بامداد لاجوردی | یک. انسان امروز با توسل به علم و تجربه، به استانداردهایی دست پیدا کرده و توانسته از تکرار حوادث جلوگیری کند یا حداقل فاصله بروز آنها را افزایش داده است. این تحول ریشه در فلسفه انسان در عصر حاضر دارد. در دنیای جدید، جان و دارایی انسان بهخودیخود واجد ارزش شدهاند؛ این طرز تلقی از جان و مال انسان متفاوت از درک سنتی است. در جوامع پیشین، کشتهشدن انسان یا ازدسترفتن داراییهای او تقدیر الهی دانسته میشد؛ بهویژه اگر جان و مال کسی در حوادث غیرمترقبه از دست میرفت، سازمانهای سنتی هیچ درکی برای چگونگی مواجهه با آن نداشتند. یعنی اگر در جوامع سنتی برای برخورد با قاتل و متجاوز و دزد به دستورالعملی سنتی استناد میشد، در مقابل هیچ سازوکاری برای مواجهه با جانهای از دست رفته در سیل، زلزله و آتشسوزی وجود نداشت؛ چراکه آن را تقدیر الهی میدانستند؛ بنابراین تصور بشر در گذشته اینطور بود که نمیتوان یا نباید در برابر تقدیر الهی ایستادگی کرد و تحقیق در چرایی مرگ چندده انسان به دلیل فرریختن پل روی رودخانه دخالت در تقدیر الهی دانسته میشد و احتمالا مورد مذمت قرار میگرفت. اما تکنولوژی درک بشر از «حادثه» را عوض کرد؛ بشر نگرش خود را به مفهوم تقدیر تغییر داد و با تکنولوژی به مهار نیروی طبیعت رفت و توانست بخشی از بحرانها را کنترل کند.
دو. بحرانهای شهری مانند ریزش ساختمان، آتشسوزی برجهای بلندمرتبه و فروریختن تونلهای شهری، جزئی جداناپذیر از زندگی بشر شده است. این بحرانها در لندن، برلین و پاریس و همهجا اتفاق میافتند. در کشورهایی که از نظر سیاسی توسعه یافته هستند، بعد از چنین حوادثی گروههای مستقل تحت عنوان کمیتههای حقیقتیاب به ریشهیابی بروز حادثه میپردازند. گزارش آنها اغلب از نظر شکلی شامل چند بخش است؛ برای مثال در قسمتی به روایت بروز حادثه میپردازد و در مابقی ماجرا از تمامی عوامل بروز حادثه نام میبرد و سهم هریک را بیان میکند. کمیتههای حقیقتیاب از نظر شکلی نیز تنوع دارند. برخی اوقات این کمیتهها مستقل هستند و برخی اوقات وابسته به نهادهای حاکمیتی و البته گاهی تیم حقیقتیاب ترکیبی از نیروهای مستقل و دولتی هستند.
سه. در دنیای جدید ساختارهای سیاسی و اداره امور متناسب با مهمبودن جان انسان و مال و دارایی دنیوی بنا نهاده شده است. یعنی این حق برای انسان به رسمیت شناخته شده تا زیست مادی باکیفیت داشته باشد و اموال و جان او در امنیت باشند و حکام مسئول تأمین امنیت مادی و جسمی شهروندان خود شدند و شهروندان این حق را پیدا کردند تا درباره عملکرد حاکمان سؤال بپرسند و تحقیق کنند که حکام برای صیانت از دارایی آنها چه میکنند و نهادهایی از درون جامعه خلق شدند و متولی این امور شدند. این نهادها پرتعداد هستند. روزنامهها، احزاب، نمایندگان مجلس و انجمنهای محلی و کشوری، سندیکاها و... از جمله این نهادها هستند.
