اطلاعات کلی
نام کتاب: ملت، دولت و حکومت قانون
جستار در بیان نص و سنت
نویسنده: سید جواد طباطبایی
ناشر: مینوی خرد، چاپ دوم 1398
314 صفحه
قیمت: 75500 تومان
ملت، دولت و حکومت قانون آخرین کتاب سید جواد طباطبایی است و مثل بقیه کتابهایش آدم از خواندنش حظ می کند. از وسعت اطلاعات، از دید غیرتکراری و از قدرت قلم.
اما برخلاف بیشتر کتاب هایش چندان قطور نیست و در حدود 300 صفحه سیدجواد نظراتش را بیان کرده است. آن طور که از مقدمه خود کتاب و حال و احوال نویسنده بر می آید علت کهولت سن، کاهش قوای جسمانی و بیماری است. در واقع اینها مواد خامی بوده اند که قرار بوده در طرح بزرگ تاملی درباره ایران استفاده شوند. یعنی قاعدتا باید جلدهای بعدی مکتب تبریز و نظریه حکومت قانون و با همان ابعاد می بودند اما دیگر حوصله و توان نویسنده یاری نکرده و سعی کرده خلاصه مطالبش را بیان کند. بدین سبب آن پیوستگی و ساختارمندی سایر کتابهایش در این کتاب دیده نمی شود. چندبار از این شاخه به آن شاخه می پرد و بر خواننده است که این پراکندگی را در کنار مطالب دیگر کتاب ها قرارداده و کسب جمعیت کند.
کتاب کاملا در منظومه و ادامه ی سایر کتاب ها و اندیشه های سید جواد طباطبایی است. چند ایده درخشان دارد که سعی میکنم اینجا بیان کنم:
کتاب به نوعی در ستایش ایرانشهر و سرزمین ایران است. نویسنده معتقد است که سده ها پیش از آنکه مفهوم ناسیونالیسم و ملی گرایی در اروپا پدید آید ایرانیان درکی از وحدت ملی داشته اند. آنها همیشه خود را ایرانی و متعلق به ایران می دانسته اند. و البته ایران بزرگ یک قلمرو فرهنگی است که بزرگی آن به بزرگی نفوذ زبان فارسی است.
سید جواد به شدت به پان تورکیست ها و پان کردیست و هر پان دیگری می تازد. معتقد است که آنها درکی از مفهوم ایران ندارند و کسانی که می گویند ایران به عنوان یک کشور واحد ثمره دوران پهلوی یا صفوی است بیسوادانی هستند که مفهوم ملیت را از دید اروپایی آن می بینند. حال آنکه بسیار قبل از پیدایش مفهموم Nation-state در اروپا ایرانیان درباره وحدت ملی به خودآگاهی رسیده بودند. در واقع بزرگترین نشانه این موضوع آن است که در تمام این هزاره های اخیر ایرانیان خود را ایرانی می دانسته اند. حال آنکه مثلا آلمانی ها تا 300 سال پیش خود را آلمانی نمی دانستند. در واقع اصلا مفهوم «آلمانی» وجود نداشت که کسی بخواهد خودش را آلمانی بداند.
بزرگترین سند هویت و وحدت ملی ما بی شک شاهنامه است. شاهنامه به عنوان یکی از نص های سه گانه سنت ما نقش بی بدیلی دارد که به آن باز خواهیم گشت.
یک داستان مهم هم نقل می کند تا اهمیت این موضوع رو نشان دهد:
"حبیب یغمایی به نقل از فروغی می نویسد:«وقتی دیگر، ضمن بحث از ملیت فرمود که آتاتورک به من گفت: "شما ایرانیان قدر ملیت خود را نمی شناسید و معنی آن را نمی فهمید، و نمی دانید که ریشه داشتن و حق آب و گل داشتن در قسمتی از زمین چه نعمتی عظیم است؛ و ملیت وقتی مصداق پیدا می کند که آن ملت را بزرگان ادب و حکمت و سیاست و ، در معارف و تمدن بشری، سابقه ممتد باشد. شما قدر و قیمت بزرگان خود را نمی شناسید و عظمت شاهنامه را در نمی یابید که این کتاب سند الکیت و ملیت، و ورقه هویت شماست؛ و من ناگزیرم برای ملت ترک چنین سوابقی را دست و پا کنم"» حبیب یغمایی، نکاتی در احوال و اوصاف فروغی، فمحمدعلی فرغی، مقالات، تهران، توس 1387، ج. نخست، ص. نوزده."
همان طور که می بینیم آتاتورک مفهوم این ملیت ایرانی را فهمیده و خودش معترف است که برای پروژه ملت سازی در ترکیه نیاز دارد تا چنین سوابقی دست و پا کند.
ایرانیان به گواهی هگل نخستین امپراتوری را در جهان تاسیس کردند و اولین کشوری بودند که با انقلاب مشروطه حکومت قانون را در آسیا برقرار کردند.
طباطبایی با آنکه خودش اهل تبریز و ترک زبان است اما اهمیت زبان فارسی را بسیار خوب می داند و بر آن تاکید دارد. زبان فارسی به مثابه سند هویت و حبل المتین وحدت ملی ماست. آن چیزی است که ایران بزرگ را به عنوان یک قلمرو فرهنگی طی قرون مختلف حفظ کرده و بر یورش عرب و ترک و مغول فایق آمده است. زبانی که تا سده ای پیش تا هند هم رایج و زبان رسمی و ادیبانه هند بوده است. این موضوع آنقدر بزرگ است که گاهی آن را نمی بینیم!
سید جواد معتقد است که مشروطه بیش از آنکه یک انقلاب باش جنبش قانون خواهی است. جنبشی برای برقراری حکومت قانون در ایران. دو نکته در این جمله شایان توجه است:
یکم: مشروطه به معنای حکومت قانون بر هر شکلی از حکومت قابل سوار شدن است. یعنی حکومت می تواند سلطنت باشد و مشروطه. می تواند سلطنت نباشد و غیرمشروطه!
دوم: جنبش مشروطه جنبشی برای برقراری حکومت قانون در درون ایران است نه جنبشی ضداستعماری یا غرب ستیز. یعنی نگاه مشروطه به داخل کشور و اصلاح داخل است. و اگر مشروطه خواهان بر روس و انگلیس و عثمانی خشم می گیرند برای مصلحت کشور و اصلاح داخل است و از این جهت فرقی بین روسیه شرقی و انگلیس غربی و برادران مسلمان عثمانی نیست.
از این رهگذر بسیار مهم است که مشروطه را درست بفهمیم. مشروطه جنبشی ملی گرایانه است نه جنبشی بیگانه ستیز.
در منظومه اندیشه سید جواد سنت ایران بر سه شاخه اصلی استوار است:
اندیشه ایرانشهری که از پیش از اسلام جریان داشته و نصوص مهم آن شاهنامه و حکمت خسروانی شهاب الدین سهروردی است.
اندیشه اسلامی که نص بی بدیل آن قرآن است
اندیشه فلسفی یونانی که از رهگذار ترجمه متون یونانی افلاطون و بخصوص ارسطو به عربی و سپس به فارسی به ما رسیده است. جنبش ترجمه ای که ابن مقفع راه انداخت. این اندیشه در فارابی و بوعلی سینا به اوج خود می رسد.
حال نویسنده معتقد است که مشروطه خواهی سنت چهارمی بر این سه سنت افزود، ولی فرقش با قبلی ها در این است که این سنت فاقد نص است. نصی که می توانست قانون اساسی مشروطه باشد!
طباطبایی می گوید که هیچ یک از این سنت ها قابل حذف نیست و وقتی تعادل آنها به هم بخورد سیر انحطاط ایران شتاب می گیرد. اتفاقی که در دهه های اخیر با غلبه دین بر سایر سنت ها رخ داده است. و در دهه هایی قبل تری با غلبه اندیشه ایرانشهری. این سنت ها قابل حذف نیستند همان طور که مثلا در اوج قدرت قشری گرایی اسلامی در زمان خود امام محمد غزالی نیز حتی طرفداران او هم عید نوروز را برگزار می کردند و گرامی می داشتند.
سید جواد در نظریه حکومت قانون به تفصیل توضیح داده است که اصلاح دینی بدان معنی که در مسیحیت رخ داد در اسلام ممکن نیست. از دو جهت. یکی اینکه سکولاریسم به معنای اصالت دادن به دنیا در مقابل آخرت در اسلام از اساس وجود دارد. یعنی اسلام دینی سکولار است. در اسلام «دنیا مزرعه آخرت است» و مسلمان باید از نعمت های دنیا برخوردار شود. این کاملا در تضاد با الهیات ابتدایی مسیحی است.
دوم اینکه پروتستانیسم مسیحی جنبش بازگشت به نص بود. اما در اسلام ما هیچ گاه از نص جدا نشدیم که نیازمند بازگشت به نص باشیم.
در این کتاب علاوه بر شرح موارد قبلی یک ایده جدید مطرح می کند و آن اینکه تنها اصلاح دینی ممکن در اسلام همان است که در مشروطه اتفاق افتاد. یعنی تبدیل نظام فقه به یک نظام حقوقی. اصلاحی که علمای بزرگ نجف، آخوند خراسانی و شاگرد او میرزای نایینی به خوبی انجام دادند.
یکی دیگر از خطوط اندیشه سیدجواد که در جای جای بسیاری از کتاب هایش تکرار می شود اعلام بیسوادی و کوته فکری برخی دیگر روشنفکران ایرانی است.
خط اندیشه ای که از هایدگر توسط فردید به ایران می آید و سپس در اندیشه های امثال جلال آل احمد، شریعتی، رضا داوری، نراقی و سایرین تبلور می یابد. در این کتاب بخصوص بسیار بر داوری و جلال آل احمد می تازد. اینها حتی بر غرب ستیزی خود نیز آگاه نیستند و غرب ستیزی آنها نیز یک اندیشه غربی است. آنها اندیشمند نیستند و ایدئولوژی زده اند. بدین معنا که حقیقت کاذبی برای اثبات اندیشه های خود می سازند. اوج این مثال در تلقی یکسره پوچ جلال آل احمد از احوالات شیخ فضل الله نوری است. تصویری که جلال از شیخ فضل الله می سازد یکسره بی ربط و دور از واقعیت است. البته هر کسی که اندکی با اندیشه های شیخ و نظرات ضدمشروطیت او آگاهی داشته باشد می داند که مخالفت او با مشروطه ربطی به غرب ستیزی جلال ندارد.
سید جواد در صفحات آخر گریزی به روزهای اخیر می زند و معتقد است که غلبه این تفکر و غرب ستیزی کور می تواند برای ایران خطرناک باشد. "اگر چنان تاکتیکی نسنجیده پیگیرانه دنبال شود، می تواند به چنان ماجراجویی هایی منجر شود که مشکل بتوان پی آمدهای دراز مدت آن را به درستی پیش بینی کرد." صفحه 310.
سپس در پاورقی توضیح میدهد که:"در این باره سخن اساسی را میرزا ابوالقاسم قائم مقام پیش از آغاز دور دوم جنگ های ایران روس به فتحعلی شاه گفته بود. میرزا به خلاف نظر مساعد شاه برای جنگ با روسیه، موافق درگیری نبود و با اشاره ای به درآمد دو کشور ایران و روسیه به شاه گفته بود کشوری که هشت کرور درآمد دارد با کشوری که هشتاد کرور جمعیت دارد نمی جنگد."