اطلاعات کلی
نام کتاب: کفش باز
نام نویسنده: فیل نایت
نام مترجم: شورش بشیری
انتشارات: نشر ملیکان
تعداد صفحات: 325
قیمت 38000 تومان
کفش باز از آن کتاب هایی بود که خواندنش چسبید. بیشتر از آنکه مدیریتی و انگیزشی باشد داستان بود و پر شور. «پر شور» این دقیقا بهترین لغتی است که می توانم برای این کتاب و نویسنده آن به کار ببرم.
برای کسی که هیچ درباره کتاب نشنیده است باید بگویم که نویسنده کتاب، جناب فیل نایت، موسس و مالک شرکت نایکی است. برای کسی که درباره شرکت نایکی هم هیچ نشنیده است خب حرفی ندارم. پرفروش بودن کتاب قطعا بخشی بخاطر موفقیت و شهرت نایکی است. هیچ کس دوست ندارد داستان شکست خورده ها را بخواند. قبول دارم که اگر نایت صد برابر نویسنده بهتری بود ولی مالک نایکی نبود کتابش اینقدر پرفروش نمیشد. اما این به این معنی نیست که نایت نویسنده خوبی نبوده است. کتاب بسیار جذاب و پرشور نوشته شده است. از آنها که وقت خواندنش دلتان میخواهید دنیا را گاز بزنید و بچشید.
ترجمه خوبی هم دارد. روان است و توی ذوق نمیزند. مترجم نخواسته خودش را توی چشم خواننده کند و اظهار فضل کند، از آن طرف هم بخاطر این طور نبوده که متن دچار سکته یا پرش باشد. بجز جاهایی که احتمالا بخاطرملاحظات چاپ و اجازه نشر تعدیل شده که به اصل داستان لطمه چندانی نمی زند.
نه فقط برای کسی که میخواهد کسب و کار راه بیاندازد، بلکه برای هر کسی که می خواهد به هدفی برسد این کتاب می تواند انگیزاننده، الهام بخش و آموزنده باشد. تاکید کنم که کتاب به نظر من جزو کتاب های موفقیت نیست، مفاهیم آنها را شامل می شود اما از این دست نیست. اصلا از دستورالعمل ها و شعارهای تکراری خبری نیست. خیلی جاها هم ظاهرا در تضاد با دستورالعمل های سطحی موفقیت است. از درون نویسنده جوشیده و بالا آمده نه اینکه جزو کارهای نویسنده برای افزایش درآمد باشد.
چند نکته به نظر من از این کتاب بسیار جالب بود که اشاره می کنم و بعد هم چند بخش از متن کتاب را عینا نقل قول می کنم.
1- اولین و بارزترین نکته به نظر من این است که نایت دونده و عاشق دویدن است. از دوران دانشگاه می دویده و تا میانسالی هم ادامه داده است. در جوانی در مسابقات دانشجویی مدال آورده و در میانسالی هم هر شب 6 مایل می دود. این دویدن برایش کار نیست، لذت و شور است. فرصت تفکر و منبع سلامتی است. این است که وقتی درباره کفش حرف میزند یا فکر میکند می داند چه می کند. فرق کفش خوب و کفش بد را خوب می داند.
2- شریک خوب: از اولین کارهایش این است که رفته با مربی اش شریک شده.
3- چند بعدی است. هم ورزش را میفهمد هم تجارت را هم تفریح را. جاسوسی هم کرده، مست هم شده، لابی هم کرده، ادا در نمیاورد.
4- برعکس تصور درونگرا و خجالتی است.
5- رشد پیوسته و نه چندان هم آهسته. نایکی حاصل 15-20 سال دو برابر شدن سالانه است. به نظرم این خیلی قابل تامل است. بخصوص برای این تب استارت آپ که همه میخواهند در 20 سالگی میلیاردر شوند. این را هم بگویم که نایت فارغ التحصیل استنفورد است. و با این سابقه تحصیلی و ضریب هوشی این میزان زمان می برد تا نایکی نایکی شود.
6- ریسک و شانس. خیلی جاها ریسک کرده، خیلی جاها در آستانه شکست و ورشکستگی بوده، اما طاقت و شانس آورده است.
7- گرچه تکراری و کلیشه است: اما کار سخت و زیاد و طولانی. تسلیم نشدن و باور به خود و محصول
8- تیم خوب: خیلی بیشتر از اینکه با روش ها معمول کارمندیابی و تست و اینها سر و کار داشته باشد، هسته اولیه تیم را از آدم هایی انتخاب کرده که شخصا میشناخته است. آدم هایی که لازم نبوده دایما کنترلشان کند یا بهشان انگیزه بدهد. برعکس تئوری های رایج مدیریتی اصلا اهل تشکر یا انگیزه دادن نیست. حتی از سطح معمول هم پایین تر است. آدم هایی را دور خود جمع کرده که انگیزه و اراده دارند. آدمهایی که باور دارند. آدمهایی که وقتی بهشان می گوید هفته بعد باید بروید یک شهر دیگر زندگی کنید که می خواهیم شعبه بزنیم، می روند شعبه میزنند و موفق می شوند.
9- ساختار اقتصادی مناسب: بدون وجود بانک ها و موسسات مالی او هرگز نمی توانست این قدر رشد کند. در آن ساختار اقتصادی بانک ها به درستی وظیفه تامین مالی بنگاه ها را برعهده داشته اند.
چند قسمت از کتاب که خیلی دوست داشتم را هم اینجا نقل می کنم تا لحن و محتوای حدودی کتاب دستتان بیاید. این قسمت هایی که نقل می کنم بیشتر بخش های غیر داستانی کتاب است. مثل مروارید هایی که وسط پارچه ها دوخته شده باشند و بدرخشند. ترکیب اینها و بخش های داستانی کتاب است که کتاب را جذاب و دوست داشتنی می کند. وگرنه هیچ کس مروارید نمی پوشد!
«ترسوها پا در آن راه نگذاشتند و ضعیف ها در میانه ی راه مردند و ما باقی ماندیم.» صفحه189
«استراتژی باورمن ]مربی دو اش[ برای دویدن یک مایل ساده بود. در دو دور اول سرعت بالایی بگیر، دور سوم را تا آن جایی که میتوانی سریع بدو و در دور چهارم سرعتت را سه برابر کن. کیفیتی ذن گونه در این استراتژی وجود داشت؛ چون غیر ممکن بود. و با این حال جواب میداد.» صفحه 53
«به شکلی رقابت می کنیم که گویی زندگیمان به آن بستگی دارد. چون همین طور است.» صفحه 188
توصیف یک همسفر خوب: «کتاب های خوب می خواند، به آسانی می شد با او حرف زد و به راحتی می شد با او حرف نزد.» صفحه 22
«شاید درمان هر فرسودگی شغلی فقط سخت تر کار کردن است.» صفحه 285
وقتی کار خیلی خراب شده است: «جایی غیر از بالا برای رفتن از اینجا وجود نداره.» صفحه 291
این قسمت هم جداگانه خودش مانیفست کسب و کار است:
«اشتباه است که اسم آن را تجارت بگذاریم. به نظر می آید اشتباه باشد که همه ی آن روزهای پرتکاپو و شب های بدون خواب و تمام آن پیروزی های چشم گیر و تلاش های خستگی ناپذیر را با برچسب بی روح و کلی تجارت بشناسیم. کاری که ما در حال انجام آن بودیم بسیار فراتر از اینها به نظر می رسید. […] هیچ کدام از ما شکی نداشت که اینجا موفقیت به معنی پول نبود. […]برای ما تجارت همان قدر وابسته به پول بود که انسان وابسته به خون است. بله بدن انسان به خون نیاز دارد. […] اما این کار هر روزه بدن انسان ماموریتی نیست که ما به عنوان انسان به عهده داریم. این فقط فرایند ساده ایست که ما را قادر می سازد تا به اهداف متعالی تر خود برسیم. […] هنگامی که چیزی را می آفرینیم، هنگامی که چیزی را بهبود می بخشیم، هنگامی که خدمتی ارائه می دهیم، هنگامی که چیزی جدید یا خدمتی جدید به زندگی انسان هایی که نمی شناسیم اضافه می کنیم و آن ها را به انسان هایی شادتر، سالم تر، ایمن تر ای بهتر تبدیل می کنیم و همه این کارها را هوشمندانه، کارآمد و با ایجاز انجام می دهیم، آن طور که باید انجام شود، اما کمتر اتفاق می افتد، در این صورت است که مشارکت کامل تری در نمایش باشکوه انسانیت پیدا می کنیم. در این صورت است که پا را از زنده ماندن فراتر می گذاریم و به دیگران کمک می کنیم تا زندگی کامل تری داشته باشند و اگر واژه تجارت همه این ها را در بر می گیرد، در این صورت بسیار خوب، می توانید مرا تاجر به شمار آورید. شاید کم کم از این کلمه خوشم بیاید.» صفحات 299-300