بامداد لاجوردی | وقتی از جامعه ايران در اوايل دهه 50 ميیپرسند به نظرشان ايران در 20 سال گذشته (يعنی دهه 30) در چه پلهای بوده 63 درصد پاسخگويان میگويند ايران در پله اول تا سوم قرار داشته. يعنی خيلی واضح مردم در اوايل دهه پنجاه شمسی باور داشتهاند ايران در دهه سی، وضعيت اسفباري داشته است و تنها 3 درصد گفتهاند در پلههای 8 تا 10 كه رتبههايی بالايی هستند، قرار داشتهايم. در سوال ديگری از همين افراد میپرسند فكر میكنيد ايران در دهه 70 شمسي در كجا قرار خواهد داشت. پاسخ مردم حيرتانگيز است؛ 79 درصد تصور میكردند ايران در بيست سال آينده در پلههاي 8 تا 10 قرار خواهد داشت.
به بياني ديگر خيلي روشن مردم آن زمان تصور ميكردند ايران قدرقدرت منطقه و جهان خواهد شد و حدود 50 درصد گفتهاند ايران در بالاترين پله، يعنی پله دهم قرار خواهد گرفت. عجيبتر اينكه درصد كسانی كه گفتهاند ايران در بيست سال پيش روی خود در پلههای اول تا چهارم خواهد بود صفر درصد گزارش شده است. اما چرا جامعه ايران در دهه پنجاه چنين دركي داشته است؟ چرا چنين دركي سادهانگارانه از توسعه داشته است مثلا در طي 40 سال از پله يك پيشرفت و توسعه به پله دهم كه بالاترين سطح توسعه است خواهد رسيد؟ میتوان حدس زد اين تصورات جامعه آن زمان از دهه سی شمسی متاثر دستگاه تبليغاتی پهلوی بوده كه میخواست انقلاب سفيد را بزرگتر و موثرتر از آنچه بود جلوه دهد لذامجبور بودند دهه سی سیاه و آينده را طلايي جلوه دهند.
وقتی محمدرضا پهلوی اروپا را تهدید میکند
براي مثال محمدرضا شاه در يك سخنرانی در سال 1352 با لحنی متكبرانه جوانان چشم آبی اروپايي را مخاطب قرار میدهد و میگويد بايد به زودی كمربندهایشان را ببندند و كار و كارگری كنند چرا كه نفت ايران گران میشود و درآمد خانوادههای اروپايي كم خواهد شد؛ در حقيقت محمدرضا پهلوي به زبان كنايه ميگويد با گران شدن نفت ايران اروپا بهقدري بيچاره خواهد شد كه مجبور است از جوانان خود بيگاري بكشد. محمدرضا پهلوی رقيب ايران را كشورهاي اروپايي میدانست و به قدری با تبختر به منطقه نگاه میكرد كه اساسا كشورهای منطقه را جدی نمیگرفت و رويای رقابت با توسعهيافتهترين كشورها را در سر داشت؛ بهطوریكه برای اسراييل خط و نشان میكشيد. از اعطای وام به انگلستان هيجان زده میشد و با روسيه قراردادهای چندين ساله میبست. بهطور خلاصه جوری رفتار ميكرد كه انگار ايران تكه جدا افتاده از اروپا در خاورميانه است و از بد روزگار در كنار چنين همسايههای عقب افتادهای قرار گرفته است. مجموعهای از اين رفتارها باعث میشد تصوير ايرانی قدرتمند در ذهن مردم ايران شكل بگيرد و مردم خيال كنند خيلی زود در عرض كمتر از بيست سال، كشورشان قلدر جهان خواهد شد.
