنوزم تو وجودم ترس باشه. ولی انجامش میدم و به وجودش میارم.


شروعخودباوریتولید محتواچالش نوشتن
یه سوشال مدیا مارکتر خوشحال ?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید