خیلی دوسش داشتم
باهم قرار گذاشته بودیم هر شب ساعت ۱۲
به ماه نگاه کنیم .میشه گفت که ماه یه سیگنال بین قلبامون بود
به غیر از اون کسی رو توی این دنیا نداشتم...
درسته فرسنگ ها فاصله بینمون بود اما خب قلبمون که کنار هم دیگه بود....!!!
همه فکر و ذهنم بود همه فکر و ذهنش بودم ...
از هر دری باهم حرف میزدیم و اینقد میخندیدیم که دلمون درد میگرفت
یادم نمیاد شبی رو که بدون گفتن دوستت دارم هاش صبح شده باشه
شبا وقتایی که دوتامون از سرکار برمی گشتیم
خستگی و گشنگی و کنار میزاشتیم و صحبت و شروع میکردیم ،مو به مو اتفاقای اون روزو برای هم تعریف میکردیم
کلی عکس از کارمون برای هم میفرستادیم
حتی ساعت دقیق غذا خوردن و خوابیدنش رو میدونستم
بدون سلیقه اون هیچی نمیخریدم
بدون قصه های شبش خوابم نمیبرد
همه چی با تو قشنگ تره ،تو نیستی و من خیالت خوشم
اون جایی که نگه داشتم تو قلبم برا تو با هیچی عوض نمیشه ....
مراقب خودت باش که دلم به خیال تو خوشه....