ویرگول
ورودثبت نام
علی بهجتی
علی بهجتی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

چرا بعد لیسانس اپلای کاری کردم؟

توی این پست فکرای توی ذهنم و خاطراتی که به اپلای کاری ختم شد رو می‌گم و توی پست بعدی می‌گم که چطوری اپلای کاری کردم. اگه دنبال استدلال خیلی منطقی و فکری هستید این متن رو نخونید! جاش به نظرم این رو ببینید.

من، مثل خیلی از بچه‌های دیگه، وارد مسیر درس خوندن و دانشگاه شدم. توی دانشگاه شریف مهندسی کامپیوتر خوندم و با همه‌ی بدی‌هاش اگه بخوام صادق باشم دوستش داشتم! درس خوندن توی دانشگاه، با وجود اینکه کلی چیز خسته‌کننده و در نگاه اول به‌دردنخور داشت، باعث شد که من به شکل منسجم بتونم یه تصویری (کلی و کمی جزئی) از مهندسی کامپیوتر رو توی ذهنم بسازم و بخش‌های مختلفش و ارتباطشون به هم رو درک کنم. حس می‌کنم که چنین چیزی رو به سختی می‌تونستم بدون دانشگاه بهش برسم و اگر هم می‌شد خیلی طول می‌کشید.

اما مسئله اینه که دانشگاه تا به کی؟ مسیر تعیین شده‌ی خیلی از آدما اینه که بریم تحصیلات رو به انتها برسونیم و دکترا بگیریم و تازه بعدش فکر کنیم به آیندمون. اما آیا من اینو می‌خوام؟ توی ارشد و دکترا نگاه ما به علم قراره خیلی تخصصی‌تر بشه و حتی بخشی از علم رو گسترش بدیم.

من یکی دوسال آخر لیسانس توی مسیریاب بلد، کار کردن رو تجربه کردم. این تجربه به من این حس رو داد که من دوست دارم مهندس بشم و چیزی خلق کنم، و تازه خیلی دوست دارم اثرگذاری مستقیم‌تری روی زندگی آدما داشته باشم.

از اونور در گذشته‌ترش یه سری تلاش‌های ناکامی برای کار علمی داشتم که به نظرم بیشتر تنبلی خودم بود که وقت نمی‌ذاشتم. چون خیلی سخت بودن و به قولی آدم خیلی نیاز بود براشون فسفر بسوزونه! این باعث می‌شد همیشه تو ذهنم یه زمزمه‌ای باشه که نکنه با کار کردن می‌خوای تنبلی بکنی! و این سوال که نکنه کاری که بیشتر فسفر می‌سوزونه بهتره؟

فکر میکردم که اگر بعدا از تصمیمم پشیمون بشم چی؟ خیلی فکرم درگیر این سوال بود ولی راستش گمونم آدم‌ها نمیتونن خیلی از تصمیم‌هاشون مطمئن باشن چون خیلی جواب مشخصی هم برای این انتخاباشون نیست. تهش هر راهی که برن یک مسیر تازه و جذابه و می‌تونن کلی حس خوب و بد داشته باشن توش! به این شکل بود که خب گفتم خیلی هم سخت نگیرم. ولی با کلی فکر کردن در مورد خودم چند تا چیز اساسی رو فهمیدم:

۱. برای من الان (و احتمالا تا چند سال دیگه) چند تا چیزی هست که خیلی مهمه، یکیش رشده و یکی دیگش کاوش (Explore) و تجربه کردنه. مهم نیست چه مسیری برم ولی هر مسیری برم برای خوشحالی من تو اینه که چقدر خوب توی مسیرم پیش رفتم میام که این رو با این دو تا متر رو اندازه می‌کنم.

۲. این مترا به من می‌گفتن که توی هر کدوم از این دو مسیر کار یا درس بخوام برم، احتمالا از ایران خواهم رفت. با رفتن می‌تونم توی دانشگاه‌ها/شرکت‌های خیلی خوب باشم و پیشرفت کنم. از اونور هم زندگی توی یه فرهنگ متفاوت رو تجربه می‌کنم! می‌تونم با آدمای فرهنگ‌های متفاوت دوست بشم و به طور کلی نگاه بازتری نسبت به دنیای اطرافم پیدا کنم. البته نه که توی ایران نشه اصلا،‌ صرفا توی ایران به نظرم سخت‌تر می‌شه با این مترها جلو رفت.

دو راهی آینده من
دو راهی آینده من

اینکه چی شد که تهش اپلای کاری کردم بامزست! اصلا فکر نمی‌کردم اپلای کاری شدنی باشه و قصدم این بود که ارشد رو بخونم و بعد برم دنبال کار. تابستون با محمد امین خشخاشی‌مقدم صحبت می‌کردم، گفت که بیا حالا که داری اپلای درسی میکنی (و سربازی معاف هستی)‌ این دو تا شرکت هم تستی اپلای کاری کن، من همون شب رزومه‌ای که داشتم رو برای این دو تا شرکت فرستادم و فرداش یکیشون میل زد که بیا صحبت کنیم و نهایتا (با اینکه اون شرکته نشد ولی) شد آنچه شد. نهایتا دلم گفت که اینوری برم!

به دلت اعتماد کن
به دلت اعتماد کن

کلا خیلی سخت نگرفتم و در آینده هم سخت نمی‌گیرم، همینقدر ساده همه چی اتفاق افتاد و من خوشحالم! برای اینکه به جهت علمی هم آپدیت باشم و پیشرفت کنم تو ذهنمه که درس‌های خوبی که دوست دارم رو از Coursera و جاهای شبیهش بگذرونم و تلاش کنم تنبلی نکنم براشون. ولی خب راه زیاده و مسیر خیلی درازه! واقعا ممکنه که در آینده باز برم درس بخونم، یا مثلا برم MBA بخونم! بریم که ببینیم آینده چطوری رقم می‌خوره!


مهندسی کامپیوتراپلای کاری
مهندس داده در Booking.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید