بامداد لاجوردی | شوروی را در دورهای تصور کنید که حکومتی ایدئولوژیک بر سر کار آمده اما پس از چند سال، انقلابیون سابق یکییکی از خط خارج یا گوشه نشین میشوند یا برچسب ضدانفلاب میخورند؛ حالا تکلیف عکسها و نقاشیهای دسته جمعی که دوران رفاقت گرفته بودند، چیست؟ با عکس افرادی که روزی در کنار بزرگان انقلاب عکس یادگاری میگرفتند، یا در مجامع بزرگ حضور داشتند چه باید کرد؟ با نقاشی چهره برخی بزرگان سیاسی که اخیرا ضد انقلاب شدهاند اما هنوز عکس صورتشان روی دیوارهای شهر جاخوش کرده چه باید کرد؟
«آنتونی مارا» در رمان «عشق و تکنو» این موقعیت طنزگونه و متناقض نما را روایت کرده است. او میگوید «انقلاب چطور عکس فرزندان خود را نیست و نابود میکند». او کتابش با معرفی شخصیت نقاشی شروع میکند که وظیفهاش حذف یا محو شخصیتهای از انقلاب خارج شده، جاسوس شده و خیانتکار از نقاشیهای بجا مانده است. او در قصهاش نشان میدهد اگر به قول معروف: انقلاب فرزندان خود را میخورد، پس با عکس آنها چه میکند!
این نقاش هر روز صبح، در زیر زمین ساختمانی حکومتی حاضر میشود و طبق دستور مافوق خود پرتره از خط خارج شدگان را محو یا عوض میکند. او ابدا نقاشی چیره دست نیست و خیلی مکانیکی این کار را میکند. هرچند خیلی کنجکاو نمیشود که چرا باید چنین کار مضحکی را انجام بدهد یا این چهره به کدامین گناه باید از صحنه تاریح محو شود! اما حدسهایی میزند و از زبان او میخوانیم: مردم تزار میدونن اگر دنیا رو همون طوری که هست ببینن، تزار اونها رو دود میکنه و میفرسته هوا. چیزی نمیگذره که تموم مردم سرجاشون میخکوب میشن، نمیتونن جم بخورن، درست مثل تصویرشون توی نقاشی.
اما چرا مردم نباید واقعیات جهان را ببینید؟! برای مثال اگر مردم احساس میکردند استالین، آن رهبر مقتدر پیر و فرتوت شده، هیمنه او نابود میشد؛ بنابراین استالین باید جوان بماند؛ پس کارویژه نقاشِ سانسورچی جوانسازی استالین است. «آنتونی مارا» با طنازی مینویسد: قفسه [عکسهای] استالینهای جوانتر ما کنج اتاق است، با عکسهایی از رهبرمان که ده بیست سال قبل گرفته شده. هر وقت لازم باشد استالین جوانتری را جایگزین استالینهای فعلی میکنیم. بسیار مهم است که مردم را از نشاط جوانی دولتمرد ارشدشان مطلع کنیم. هرچه بیشتر این کار را میکنیم، مجبوریم به زمانهای عقبتری برگردیم تا عکسهای دیگری پیدا کنیم. چه بسا خوانندگان برخی مجلات ادواری نگران شوند که با گذشت هرسال او دارد جوانتر میشود. این جور که پیش میرود، تا زادروز هفتاد سالگیاش، تازه جوانی خواهد با صورتی کشیده.
اما شوروی باید از هرگونه ضدانقلاب به دور باشد. استالین و رهبران فعلی با هیچکدام از خط خارج شدگان و ضدانقلابها نسبتی ندارند. حتی بایستی دوستی و همکاریهای سابق آنها نیز انکار شود تا به کل از حافظه مردم شوروی پاک شود. به همین دلیل شخصیت سانسورچی رمان «تزار عشق و تکنو» دستور میگیرد تا پرتره «گریگوری زینوویف» و «لیف کامنف» را جوری حذف کند که انگار در هیچ مبارزهای حضور نداشته! نقاش سانسورچی هم همین کار را میکند. او پروژه خود را اینگونه توضیح میدهد: ژوئیه قبل فرصتی دست داد تا یکی از نقاشیهای خودم را اصلاح کنم، صحنهای از انقلاب اکتبر که ده سال پیش در 1927 با رنگ روغن کشیده بودم. به اشتباه، تصویر گریگوری زینوویف و لیف کامنف را وسط یک قیام پرشور پرولتاریا کشیده بودم در حالیکه آنها اصلا نمیتوانستند آنجا باشند، چون همین اواخر در دادگاهی علنی خیانتشان به اثبات رسیده بود. قهرمانهایمان را جایگزین جنایتکاران کردم؛ استالین آنجا بود، آنجاست. همه جا هست.
اما انقلاب شوروی هم مثل سایر انقلابها تاریخ سر راستی ندارد. افرادی که دیروز خائن بودند، روزی دیگر اسطوره میشوند و اسطورهها کمکم خاکستری میشوند و شاید روزی هم سیاه شوند. شوروی هم از این قائده مستثنی نیست. «آنتونی مارا» اینطور مینویسد: در مدرسه کتاب تاریخ جدیدی به بچههای ما دادند و ما هم در انجام تکالیفشان به آنها کمک میکردیم. بچه ها چیزهایی درباره پترکبیر خواندند که ساخت شهر باشکوهش در کنار رود نوا به قیمت جان صدها هزار سرف -دهقانهای روس- تمام شد و به رغم آن تمام سنپترزبورگ را از جمله شگفتیهای بشر میداند. درباره تزارها خواندند و گستره قدرت امپراتوری، درباره نارضایتی کارگران و انقلاب اکتبر. درباره استالین نیز خواندند و ما هم با آنها خواندیم، متعجب از اینکه که کتاب های درسی جدید در مقایسه با ما رویکرد ملاطفت آمیزتری به او داشتند. در کتاب تاریخ آمده بود که استالین مدیر مدبری بود که کاملا معقول رفتار کرد و موفقترین رهبر تاریخ شوروی بود. .... وقتی بچههای ما بلند بلند میخواندند که سقوط اتحاد جماهیر شوروی بزرگترین فاجعه ژئوپولتیک قرن بیستم بود ما سرتکان میدادیم که: بله، راست است.
البته در همان بخش اول قصه این سانسورچی وظیفه شناس که با جان برای حذف دگراندیشان، حتی از صفحات کاغذ، تلاش میکرد خود گرفتار نیروهای امنیتی و اطلاعاتی شوروی میشود و سر از زندان و رهسپار اردوگاه کار اجباری میشود. بخش دوم این رمان در اردوگاه کار اجباری میگذرد و بخش بعدی به فروریختن دیوار برلین و قصه تا پس از سال 2013 ادامه پیدا میکند. فضاهای این رمان در مرزی میان حقایق تاریخی و خیال پردازیهای نویسنده سیر میکند. البته انتونی مارا در همان اولین صفحه گفته تشابه اسامی و رویدادها تصادفی است اما گویا حتی همین مساله نیز جزو شوخی طبعی نویسنده باشد و نباید چندان آن را جدی گرفت چرا که تکرار چندباره اسم رهبران و چهرههای شناخته شده دوران شوروی در جای جای قصهها نمیتواند تصادفی باشد.
«تزار عشق و تکنو» نوشته آنتونی مارا رمانی جذاب است که موقعیتهای خیالی از لنینگراد در سال 1937 تا فضایی نامعلوم پس از سال 2013 را روایت میکند. این رمان توسط «نشر نو» و با ترجمه مریم حسین زاده در کتابفروشیها عرضه شده است.