عقاید یک دلقک رمانیست از ادبیات آلمان اثر هانریش بُل که دوران پس از جنگ جهانی دوم و دورویی و تزویر مواج در جامعه ی آن زمان را به تصویر میکشد. نویسنده سعی بر آن داشته که دروغ و تلخی را از پس صورتک یک دلقک بازگو کند.
"هانس اشنیر" نماینده ی روح جمعیِ سرگشتگی انسانیست که جامعه اش را پذیرا نیست و علارغم دست و پنجه نرم کردن با مصائب زندگی اش، جامعه و اتفاقات پیش رو نیز در سخت تر کردن این شرایط بی تقصیر نبوده اند!
وی که از خانواده ی متمولی بوده خانه ی پدری را بخاطر تفاوت در نوع نگرش به زندگی و مذهب ترک گفته و به عنوان یک دلقک مشغول به کار میشود.او که تنها و درونگراست به شدت عاشق محبوبش است.
اما "ماری" که در تلاطمی از عواطف و اعتقاداتی که به شدت به انها پایبند است به سر میبرد، در نهایت به یکباره او را بدون هیچ توافق و گفتگویی رها میکند.
هانس که در جدال با افسردگی که او را میبلعد، روح خود را تنها در کنار او آرامش یافته میبیند و نه هیچ شخص دیگری، بر اثر این فقدان و وابستگی شدید، خودش را کاملا به دست ناملایمات میسپارد.
هانس از دلقکی مشهور تا سر حد دلقکی ساده تنزل می یابد و سرتاسر داستان روایت چند ساعته ای است که به زادگاهش بازمیگردد، از آنجایی که در مضیقه ی مالی است با آشنایانش تماس میگیرد و در این میان بارها به گذشته میرود و به مرور خاطراتش به صورت پراکنده و غیر خطی میپردازد.
نویسنده از طریق مکالمات تلفنی دلقک با اشنایانش که منعکس کننده ی خاستگاه های متفاوت اجتماعی عقیدتی است،نقد های تند و گزنده ای مرکب از انتقاد به مسائلی چون سرمایه داری و کمونیسم و نگاهی منفی به کلیسای کاتولیک را وارد میسازد.
بنظرم پراکنده گویی ها و پرداختن نویسنده به توصیفات بیش از اندازه ی حواشی، نکته ی منفی این اثر بود که شاید اگه کمتر به آن پرداخته میشد داستان را برای مخاطب جذاب تر میساخت.
اما در کل من به نسخه ی صوتی این اثر گوش دادم و علارغم اینکه با داستان جدید و حیرت انگیزی رو به رو نشده بودم اما از واگویه های آمیخته با غرولند های ذهن عصیانگر و مستاصل هانس،تقابل های احساسیِ ضد و نقیض وی و بیشتر آشنا شدن با اعتقادات رایج و فضای حاکم بر آن زمان لذت بردم.