چهار. شکلگیری کمیتههای حقیقتیاب در دنیا محصول یک فرایند چندوجهی است. در وجه اول اهمیتیافتن جان انسان در دنیا و پرهیز از تقدیرگرایی است؛ یعنی این کمیتهها اغلب به این سؤال پاسخ میدهند که چه کسانی در واردآمدن خسارت به اموال و جان انسانها در فلان حادثه مقصر هستند؟ و در وجه دوم؛ حکام مسئول در برابر امور دنیوی و جان انسان مسئول هستند و شهروندان حق دارند درباره عملکرد آنها سؤال بپرسند! یعنی مردم این حق را پیدا کردند تا از حاکمان بپرسند چرا باید جان عزیزانشان در یک حادثه از بین برود!؟
پنجم. مرور اخبار نشان میدهد در هر حادثه جان چندده نفر گرفته میشود یا افراد آسیبهای جسمی بلندمدت میبینند. متروپل، قطار یزد-مشهد، پلاسکو و حوادث جادهای، ترور، انفجار و آتشسوزی و... نمونههای محدودی از این اتفاقات هستند. مسئله اهمیت جان انسان در ایران امروز حتی برای رسانهها نیز اهمیت چندانی ندارد. کافی است در میان اخبار جستوجو کنید تا متوجه این حقیقت شوید که حتی رسانهها نیز دقت لازم برای انعکاس تعداد کشتههای یک حادثه ندارند. برای مثال برخی رسانهها میگویند در فلان حادثه 34 نفر مردهاند اما رسانههای دیگری تعداد کشتهها را 36 نفر گزارش میکنند. حتی با گذشت زمان نیز هیچکدام مشخص نمیکنند کدام عدد صحیح بوده، گویا در میان تعداد کشته، جان دو نفر ناچیز است. این نشان میدهد رسانهها حساسیت فوقالعادهای برای گزارش تعداد آسیبدیدگان یک حادثه ندارند.
شش. تاکنون در حوادث بزرگ ایران، چند مرتبه کمیته حقیقتیاب تشکیل شده است اما درنهایت نتایج این گزارشها در بروز حادثه بازدارنده نبودهاند. به نظر میرسد ناکارآمدی این کمیتهها ریشه در ترکیب اعضا و محققان آن دارد. در ترکیب این کمیتهها هرگز از روزنامهنگاران متخصص و مستقل استفاده نشده یا از نماینده احزاب سیاسی، سندیکاها، انجمنهای محلی دعوت نشده است و متأسفانه ترکیب این کمیتهها همان نمایندگان رسمی در مجلس یا شوراهای انتصابی یا دولتی هستند؛ بنابراین این کمیتهها ماهیت مدنی پیدا نکردهاند و بیشتر شبیه تیمی از کارشناسان رسمی دولت برای گزارش به مسئولان بالا هستند و نه کمیته حقیقتیاب. به همین دلیل این گزارشها فاقد ارزش مدنی شده و توجه جامعه را جلب نمیکنند.
از سویی دیگر به دلیل آنکه نهادهای مدنی در ایران ضعیف هستند و هنوز جایگاه خود را در نظام سیاسی پیدا نکردهاند، انتشار یک گزارش حقیقتیاب و تعیین مسئولان مقصر تأثیری بر آینده سیاسی مقصران ندارد و همین قدرت بازدارندگی این گزارشها را گرفته است. این در حالی است که در کشورهای توسعهیافته گزارش کمیته حقیقتیاب اهرم فشار فعالان مدنی، رسانهها و احزاب سیاسی میشود و چنانچه مسئولی در گزارشی مقصر شناخته شود، به احتمال زیاد با پایان عمر فعالیت سیاسی هم معنا خواهد بود. برای مثال چنانچه شهردار شهری مهم در بروز حادثه آتشسوزی برج سهم داشته باشد و کوتاهی کرده باشد، بهطور حتم نهادهای مدنی پرقدرت و رسانهها به عمر سیاسی او پایان خواهند داد اما در ایران چنین نیست؛ حتی اگر در گزارش کمیتهای مسئولانی مقصر شناخته شوند، نهادهای مدنی توانی برای اعمال فشار بر استیضاح و استعفای آنها ندارند؛ بنابراین همین بیقدرتی نهادهای مدنی در ایران سبب شده گزارشهای کمیتههای حقیقتیاب بیخاصیت شوند.
جمعبندی
چند دلیل برای خنثیبودن گزارشهای کمیتههای حقیقتیاب در ایران وجود دارد. جامعه ایران در فهم علت قربانیشدن حوادث سهم زیادی برای تقدیر قائل است؛ این روحیه تقدیرگرایی با فلسفه کمیته حقیقتیاب که در جستوجوی علل مادی و عینی است، تضاد دارد. همچنین نهادهای مدنی، روزنامهنگاران و پژوهشگران مستقل سهمی در تولید گزارشها ندارند؛ بنابراین این گزارشها مانند مابقی گزارشهای درونسیستمی بیاثر است و در نهایت نهادهای مدنی در ایران ضعیف هستند و نمیتوانند با توسل به گزارش کمیتهها خاطیان را از قدرتگرفتن محروم کنند و همه این عوامل ریشه در مفهومی بزرگتر دارند؛ ساختارها متناسب و هماهنگ و مردمسالاری رشد
نکرده است.