چه شد انقلاب شد؟
اما تورم 25درصدي، دو برابر شدن هزينههاي زندگي شهري، رشد حاشيهنشيني در شهرها، ناتواني دولت در كنترل بهداشت، كمآبي و قطع گسترده برق، گسترش فساد اداري و تبديل شدن حاكميت از دستگاه مدافع ارزشهاي شهروندان به يك نهاد ايدئولوژيك و كنترل همه ارزشهاي اجتماعي، اين حقيقت را آشكار كرد كه ايران فرسنگها با ابر قدرت شدن جهان فاصله دارد. مضاف بر مسائلي كه مردم با گوشت و پوست خود لمس ميكردند، رفت و آمد دانشجويان و بازرگانان به كشورهاي توسعهيافته جامعه ايران را هوشيارتر ميكرد و اين اطمينان را به آنها ميداد كه نه تنها به كشورهاي پيشرفته نزديك نميشويم بلكه لحظه به لحظه فاصله ايران از اين كشورها بيشتر ميشود و تصور آنها از موقعيت ايران در دهه هفتاد سرابي بيش نخواهد بود. فرو ريختن تصور ايرانِ ابرقدرت به قدري سريع و قوي بود كه شاكله اعتماد به حكومت پهلوي را فرو ريخت بهطوري كه اين مساله يكي از زمينههاي انقلاب 1357 شد. مردم خيلي جدي و با زباني سخت متوجه شدند سيستم موجود توانايي رساندن ايران به قلههاي رفيع توسعه را ندارد و ايران نه تنها به آن نقطه نميرسد بلكه دايم درجا ميزند يا ضعيفتر ميشود.
اما نسبت اين توصيفات با چالشهاي ايران امروز چيست؟
ايران قرار بود در سال 1404 قطب منطقه شود. اما امروز تصور مردم ايران از آينده كشور بهشدت شكننده شده است. براي مردم خيلي روشن است ايراني كه قراراست در سال 1404 شمسي قدرتمند منطقه باشد، نبايستي در واردات يا ساخت واكسن كرونا، توليد برق، توزيع منابع آب، ايجاد صنايع، برنامهريزي براي كشاورزي مشكل داشته باشد. جامعه تاكنون بسياري از مسائل مثل كيفيت پايين خودرو، مسائل بيبرقي يا بيآبي را تحمل ميكرد و شايد اين را هزينه استقلال كشور ميدانست.
تجربه مرگ و بيماري عزيزان بیواسطهترين حس خسران و از دست دادن برای انسانهاست. عمومي شدن مرگ ناشي از بيماريهاي واگيردار را بايد متفاوت از ساير ناكارآمديهاي حكومت اعم از تبعيض، فساد، بياخلاقي و تورم و... دانست.
اما مساله مرگ ناشي از بيماري فراگير متفاوت است. بيمارياي چون كرونا مرز نميشناسد و بيپروا جان ميگيرد و رنج را به خانوادهها تحميل ميكند. با گرفتن جان كودك، جوان و همسر و والدين به هركسي شوك عاطفي وارد ميكند و او را در برابر اين پرسش قرار ميدهد كه اگر كشور درست مثل همسايگانش، مديريت خوبي در حوزه بهداشت يا توليد و واردات واكسن داشت، آنها هرگز اين غم و رنج را تحمل نميكردند! اين شك درست جايي است كه هركسي را نسبت به تصوير ايران به عنوان قدرتمند منطقه مردد ميكند. چرا كه كرونا حتي ميتواند از ذينفعترين افراد يك سيستم ناعادلانه هم قرباني بگيرد. ترديدي نيست ضعف فعلي در مديريت واكسيناسيون ميتواند از هر تهديد پدافند غيرعامل ديگري جديتر باشد. سلامت جديترين عامل اعتماد به حاكميت است. اصلاح تصوير وضع كنوني ايران و سالهاي پيشرو ميتواند اولين گام موثر در ايجاد واقعبيني در مردم شود. ارايه تصويري واقعي ولي خاكستري به مراتب كارآمدتر از تصويرسازي خيالي اما سفيد است.
منتشر شده در روزنامه اعتماد