انگار ما انسان ها وقتی به یک چیزی امروز علاقمند می شویم و تا سالیان بعد با علاقه آن را دنبال می کنیم دچار یک نوع وابستگی میشویم. وابستگی نه از این بعد که اگر مثلا فلان کار را که مدت زیادی است انجام میدهم را انجام ندهم پرخاشگر می شوم یا دچار همچین حالات روحی می شوم. نه. بلکه منظور من از وابستگی وابسته کردن یک چیز یا موضوع جدید با یک چیز قدیمی تر است که در بسیاری از موارد هم می توانند مشابه هم باشند.
با چند مثال این موردرا توضیح خواهم داد و از شما مطالعه کننده محترم هم می خواهم بعد از خواندن این مثالها در قسمت نظرات مثالهای خودتان را به اشتراک بگزارید تا دوستان بیشتری آنها را بخوانند و آشنا شوند.
مثالها:
وقتی چهارم دبستان بودم یعنی 14 سال قبل دیگر خواندن و نوشتن را بلد شده بودم. مادر بزرگ من از آنجایی که به قران علاقمند بود و دوست داشت قران بخواند برای او و همچنین برای من فرصتی برای آموزش فراهم شده بود. یعنی روزانه یک ربع یا بیست دقیقه ای را صرف یاد دادن قران به مادر بزرگم می کردم. از الآن اعتراف میکنم که او هرگز یاد نگرفت چون حرف گوش کن خوبی نبود و به جای یاد گرفتن حروف و کلمات فقط میخواست صوت آیات را بشنود و طوطی وار تلفظ کند و نشانگر کاغذی خود را بر روی خطوط حرکت دهد.
اما یک حرکتی که او آنموقع انجام میداد برای من عصبانی کننده و بعضی وقتها جالب بود. او برخی از کلمات عربی را به کلمات ترکی و فارسی تشبیه میکرد و اینگونه کلمات را تلفظ میکرد.
به عنوان مثال
به جای انسان، اینسان میگفت (یعنی مشابه و معادل آن در زبان ترکی).
در آیه عم یتسائلون وقتی میخواست عم رو تلفظ کنه عمه منو به یاد می آورد و میگفت از اونجا یادمه این کلمه.
به جای کلمه نصر تقریبا میگفت نصیر که اسم عموی من بود.
و موارد مشابه دیگر.
البته مورد بسیار مهمی که باید به این بحث اضافه کنم این است که گاها هم میدیدم که کلمات را به اشیا ارتباط میداد. مانند ارتباط دادن دستگیره در به کلمه تذکره که در زبان ترکی تلفظات خیلی نزدیکی دارند.
اما در این مقاله هدف اصلی من این است که با یک مثال دیگر بگویم که ما انسان ها احتمال دارد وقتی با یک چیز جدیدی مواجه میشویم آن را به چیزی از قبل که در زندگیمان دیده ایم یا تجربه کرده ایم ربط بدهیم و یا آنها را مشابه هم قلمداد کنیم.
مثال جالب دیگر : حتما خوب به عکس زیر نگاه کنید بعد توضیحات پایین عکس را به خوبی بخوانید.
خوب احتمالا اگر مرا میشناسید میدانید که حرفه اصلی من خوشنویسی است. و این متنی که اینجا میبینید را با ترکیب دو خط فارسی و انگلیسی نوشته ام.
خط انگلیسی کاپرپلیت نام دارد.
خط فارسی نستعلیق نام دارد.
در کشور ما خط نستعلیق بسیار فراگیر تر و عامه پسند تر است. در واقع هرکسی که می خواهد خوشنویسی یاد بگیرد باید با این خط شروع کند. نستعلیق خطی بسیار زیبا و دلربا است که به عروس خط ها هم معروف است. یعنی زیباترین خط کل دنیا نستعلیق خودمان است.
وقتی هنرجویان و علاقمندان به خوشنویسی خط های انگلیسی من؛ که به شیوه کاپرپلیت مینویسم را میبینند از آن به عنوان نستعلیق انگلیسی یاد میبرند.
مثلا بارها از من سوال شده است که: آقا ببخشید منم میتونم نستعلیق انگلیسی یاد بگیرم؟ یا مثلا برای نستعلیق انگلیسی دوره آموزشیتونو میخوام تهیه کنم.
از این دایرکت ها در اینستاگرامم زیاد داشته ام.
با فکر کردن بسیار خودم به این نتیجه رسیده ام که آنهایی که این خط انگلیسی را شبیه به خط فارسی میبینند همانهایی هستند که خط فارسی یعنی نستعلیق را خیلی دوست دارند. از این رو تشبیه میکنند.
حتی یکبار از یکی از هنرجویانم پرسیدم: خانم اسفندیاری. شما که میدونید اسم این خط کاپرپلیته شما دیگه چرا بهش نستعلیق لاتین میگین؟
ایشون گفت: آخه من ناز و عشوه های نستعلیق رو تو این خط هم میتونم احساس کنم.
نتیجه گیری من
احساس من این است که در مثال دومی که گفتم مخاطب با تشبیه کردن یک چیز خوشایند جدید به یک چیز خوشایند قدیمی به طور غیر مستقیم علاقه وافر خود بر آن چیز قدیمی را بیان میکند و به نوعی اعتبار آن چیز قدیمی را خواسته یا ناخواسته بالا میبرد.
و در مورد مثال اول اونجایی که از تشبیه کردن به اشیا مانند دستگیره در استفاده کردم ، مخاطب که معمولا کم سواد است و یا در مراحل ابتدایی یادگیری یک زبان و یا حتی اصلاحات جدید مهارت دیگری است ، سعی میکند یک نوعی تصویر سازی ذهنی انجام دهد که امر یادگیری را برایش آسانتر کند. به همین دلیل است که تشبیه میکند و یا اصطلاحا از لغات دیگر برای یادگیری لغات جدید وام گیری میکند.